پرده سینما

اولین بهاریه رسمی یا یه همچین چیزی!

علیرضا انتظاری

 

 

 

 

 

 

 

 

 

مقدمه

 

1- از کودکی تا کنون همیشه پاییز و زمستان را به عشق بهار سر می کرده ام، عاشق شکفتن غنچه ها و طراوت سبزه ها و پاکی و پاکیزگی ها و عیدی دادن ها و عیدی گرفتن ها و خوش و بش کردن ها و شادی های ایام نوروز بوده ام.

جدا از تولد دوباره طبیعت اجرای آئین ها و سنت های زیبای نوروزی را که متأسفانه سال به سال از وسعت آن بیشتر و بیشتر کاسته می شود را بسیار دوست دارم و هر سال وظیفه چیدن سفره هفت سین بزرگمان را در خانه من بر عهده دارم. از چیدن هفت سین روی میز و در ظروف فانتزی و امروزی بسیار بدم می آید و شاید ما جزو معدود افرادی در میان تمامی خانواده های ایرانی باشیم که هفت سین مان را هر سال روی سفره نسبتاً بزرگی در بهترین گوشه خانه می اندازیم و تا روز سیزدهم نوروز هم آن را برنمی چینیم و دوست داریم که جزء به جزء آیین و سنن نوروزی را در خانه مان برپا کنیم. شاید از نظر عده ای افراد به اصطلاح تجددگرا و یا برخی از روشنفکر نماها افکارم بسیار فناتیک به نظر بیاید اما با سرسختی از آنها دفاع می کنم همانگونه که از همان دوران کودکی تا کنون که به طور بسیار ناخواسته وارد حیطه سینما شدم هیچ وقت نخواستم از خودم اداهای مسخره و زننده روشنفکری دربیاورم و از به کار بردن و ادای واژگان بعضاً من درآوردی هم در این زمینه ابا داشته ام.

 

2- اما در نوشتن این بهاریه بیش از هرچیز پیشکسوتان هنر ایران زمین را به خاطر می آورم. به خصوص پیشکسوتانی که وجودشان برای سینمای ایران به مثابه درهای گرانبهایی بود که جایش را با هیچ چیز دیگر نمیتوان پر کرد اما امسال آنها را از دست دادیم.

هنگامی که آقای فاضلی از من خواستند تا بهاریه ای با موضوع و محوریت یک فیلم خاص مورد علاقه ام و یا یک سالن سینمای مورد علاقه ام بنویسم، کمی تامل کردم و بعد از تماس های مکرری که با ایشان داشتم یک جورهایی با پررویی تمام حرف خودم را به کرسی نشاندم و خواستم کمی گلایه هایم را در بهاریه ام بازگو کنم. چرا که فکر کردم اگر فقط خود آقای فاضلی و چند تن دیگر از همکاران نازنینم در سایت بخواهند در این زمینه ها بهاریه بنویسند دیگر نوشتن آن بهاریه با قلم بد و ناپخته من برای خوانندگان نازنین سایت جالب نخواهد بود. مسلماً اگر عمری باقی بود سال آینده خواهم نوشت که سینما را با فیلم اجاره نشین های داریوش مهرجویی نازنینم شناختم و علقه عجیبی به سینما «فرهنگ» تهران دارم، خواهم نوشت که از دوران کودکی بهترین تفریح و سرگرمی ام سینما بود و مادر نازنینم این موهبت را از من دریغ نمی داشت و من جزو معدود کودکانی بودم که از اواخر دهه شصت اغلب آثار سینمای ایران را در سینماها تماشا کرده ام ...

هیچوقت چهار پنج سالگی ام را فراموش نمی کنم. با مادرم به سینما فرهنگ رفته بودیم تماشای فیلم اجاره نشین ها. اولین تصویری که از سینما در ذهنم مانده آن دکور قدیمی سینما «فرهنگ» است و آن زنگی که هنگام باز شدن درب سالن ها نواخته می شد. در همان دوران کودکی با اینکه چیزی از فیلم نمی فهمیدم آنقدر به حرکات بازیگران فیلم خندیدم که مادرم دو بار دیگر به اصرار مرا به تماشای این فیلم برد. بازی اکبر عبدی در این فیلم شاید اولین تصویری از یک بازیگر باشد که در ذهنم ثبت و ماندگار شده است. نمیدانم اینها همه اختیاری است یا جبری اما هنوز هم به اجاره نشین ها علاقه دارم و این فیلم را هر چند ماه یکبار روی نوار VHS می بینم. فیلمنامه جذاب و بازیهای روان و دل انگیز بازیگران و کارگردانی هوشمندانه داریوش مهرجویی در این فیلم چیزی نیست که بتوان به آسانی از کنارش گذشت...

