پرده سینما
هر سه فیلم اول باند را دوست دارم و درمیانشان «از روسیه با عشق» بهترین است. این فیلم سرشار از قدرت و جدیت و تصویری صریح از قاطعیت باند است.
شون کانری درسالهای آخر زندگیاش به ندرت مصاحبه میکرد و بسیار کم در مجامع ظاهر میشد و دلیل انتخاب جزیره کم سکنه باهاما بهعنوان محل سکونتاش نیز همین مسأله و دورماندن از جنجالها و مداخله سایرین بود. باوجود این وی در یکی از واپسین مصاحبههایش که در ماه مارس 2013 با نشریه GQ و سایت ایندیوایر انجام پذیرفت، از بسیاری از علایق خود پرده برداشت و از هنر هفتم و دردسرهایش گفت.
آقای کانری، با توجه به دلبستگی عمیقتان به اسکاتلند آیا احتمال دارد با ترک باهاما به کشور اروپاییتان بازگردید؟
شاید جسم من در اسکاتلند نباشد اما فکر و روح من همیشه در آنجاست و در نتیجه هرگز فکر و حس نمیکنم که اسکاتلند را ترک گفتهام.
همیشه گفتهاید از وقتی مشتی مدیر «سینمانفهم» اداره کارها را در این حرفه در دست گرفتند، مصمم به ترک سینما شدید. اینها چه کسانی هستند؟
آنها آدمهای ابلهی اند که چون سرمایهگذار و مدیران تولید فیلمها هستند، گمان میکنند که عقل و مهارت ترسیم جزئیات این کار را هم دارند. آنها حتی از اعتراف به ندانستن حقایق و الزامهای این حرفه ابا دارند و فقط بلدند کارها را خراب و کیفیت فیلمها را نازل و کل سینما را نابود کنند.
همیشه به لهجه غلیظ اسکاتلندی و گویشتان که مختص اهالی شهر ادینبورو است، ایراد گرفته شده است. آیا هرگز به این فکر نیفتادید که این لهجه را تغییر بدهید؟
اصلاً. ذات و توان هر بازیگر و جوهره هر اثر هنری زمانی هویدا میشود که یک بازیگر هرچه در وجودش دارد، رو کند و احساس و نمادهای واقعیاش را به نمایش بگذارد و نه این که چیزهای دیگری را تقلید کند. بنابراین من همیشه همان چیزی بودهام که هستم و با همان گویش و زبانی که از وجودم برمیخیزد، به صحنه آمدهام.
مشاغل متوسط بسیاری را تجربه کردید تا تبدیل به شونکانری معروف و بزرگ شدید اما کدام یک از همه بدتر بود؟
تابوتسازی و جلا بخشیدن به آن. هرکار میکردم از عهده این کار برنمیآمدم.
بهعنوان یک آدم دارای علایق عمیق سیاسی درسال 1997 با گوردون براون نخستوزیر وقت انگلیس دیدار و گفتوگو کردید. به او چه گفتید؟
طبیعی است که بهخاطر علایق شدید من به اسکاتلند، راجع به لزوم جداسازی آن از دولت مرکزی بریتانیا صحبت کرده باشیم. دوران امیدسازی بود زیرا همه میاندیشیدیم در همهپرسی تعیین وضعیت اسکاتلند مردم به استقلال این کشور رأی بدهند و کار را تمام کنند اما چنین نشد و در دوران صدارت تونی بلر اوضاع خرابتر شد و هر دولت تازهای در انگلیس ازجمله کابینههای ترهزا می و بوریس جانسون وارث خرابیهای اسلاف خود شدهاند و اسکاتلند همچنان بلاتکلیف مانده است.
استیون اسپیلبرگ از شما که در قسمت سوم ایندیانا جونز درخشش داشتید، خواست که در قسمت چهارم نیز ایفای نقش کنید اما نپذیرفتید. چرا؟
بهعنوان پدر کاراکتر ایندیانا جونز چیز تازه و جالبی در سناریوی فیلم چهارم نیامده بود و به این خاطر جواب منفی دادم. البته اسپیلبرگ همیشه فیلمهای خوبی میسازد و میدانم که هریسون فورد (ایفاگر نقش اصلی) که بشدت بهدنبال جور کردن شرایط تهیه این فیلم بود، از بازی مجدد در آن لذت برده است.
خیلیها میگویند دانییل کریگ پس از شما منطبقترین ایفاگر نقش جیمزباند بر اساس نوشتههای ایان فلمینگ و اصول ذکر شده برای این کاراکتر بوده و بعد از شما بهترین باند است. شما او را چگونه میبینید؟
این برآورد صحت دارد و کریگ عالی کار کرده است و دو سه فیلم باند با حضور او هم آثار بسیار خوبی از آب درآمدهاند.
