پیمان عباسینیا
هر پنجشنبه، طعم سینما را در پرده سینما بچشید!
با طعم سینما، سینما را از دریچه ای تازه ببینید!
نقد و بررسی فیلمهای مهم تاریخ سینما در طعم سینما
Midnight Cowboy
كارگردان: جان شلهزینگر
فيلمنامه: والدو سالت [براساس رمان جيمز لئو هرلی]
بازيگران: جان وویت، داستین هافمن، سیلویا مایلز و...
محصول: آمریکا، ۱۹۶۹
زبان: انگلیسی
مدت: ۱۱۳ دقیقه
گونه: درام
بودجه: بیش از ۳ میلیون دلار
فروش: نزدیک به ۴۵ میلیون دلار
درجهبندی: R
جوایز مهم: برندهی ۳ اسکار و کاندیدای ۳ اسکار دیگر در مراسم سال ۱۹۷۰
■ طعم سینما - شمارهی ۲۵: کابوی نیمهشب (Midnight Cowboy)
کابوی نیمهشب ساختهی ازیادنرفتنی جان شلهزینگر است؛ فیلمساز بنام انگلیسی که او را در تاریخ سینما علاوه بر کارگردانی این فیلم، بهخاطر دیگر اثر مهماش، دوندهی ماراتن (Marathon Man) بهیاد سپردهایم. کابوی نیمهشب دربارهی جو باک (با بازی جان وویت) جوان آسوُپاس تگزاسی است که به امید تلکه کردن زنان پابهسنگذاشته و ثروتمند نیویورک، به این شهر بیدروُپیکر سفر میکند؛ اما بهجز از کف دادن پسانداز مختصر روزهای حقارتآمیز ظرفشویی و کارگری در رستوران، چیزی بهدست نمیآورد. جو در این راه با کلاهبردار خردهپا و بیماری بهاسم راتسو ریزو (با بازی داستین هافمن) دوست میشود که با مرگ فاصلهی چندانی ندارد...
باک در خلال عزیمت به نیویورک -سوار بر اتوبوسی فکسنی- خاطرات دوران کودکیاش -که اغلب با مادربزرگ غیرمتعارفاش گذرانده است- را مرور میکند؛ شلهزینگر از طریق جای دادن این فلاشبکها در فیلم، تلویحاً و بهتدریج ما را نسبت به ریشههای روانی اینکه چرا او چنین راهی برای پول درآوردن انتخاب کرده است، آگاه میسازد.
داستین هافمن با حضوری باورپذیر در نقش راتسو ریزوی علیل و نفسبریده، یکی دیگر از بازیهای ماندگارش در سینما را رقم میزد. اوج هنرنمایی هافمن، سه دههی ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰ میلادی و درخشانترین فیلماش -بهنظر من- توتسی (Tootsie) به کارگردانی سیدنی پولاک است که امیدوارم در آینده فرصت نوشتن دربارهاش دست دهد. کافی است کابوی نیمهشب را مثلاً با همین توتسی مقایسه کنید تا به توانایی هافمن در خلق شخصیتهایی صددرصد متفاوت ایمان بیاورید. جان وویت هم بهشایستگی کاراکتر جوان شهرستانی خوشچهرهای که علیرغم انتخاب راهی نادرست، هنوز آنقدر فاسد نشده است که بهخاطر پول تن به هر رذالتی بدهد را جان میبخشد.
کابوی نیمهشب که براساس رمانی بههمین نام، نوشتهی جيمز لئو هرلی ساخته شده است؛ با نمایش مواردی از قبیل هجوم گستردهی تبلیغات تجاری محیطی و تلویزیونی، مهمانیهای بیبندوُبار، عابرانی بیتفاوت به سرنوشت انسانها و... به نقد جامعه و مظاهر زندگی آمریکایی میرسد و با تیرهروزیهای طبقهی فرودست دههی ۶۰ ایالات متحده همراه میشود.
بهنظرم رابطهی پرفرازوُنشیبِ دوستانهای که میان جو و راتسو پا میگیرد -بهعلت پرداخت حسابشده و همچنین نقشآفرینی پرجزئیات دو بازیگر اصلی- کابوی نیمهشب را مبدل به الگویی پرارجاع برای به تصویر کشیدن رابطههای اینشکلی در سینمای سالهای بعد کرده است. جو طی سکانسی کلیدی -زمانی که از راتسو رودست میخورد- پی میبرد نیویورک با آن مدینهی فاضلهای که تا به حال در ذهناش پرورده بوده است، از زمین تا آسمان فرق دارد.