از آن به بعد بزرگترین تفریح ام مانند اغلب بچه های هم نسلم رفتن به سینما شده بود و در اوج شکوفایی و رونق سینمای کودک بیشتر به تماشای اینگونه فیلمها میرفتم.

گلنار، خارج از محدوده، زرد قناری، روز باشکوه، زیر بامهای شهر، دزد عروسک ها و... جزو اولین فیلمهایی هستند که آنها را در سینما تماشا کرده ام و سینما را با آنها شناختم. تا نوبت به اولین حضورم در سینما رسید و در همان دوران کودکی در فیلم شنگول و منگول به کارگردانی پرویز صبری جلوی دوربین رفتم در نقش یکی از کودکان مهدکودک که همراه با مربی شان افسانه بایگان به جنگل رفته بودند و او داستان جنگل را برای آنها روایت می کرد. جادوی سینما در من اثر کرد و این آغازی برای خیلی چیزها در آینده شد.

 

3- اگر خطایی در این بهاریه می بنید و این احساس را دارید که این بهاریه شبیه بهاریه هایی که قبلاً در نشریات و سایت های دیگر خوانده اید نشده است باید مرا ببخشید. چرا که این اولین بهاریه رسمی یا یه همچین چیزی است که طی دوران فعالیت سینمایی ام می نویسم.

 

**********

 

شاید که هنگام نو شدن طبیعت و شکفتن غنچه گل های بهاری سخن گفتن از جفاها و ناملایمات کمی ناعاقلانه به نظر برسد. اما چه کنم که نمی توانم دیگر این حرفها را درون سینه ام نگهدارم و می خواهم آنها را یکجوری خالی کنم!

سال 1389 برای من و سینمای ایران ( که عاشقانه دوستش دارم و نسبت به آن تعصب خاصی دارم ) سالی توام با خوشیها و ناکامی ها بود.

وقتی میخواهی خاطرات یک سال زندگیت را که بدون هیچ غلوی همه آن را برای سینما صرف کرده ای به یاد آوری، دلت می خواهد همه چیز آنگونه که قبل از شروع  آرزویش را داشته ای باشد، اما وقتی خاطرات را در ذهنت مرور میکنی می بینی هیچکدام از آن اتفاقات خوب برایت اتفاق نیفتاده است!

اردیبهشت 1389 با عشق و علاقه مفرطی مجوز ساخت اولین فیلم کوتاه ام را گرفتم. هرچند که پیش از این چندین فیلم دانشجویی و کارگاهی ساخته بودم، اما این اولین فیلم کوتاه حرفه ای من به حساب می آمد. فیلمی که تو این چند سال اخیر با تک تک شخصیتهای فیلمنامه اش زندگی کرده بودم و شب و روزم را با آنها گذرانده بودم و به خاطر گرفتن مجوز از خوشحالی روی ابرها راه می رفتم. به قول خودم می خواستم با ساخت این فیلم یک فرم جدید فیلمسازی رو نه تنها به سینمای ایران که به سینمای دنیا معرفی کنم!

می خندید؟ خوبه! باید هم بخندید چون بهار در راه است و باید غم را از چهره زدود. شاید اگر بگویم که 6 ماهه اول سال را فقط صرف امور پیش تولید و پس تولید و ساخت فیلم کردم و در نهایت فیلم نتوانست حتی برای نمایش محدود و خصوصی توی یک سالن فسقلی هم مجوز بگیرد بیشتر هم بخندید.

فیلمی که برخی از بزرگان آن را دیدند و هیچکس باور نمی کرد که اولین ساخته من باشد. من آن را با بودجه شخصی و ظرف مدت 19 ساعت کار مفید در خیابانهای شهر تهران ساخته باشم، فیلمی پر از صحنه های اکشن و حادثه ای و با مضمونی انسانی...

سر صحنه خودکشی ممنوعبه بهانه های واهی که برخی روی سوژه و مضمون فیلم و برخی دیگر روی پوشش بازیگران فیلمم گرفتند، خودکشی ممنوع را به خاطره ها سپردم و دیگر حتی فیلم را به نزدیکترین دوستان و اقوامم هم نشان ندادم!

عمری که صرف شد و وقتی که تلف کردی و حاصلی که ندیدی و پریشان حالی و افسردگی ای که به سراغت آمد و در نهایت یک دلزدگی زودگذر از سینما و بعد دوباره روز از نو و روزی از نو رفتی دنبال راهی که خیلی ها را فقط به ترکستان برده است و بس!