اما از «ذرهای آرامش» بسیار بد میگویند و آن را همپا با «اختاپوس» از بدترین نسخههای این فرانچیز تقریباً 60 ساله میانگارند.
فکر نمیکنم بدترین باشد ولی از بقیه کمتر تحویل گرفته شده و این با صفتی که گفتید، بسیار فرق میکند.
با مورای گریگور هنرمند اسکاتلندی روی یکی دو فیلم مستند همکاری داشتهاید. این قضیه چطور پایهگذاری شد؟
من مدتها پیش نیز متن یک کار مستند را که «اسکاتلندی بودن» نام داشت به اتفاق گریگور که از دوستان قدیمی من است، نوشته بودم و در نتیجه وقتی بحث ساخت فیلم «همیشه درخشان» در معیت وی پیش آمد، قبول کردم. این فیلم به مناسبت سالگرد تأسیس دانشگاهی در اسکاتلند تهیه شده که طبق روایات عمری 600 ساله دارد و این اصلاً مدت کمی نیست. البته صور اولیه این دانشگاه بیشتر بهصورت یک پژوهشکده کوچک بوده است.
جایی گفتهاید که در این سنین بالا هنوز مشغول تحصیل و یادگیری هستید.
همینطور است. برای تحصیل و آموختن هیچگاه دیر نیست. من حتی بخشی از درآمدهای سینماییام را به امر ساخت و تقویت «بنیاد تحصیل بینالملل اسکاتلند» اختصاص دادم.
آیا قبول دارید که بازی در نقش «مأمور 007» بهرغم همه شکایتهایتان در این باب
چیز بسیار پرسودی بوده است.
خب، دوران پرهیجانی بود و به جاها و مناظر زیبایی میرفتیم و موضوعات این فیلمها هم غیرمنتظره و جذاب بود. گلایه من اسیر شدن در آن چارچوب و دورماندن از سایر نقشها بود که باید دیر یا زود پایان مییافت تا من فقط با «باند» دفن نشوم.
ظاهراً فیلم اول فرانچیز جیمزباند (بهنام «دکترنو») هم با بودجه اندکی ساخته شد.
بله و آن را هم در بریتانیا ساختیم زیرا هنوز نتوانسته بودیم امریکاییها را قانع کنیم که این یک پروژه بسیار پولساز است.
اما فیلم دوم (از روسیه باعشق) ظاهراً امریکاییها را راضی کرد.
من بیشترین سهم را در این ارتباط به ترنس یانگ میدهم که سه فیلم اول را ساخت و افکار و ابداعات او، ما و کل فرانچیز را به پرواز درآورد و به ماشین پولسازیای تبدیل کرد که اینک میبینیم. او همه چیزهای لازم برای ساخت این فیلمها را تنظیم و اجرایی کرد و منجمله نحوه لباس پوشیدن و رفتارهای من و سایرین را. بسیار تأکید داشت که کاراکتر باند باید خوشپوش و بهروز و در عین حال بسیار خطرناک و قاطع باشد و بهتر از هرکس میتوانست فضای ترسیم شده در کتابهای ایان فلمینگ را بازسازی کند.
اکثر مردم و کارشناسان «گلدفینگر» (پنجه طلایی) را بهترین فیلم در میان سری کارهای باند میدانند اما خود شما کدام یک را بیشتر میپسندید؟
هر سه فیلم اول را دوست دارم و درمیانشان «از روسیه با عشق» بهترین است. این فیلم سرشار از قدرت و جدیت و تصویری صریح از قاطعیت باند است.
ولی در سالهای بعدی از این سری فیلمها دلسرد شدید.
دلسرد شدم زیرا همه چیزها گفته و تمام شده و قوانین و مشخصهها جا افتاده بود و دائماً همان کارهایی را انجام میدادیم که از ما توقع میرفت و پیشتر هم صورت داده بودیم و خبری از نوآوری نبود و نمیتوانست هم باشد. ما باید همیشه آماده میبودیم که بهترین و صریحترین تصویر موجود از باند و دشمنانش را ارائه بدهیم و هیچ خدشهای بر آن متصور نبود. اشتباه تیموتی دالتون که فقط دو فیلم از این مجموعه را بازی کرد، این بود که فکر کرد کارها همان قدر آسان است که شرایط و نوع بازی ما گواهی میداد. حال آن که ما جان کنده بودیم تا آن آسانی ظاهری حاصل آید. در نهایت آنهمه جنگ و حرکت و تعقیب و گریز باند و دشمنانش برای من تبدیل به چیز محدود و مسخرهای شد که اگر از چارچوب آن خارج نمیشدم، به خفگیام منجر میگشت. باید میرفتم تا نفس بکشم.
برگرفته از رورنامه ایران
انتشار مقالات سایت "پرده سینما" در سایر پایگاه های اینترنتی ممنوع است. |
|