پرده سینما
آگاتا كریستی و ماكس مالون برای ماه عسل به ایران و شیراز آمدند؛ زمان این سفر تابستان ۱۳۱۰ شمسی بود. وقتی كه هنوز هیچ چیزی از كریستی به فارسی ترجمه نشده بود. آنها برای اقامت به نارنجستان قوام رفتند كه آن موقع هنوز ملك خصوصی بود. آگاتا كریستی در اتوبیوگرافیاش درباره شهر شیراز و زیباییهای آن نوشته: «خوب یادم میآید كه شیراز چقدر قشنگ بود. باغهای شیراز مثل یك زمرد سبز خالص بودند كه رگههایی از خاكستری و قهوهای را در خود جای داده بودند. شیراز یك زمرد سبز زیباست!» كریستی بعدها با نوشتن یك داستان كه محل وقوعش شیراز است، به این زیبایی ادای دین كرد.
احتمالا خیلیها بعد از شنیدن اسم رمان پلیسی یاد آگاتا كریستی میافتند و هركول پوآروی وسواسی كه از وقتی از پلیس بلژیك بازنشست شده و به انگلستان آمده، دارد به كمك سلولهای خاكستری مغزش معما حل میكند. یا شاید هم خانم مارپل را به یاد بیاورند كه در جلسات عصرانه، ضمن خوردن قهوه و كاموا بافتن و از دل حرفهای خالهزنكی جواب معماها را بیرون میكشد.
اما جالب است بدانید كه آگاتا كریستی، یك داستان پلیسی دارد كه در همین ایران خودمان اتفاق میافتد. ماجرا از سفری شروع میشود كه آگاتا كریستی در ۳۸ سالگی با قطار سریعالسیر شرقی كه از لندن به بغداد میرفت. رمانهای «قتل در قطار سریعالسیر شرق» و «بازگشت به بغداد» را كریستی تحت تاثیر همین سفر بغدادش نوشت. در جریان این سفر، آگاتا كریستی به منطقه باستانشناسی «اور» میرود، جایی كه در سالهای اخیر در خبرهای مربوط به گروه داعش اسمش را میشنیدیم. بعد از یكی دو بار رفت و آمد، آگاتا كریستی با باستانشناس جوانی آشنا میشود به اسم ماكس مالون. كریستی در این ایام از همسر اولش، سرهنگ آرچیبالد كریستی جدا شده بود كه اتفاقا او هم یك باستانشناس معروف بود، منتها در شناخت مصر تخصص داشت.
آگاتا كریستی با اینكه نام فامیلیاش را از شوهر اول گرفت و با آن معروف شده بود، اما از زندگی مشتركش راضی نبود. حتی یك بار مدتی خودش ناپدید شد كه در مطبوعات آن روز انگلستان حسابی سر و صدا كرد. دست آخر از سرهنگ كه هم دست بزن داشت و هم سر و گوشش میجنبید جدا شد و برای فراموش كردن آن زندگی سفری به شرق آمد كه دست بر قضا با ماكس مالون كه ۱۵ سال از او كوچكتر بود آشنا شد. خیلی زود كار آگاتا و ماكس مالون به ازدواج كشید.
آگاتا كریستی و ماكس مالون برای ماه عسل به ایران و شیراز آمدند؛ زمان این سفر تابستان ۱۳۱۰ شمسی بود. وقتی كه هنوز هیچ چیزی از كریستی به فارسی ترجمه نشده بود. آنها برای اقامت به نارنجستان قوام رفتند كه آن موقع هنوز ملك خصوصی بود. آگاتا كریستی در اتوبیوگرافیاش درباره شهر شیراز و زیباییهای آن نوشته: «خوب یادم میآید كه شیراز چقدر قشنگ بود. باغهای شیراز مثل یك زمرد سبز خالص بودند كه رگههایی از خاكستری و قهوهای را در خود جای داده بودند. شیراز یك زمرد سبز زیباست!» كریستی بعدها با نوشتن یك داستان كه محل وقوعش شیراز است، به این زیبایی ادای دین كرد.
اسم این داستان «خانهای در شیراز» است كه عنوانش را به یكی از مجموعه داستانهای آگاتا كریستی هم داده. ماجرای قتلی كه در شیراز و در خانهای اتفاق افتاده كه توصیفاتش شبیه همان نارنجستان قوام است. این كتاب كه دو بار هم به فارسی ترجمه شده، یكی از معدود كتابهای داستان كوتاه آگاتا كریستی است. به علاوه فرق دیگرش با بقیه آثار خانم كریستی در این است كه اینجا خبری از هركول پوآرو یا خانم مارپل نیست، بلكه كارآگاه دیگری با عنوان پاركر پاین حضور دارد كه به شكل گروهی كار میكند؛ یعنی درست برخلاف شیوهای كه پوآرو یا مارپل ماجراهای خود را دنبال میكردند. آگاتا كریستی و ماكس مالون دوبار دیگر هم به ایران آمدند و در شیراز و اصفهان و تهران ساكن شدند. بعدها وقتی فیلم «ده هندی كوچك» را از روی رمان معروفش ساختند، خود كریستی هتل شاهعباسی اصفهان را به عنوان لوكیشن به فیلمساز پیشنهاد داد كه بخشی از كار هم همانجا فیلمبرداری شد.
در سفر اول كریستی و مالون با هواپیمای پست به همدان و تهران رفته بودند و بعد به شیراز آمدند، در سفر دوم كه ۲۸ سال بعد بود هر دو هفته سفر را در شیراز به سر بردند و خانم كریستی از این سفر خاطراتی در زندگینامهاش آورد.
آخرین سفر كریستی به ایران سال ۱۳۵۰ بود؛ شش سال قبل از مرگ آگاتا كریستی. در این زمان دیگر آگاتا كریستی حسابی در ایران معروف بود طوری كه تعداد كتابهایی كه از آگاتا كریستی در ایران منتشر شده و هنوز هم میشود، بیشتر از ۷۳ جلد رمان پلیسی خودش است. حتی گاهی نویسندگان ایرانی خودشان داستانی مینوشتند و آن را به عنوان ترجمه اثری از آگاتا كریستی جا میزدند. میگویند كه در همین سفر آخر بود كه كتابی را پیش خانم كریستی میبرند تا امضا كند، پرسید كدام كتابش است؟ اسم را گفتند، نشناخت. داستان را برایش تعریف كردند. خوب گوش داد و گفت: «اینكه میگویید داستان پلیسی خوبی است، اما مال من نیست!»
احسان رضایی
برگزفته از روزنامه «اعتماد»
انتشار مقالات سایت "پرده سینما" در سایر پایگاه های اینترنتی ممنوع است. |
|