هرچند که این نیز بگذرد...

جدا از این از دست دادن هنرمندان گرانمایه ای که همگی شان را می ستودم و در این سال دست اجل به ناگهان آن ها را از ما جدا کرد نیز برایم بسیار تلخ و دردآور بود. بیش از هرچیز خبر درگذشت بانوی مهربان سینمای ایران مهری ودادیان عزیز قلبم را آزرد.

آه که چقدر توی مدت کوتاهی که با وی معاشرت داشتم از این بانو آموخته بودم. با اینکه توی تمام مدت زندگی ام (راستی امروز 28 ساله شدم) با هنرمندان زیادی در ارتباط بوده ام و با برخی نیز رفت و آمد خانوادگی داشته و دارم ،اما همیشه به خاطر معاشرتم با دو بانوی نازنین به خود بالیده ام یکی زنده یاد مهری ودادیان مادر مهربان سینمای ایران و دیگری زنده یاد پروین سلیمانی پیرزن نمکین سینمای ایران.

ارتباط با این دو هنرمند ارزنده جدا از اینکه آنها را حاصل یک عمر تجربه و فعالیت می دیدم برایم غنیمتی بود گرانبها و از اینکه مدتی می توانستم برای این دو بزرگوار سنگ صبوری باشم و وقتم را به شنیدن خاطراتشان بگذرانم و در این میان برای خودم کسب تجربه کنم بسیار خرسند بودم.

همیشه برای پیشکسوت ها ارزش و احترام زیادی قائل بوده و هستم و حتی برای زنان و مردانی که سالیان سال جان و مال و زندگی خود را برای سینما صرف کرده اند و اغلب جزو افراد گمنام این سینما به حساب می آیند نیز چندین برابر یک بازیگر و یا کارگردان نامی ارزش قائل بوده ام.

جفاهایی که در حق پیشکسوتان و اینگونه افراد به ویژه هنروران و بازیگران رده چهارم و پنجم سینما می شود از سال ها قبل روح و روانم را بسیار آزرده است. بازیگری که سالیان سال با جان و دل برای هنر این مرز و بوم زحمت می کشد و در همان ابتدای امر از خانواده اش طرد شده ولی با تمامی اینها ذره ذره شمع وجودش را در راستای رشد و اعتلای فرهنگ ایران زمین آب می کند و از بین می برد و در نهایت هنگامی که به سن میانسالی و کهنسالی می رسد به جای آنکه او را مانند گوهری قیمتی نگهداری کنند، همگان او را طرد کرده و او در تنهایی و عزلت به یاد خاطرات ایام گذشته اش چشمانش خیس می شود و بعد در گوشه ای جان می سپارد...

چه زشت و زننده که بعضی ها وقاحت را به حد اعلاتر هم می رسانند و در یک برنامه پر بیننده سینمایی در تلویزیون توهینی آشکار و هتاکانه به بانوی بازیگری می کنند و قلب و روح همگان را به درد می آورند. چه تلخ و دردآور که دو تن از به اصطلاح بزرگان سینمای ایران یکی در عرصه نقد و دیگری در عرصه کارگردانی بانوی بازیگری را به سخره می گیرند و تصویری زشت از وی نشان می دهند و در این میان به برخی دیگر از هنرمندان که در این سالها به اینان باج نداده اند نیز می تازند، تمامی این ها چه تلخ و دردآور و زشت بود...

تا اینجا که همه فقط شد اعتراض و اخم و غر غر! یعنی هیچ خاطره خوشی از سینما در سال 89 ندارم؟

نه حالا که فکر می کنم به جز موفقیت بین المللی فیلم جدایی نادر از سیمین (هرچند که اصلاً فیلم مورد علاقه ام نبود) خاطره خوشایندی از سینما در سالی که گذشت ندارم. همه اش درگیری همه اش ناراحتی و همه اش خبر مرگ و مریضی و کسالت، همه جا زیر آب زنی و همه جا بغض و کینه ...

راستی چرا؟

یعنی سال 89 چیزی را به تاریخ سینمایی من اضافه نکرده است؟

حالا که در آستانه سال نو هستیم و من مثل هر سال همه بدی ها را به یمن شکفتن شکوفه های بهاری فراموش می کنم و به آینده دل می بندم و چند آرزو می کنم:

آرزو می کنم سینمای ایران در سال پیش رو در تمامی عرصه های داخلی و جهانی موفق و موفق تر باشد.