جو که تقریباً هیچ استعدادی در اغوای زنها از خود بروز نمیدهد، در رسیدن به هدف اولیهاش ناکام میماند و حتی در ازای دریافت ۵ دلار مجبور میشود رادیوی کوچکاش -آخرین چیزی که برایش مانده بود- را بفروشد. او تصمیم میگیرد حداقل آرزوی راتسو -سفر به فلوریدای گرم و رؤیایی- را برآورده کند. فراموش نمیکنیم که از جایی بهبعد، سرمای استخوانسوز نیویورک تبدیل به معضلی عدیده برای جو و راتسوی بیپناه و بیکسوُکار میشود.
کابوی نیمهشب علاوه بر اینکه کاندیدای اسکار بهترین بازیگر نقش اول مرد، بازیگر نقش مکمل زن و تدوین بود؛ توانست سه جایزهی مهم بهترین فیلم، کارگردانی و فیلمنامهی اقتباسی را کسب کند. شاید خالی از لطف نباشد که بدانید داستین هافمن و جان وویت هر دو برای این فیلم، نامزد دریافت اسکار بهترین بازیگر نقش اول مرد شدند که این تأکیدی مضاعف بر قابلیتهای فراوان و جادوی بازیگری هافمن است چرا که اگر تنها مدت زمان حضور راتسو در کابوی نیمهشب را هم در نظر بگیریم، درمییابیم "راتسو ریزو" چیزی فراتر از یک نقش مکمل نبوده است. فیلم بهلحاظ تجاری نیز توانست موفق ظاهر شود و حدود ۱۴ برابر هزینهی تولیدش را بازگرداند.
بهجز تسلط کارگردان همچنین تدوین خلاقانه، بازیهای ماندنی و نقدهای مهم اجتماعی؛ المان دیگری که در کابوی نیمهشب جلب توجه میکند، موزیک متن و ترانههای معرکهاش اثرِ جان باری است. موسیقی بیهیچ تردیدی به فیلم -در تقویت حسوُحالاش- یاری رسانده. [۱] کابوی نیمهشب بهعلاوه، مالامال از خردهروایتهای جذاب فرعی است که بر غنای تصویری و داستانی فیلم میافزایند.
باک بالاخره راتسو را سوار اتوبوس فلوریدا میکند، آنها درمورد زندگی جدیدشان در فلوریدا شروع به خیالبافی میکنند. راتسو که دیگر تقریباً هیچ کنترلی بر اعضای بدناش ندارد، شلوارش را خیس میکند و ناگفته پیداست که پیش از رسیدن به فلوریدا، جان میدهد. کابوی نیمهشب هم مثل دیگر فیلم نمونهای داستین هافمن، فارغالتحصیل (The Graduate) در اتوبوس به پایان میرسد اما سرخوشی و حال خوب آن کجا و حزن و بغض این یکی کجا... کابوی نیمهشب مرا بهیاد معدود آثار اجتماعی قابل اعتنای سالهای دههی ۱۳۵۰ شمسی و متعلق به موج نوی سینمای خودمان -بهعنوان مثال: دشنه، تنگنا و یا صبح روز چهارم- میاندازد؛ فیلمهایی تلخ با آدمهایی حاشیهنشین و تکافتاده و صدالبته پایانهایی ناگوار.
پیمان عباسی نیا
دوشنبه ۱۰ شهریور ۱۳۹۳
[۱]: برای آشنایی بیشتر با جان باری و آثارش، رجوع کنید به مقالهی خواندنی غلامعباس فاضلی تحت عنوان همزاد رؤیاهای ما؛ در رثای جان باری منتشرشده به تاریخ ۱۱ بهمن ۱۳۸۹ در پایگاه تحلیلی پردهی سینما.
برای مطالعهی شمارههای دیگر، میتوانید لینک زیر را کلیک کنید:
■ نگاهی به فیلمهای برتر تاریخ سینما در صفحهی "طعم سینما"
انتشار مقالات سایت "پرده سینما" در سایر پایگاه های اینترنتی ممنوع است. |
|