آرزو می کنم تمامی هنرمندان در صحت و سلامت کامل به سر برند و در این سال شاهد از دست دادن هیچ یک از هنرمندان گرانمایه مان نباشیم.

آرزو می کنم کمی محبت و احترام نسبت به یکدیگر بیاموزیم و دست از زیر آب زدن ها و حسادت ها و کینه توزی ها برداریم.

آرزو می کنم هیچ یک از هنرمندان به ویژه هنرمندان پیشکسوت و هنرمندان شریف تئاتر در این سال غم نان نداشته باشند.

آرزو می کنم سایت محبوبم (پرده سینما) به سردبیری آقای فاضلی روز به روز بهتر از دیروز شود.

آرزو می کنم دیگر هیچ یک از منتقدان و خبرنگاران برای دریافت کارت ورود به جشنواره مانند کودکانی که برای خرید قاقالی لی به مادرانشان التماس می کنند به روابط عمومی جشنواره فیلم فجر التماس نکنند.

و در نهایت آرزو میکنم مسئولین و دست اندرکاران سینمای ایران به جوانان بیش از پیش بها دهند تا جوانان عاشق سینما بتوانند فارغ از هرگونه زد و بندی وارد عرصه سینما شده و خود را در این حیطه محک بزنند.

آرزوها زیاد است اما دیگر مجالی برای آرزو کردن نیست...

 

موخره

خب بهتر است دیگه تو این آخر کاری یکم از داد و بیدادهایم کم کنم و به همه شما سال نو را تبریک بگویم.

سال نو مبارک و برای همه شما خوانندگان عزیز سایت پرده سینما آرزوی شادکامی و موفقیت و سلامتی دارم.

از استاد عزیزم غلامعباس فاضلی به دو دلیل ممنونم. یکی اینکه از ابتداء به من اعتماد کردند و وظیفه خطیر و سنگینی را بر عهده من گذاشتند و دوم اینکه همیشه به عنوان یک راهنما و یک استاد و مهم تر از همه یک حامی پشت سرم ایستاده اند و از من حمایت کرده اند.

از اینکه دوست و همکار هرگز ندیده ام موحد منتقم عزیز مدتی است به جمع نویسندگان سایت اضافه شده بسیار خوشحالم.

یک تبریک ویژه هم به اساتید گرامی آقایان غلامعباس فاضلی، جلال الدین ترابی، امیر اهوارکی و سرکار خانم فهیمه غنی نژاد و سایر منتقدان و نویسندگان سایت پرده سینما دارم که چه در طول ایام جشنواره و چه بعد از آن بسیار ایشان را اذیت نموده ام. همچنین از خانم الهام عبدلی عکاس سایت هم بابت تمامی زحمات سال 1389قدردانی می کنم و به همه دوستانم نوروز باستانی 1390 را صمیمانه شادباش می گویم.

 

رضا منتظری

 

در همین رابطه سایر بهاریه ها را بخوانید

بهار و رویای شهرفرنگ: نمی خواهم پیر شوم- سعید توجهی

برای بهار بخند، به خاک خالی نگاه نکن. نپرس این بار منتظر کیست- نغمه رضایی

بهار و سینما آلتونا -نسترن مولوی

بهار و خاطرات برای آنهایی که دوستشان دارم- کامیار محسنین

بهار از لجاجت کودکانه تا یک اتفاق ساده- محمد جعفری

اولین بهاریه رسمی یا یه همچین چیزی -رضا منتظری

بهار و مضرات دخانیات!- مهدی فخیم زاده

بهار و شکار آهو در شبی بهاری -نیروان غنی پور

بهار و دسته سیسیلی ها -غلامعباس فاضلی

 بهار و غزال عاشقانه -بهاره رهنما

 

 

 


 تاريخ ارسال: 1389/12/27
کلید واژه‌ها:

نظرات خوانندگان
>>>گل سنگ:

این دیگر غیر قابل باور است شما فیلمساز هستید؟ شما فیلمی با مضمون انسانی ساخته اید؟ شما عاشق بهار هستید؟ شما آرزوی محبت و احترام به یکدیگر را دارید؟ به هیچ عنوان باور نمیکنم با آن توهین های اشکار و نهان به خانم میلانی و نوشتن آن مطالب کذایی در مدح دو فیلم که خود هم میدانید چه هستند و غیره اگر واقعا چنین است این چیست و آن چیست ؟ شما را به خدا یک رو داشته باشید و مانند سکه دو رو نباشید

0+0-

دوشنبه 15 فروردين 1390



>>>بهاره:

عیدتون مبارک ... آقای منتظری در اوج دوران کاریتون نگذارید وجدانتون رو با پول بخرن این چه مطلبی بود در مورد فیلم خانم میلانی نوشته بودید؟

0+0-

يكشنبه 14 فروردين 1390



>>>هما:

سلام نمیدونم شما با رمان های م مودب پور آشنایی دارین یا اصلا اهل مطالعه رمان هستید یا نه ؟ در هر صورت لحن خودمونی و مهربان و عامیانه مطلبتون درست شبیه به رمان های م مودب پور بود . همیشه از مطالب شما در این سایت استفاده میکردم اما هیچگاه فکر نمیکردم که تفکرتان این چنین باشد برایتان در سال جدید آرزوی موفقیت و کامیابی میکنم و امیدوارم دیگر این چنین دچار مشکل نشوید در مورد خانم فریماه فرجامی ( هر چند که شما اسمی از ایشان نیاوردید اما مطمئن هستم منظورتان ایشان بود ) واقعا قلب همه به درد آمد و این جزو تلخ ترین خاطرات خود من از سینما در سال 1389 بود بازم منتظر خواندن مطالب تازه شما در این سایت هستیم

0+0-

يكشنبه 7 فروردين 1390



>>>یه دوستی که نمیخواد اسمش رو بگه:

سلام رضا جون برات تو سال جدید آرزوی موفقیت میکنم . امیدوارم تو سال جدید تموم ناخوشیهات تبدیل به شادی بشه و برای کارات ارزوی موفقیت میکنم حدس میزنم خودت بدونی که چه کسی برات این کامنت رو گذاشته دوستی که سه چهار سالی میشه خیلی بهش محلی نمیزاری اما وقتی شنیدم اینجا میتونم پیدات کنم گفتم بیام و برات کامنت بزارم که عیدت مبارک

0+0-

چهارشنبه 3 فروردي



>>>الهام عبدلی :

جناب منتظری سال نو تون مبارک و خسته نباشید .آرزو میکنم سال جدید برای شما پر از اتفاقات خوب باشه . و در سال آینده بهاریه ی شما را با ذکر موفقیت هایتان بخوانیم.

0+0-

دوشنبه 1 فروردين 1390



>>>niki.m:

salam sal noton mobarak aghaye montazeri hamishe bi sabrane montazer maghalatetan hastam va az inke dar neveshtehayetan be honarmandan pishkesvat ehteram migozarid ghadrdanetanam badtarin khatere man ham az cinema dar sal 89 hamanand shoma tohin be bano farimah farjami bod merci ke dar baharitan in matlab ra onvan karde bodid dar sal no baraye shoma va site arezoye khoshi va shadi va salamati daram

0+0-

شنبه 28 اسفند 1389



>>>بهروز میلانی فر:

سلام باور کن نمیدونستم فقط 28 سالتونه پس باید گرداندگان سایت همه جزو جوونا باشن دم همتون گرم به خدا سایتتون خیلی سر و صدا کرده ها سال نو رو بهت تبریک میگم آقای رضا منتظری و امیدوارم که سال خوبی داشته باشین و بازم منتظر خوندن مطالبتون در پرده سینما هستیم راستی برای فیلمتم زیاد فکرش رو نکن بابا سینمای ایران همش باند بازیه من خودم دانشجوی کارگردانی ام و میدونم اون بالا بالاها چه خبره ایشالا فیلمای بعدی

0+0-

شنبه 28 اسفند 1389



>>>شقایق:

آقای منتظری ضمن عرض تبریک سال نو با شما برای اکران نشدن فیلمتان ابراز همدردی میکنم بسیار تاسف بار بود و من میدانم که شما در آن موقع چه حالی داشته اید از شما به خاطر تلاش فراوان در 1 سال اخیر تشکر میکنم علی الخصوص برای دوران جشنواره فیلم فجر که با مطالبتان بسیار حال کردم و ساعتی یه بار به سایت سر میزدم و مرتب با مطالب تازه مواجه میشدم.امیدوارم که سال خوبی در پیش رو داشته باشید و به امید خواندن مطالب تازه شما در سایت راستی تولدتان هم مبارک اشاره کرده بودید که امروز 28 ساله شدید

0+0-

شنبه 28 اسفند 1389




فرم ارسال نظرات خوانندگان

نام (ضروري):
نظر شما (ضروري):
كد امنيتي (ضروري) :
كد امنيتي تركيبي از حروف كوچك انگليسي است. توجه داشته باشيد كه كد امنيتي به كوچك و بزرگ بودن حروف حساس است.