پرده سینما

علاقه‌مندم لحظات بحرانی را شرح دهم؛ گفتگو با نانی مورتی

پرده سینما


 

 


 



 

 

هدف از ساختن فیلم این نیست که در آگاه‌کردن عموم مردم کشور موفق باشد. من فقط می‌خواهم با بیننده‌های فیلم به‌عنوان انسان‌ها ارتباط برقرار کنم. این فیلمی درباره همه افراد و همه بشریت است. من با کشور به طور عام حرف نمی‌زنم، مخاطب من تک‌تک افراد جامعه‌اند و فقط آنها موردعلاقه من هستند.

 

 

 

نانی مورتیفیلم مادرم در جشنواره بین‌المللی فجر اکران شده است. در واکنش به فیلم، منتقدان فرانسوی آن را به‌عنوان یک اثر باارزش هنری شناخته‌اند، درحالی‌که پاره‌ای از منتقدان انگلیسی به دلیل اینکه داستان، پایان معناداری ندارد، آن را شایسته توجه زیاد نمی‌دانند. این موضوع دیدگاه فرانسوی‌ها را در مورد فیلم تغییر نداده و از اهمیت آن نکاسته، تا جایی که «کایه دو سینما» آن را بهترین فیلم سال ٢٠١٥ شناخته است. مصاحبه‌ای که پیش‌رو دارید بعد از اکران فیلم مادرم در جشنواره بین‌المللی فیلم تورنتو انجام شده و از نزدیک به بررسی موضوعات مطرح‌شده در فیلم می‌پردازد. به بهانه پخش فیلم در جشنواره بین‌المللی فجر این مصاحبه به فارسی منتشر شده است. ضمناً در این گفت‌وگو، از همکاری بی‌دریغ محمود خوش‌چهره برخوردار بوده‌ام.

 

 

 

‌در شروع فیلم با استفاده از نمای جرثقیل، زاویه‌ای را انتخاب کرده‌اید که رو به پلیس باشد. با توجه به اینکه چشم‌انداز، نقش مهمی در فیلم‌برداری دارد، این کار را چگونه توجیه می‌کنید؟

 باید بگویم که در اینجا اصلاً طرف پلیس را انتخاب نکرده‌ام. در آن صحنه من با کسی که با دوربین کار می‌کند، شوخی می‌کنم. مارگاریتا او را به ‌دلیل اینکه صحنه تیراندازی را از فاصله بسیار نزدیک فیلم‌برداری کرده، توبیخ کرده است. فیلمی در فیلم است. صحنه‌ای است که به نظر می‌رسد واقعی باشد، ولی بعد بیننده متوجه می‌شود که فیلم است و واقعیت ندارد. بعد واکنشی است درباره ساخت فیلم، هنگامی که مارگاریتا اپراتور را سرزنش و او را متهم می‌کند که سادیستیک است. واکنشی درباره ساختن فیلم است و اینکه صحنه‌ها چگونه مجسم شوند و این کار را چطور باید انجام داد.

 

با توجه به این حقیقت که در گذشته‌ای نه چندان دور مادر خود را از دست داده‌اید، کار روی این پروژه سخت‌تر از سایر کارهایتان نبود؟

 نه چندان. هنگام نوشتن برای اینکه موضوع را عمیقاً موردتوجه قرار دهم، به یادداشت‌هایی که در دوران بیماری مادرم نوشته بودم، مراجعه می‌کردم. تجربه بسیار دردناکی بود.

 

نانی مورتی علاوه بر یادداشت‌هایتان از چه منابعی برای نوشتن فیلم‌نامه استفاده کرده‌اید؟

 مطالبی را خواندم و فیلم‌هایی را تماشا کردم ولی به دلیل کمبود وقت نتوانستم از آنها استفاده کنم. من زن دیگر ساخته وودی آلن را تماشا کرده و قصد داشتم عشق ساخته هانکه را هم ببینم ولی نتوانستم. می‌خواستم یادداشت‌های سوگواری اثر رولان بارت را هم بخوانم. خاطرات روزانه‌ای که او پس از مرگ مادرش نوشته است. یکی از دوستان ام آن را در روزهای سخت سوگواری خوانده و آرامش یافته بود. او به من هم پیشنهاد کرد آن را بخوانم. ولی من نتوانستم آن را بخوانم زیرا احساساتم را به‌شدت جریحه‌دار می‌کرد.

 

مارگاریتا از هنرپیشه زن می‌خواهد دیالوگ را به زبان بیاورد و هم‌زمان از آنها خواسته می‌شود که خودشان باشند. در اینجا تناقضی به چشم می‌خورد. یک چیزهایی است که شما خودت انجام می‌دهی وقتی در فیلم بازی می‌کنی و در حالت‌های دیگر، خود دیگری داری.

 اولاً من مثل خود دیگرم عمل نمی‌کنم و بنابراین آشفتگی وجود ندارد. اگر در یک فیلم مثل خود دیگرم نقش‌آفرینی می‌کنم، بیننده‌ها ممکن است گیج شوند و فکر کنند ایده تمام دیالوگ‌هایی که بیان می‌شود عیناً مال خود من است. از طرف دیگر از همان آغاز که این کار را متوقف کردم، هرگز به فکر اجرای نقش اصلی نبودم. در گذشته دوست داشتم این کار را بکنم ولی از این به بعد این کار موضوعیتی ندارد. چیزی که در نظر داشتم این بود که نقش اصلی را یک زن ایفا کند و دلیل اش هم خیلی ساده بود: یک زن بسیار بهتر از من از عهده این نقش برمی‌آید. نکته آخر همان است که مارگاریتا به بازیگران می‌گوید، من کسانی را که به خاطر اجرای نقششان در فیلم، شخصیت خود را کاملا نابود می‌کنند، دوست ندارم.

 

نانی مورتی‌ولی این‌طور احساس می‌شود که فیلم بیشتر راجع‌ به خود شماست...

قرار نیست این فیلم به‌عنوان اعتراف‌نامه خودم به حساب‌ آید. این یک زندگی واقعی نیست، ترکیبی از نقش‌آفرینی‌ها، فریم‌ها و انتخاب‌هاست. حالا که این را گفتم، شما می‌توانید ببینید که مثلاً وقتی برادر مارگاریتا از او می‌خواهد الگوهای روان‌شناسی را ٢٠٠ بار تکرار نکند به نظر می‌آید من دارم با خودم حرف می‌زنم. من فکر می‌کنم این مهم است که به‌ جای گفت‌وگو بر سر واقعی‌بودن داستان، راه و رسم شخصیت‌های داستان را ارزیابی کنیم.

 

‌چه چیزی باعث شد از جان تورتورو برای ایفای نقش در فیلمتان استفاده کنید؟

 این تصمیم را به این دلیل گرفتم که او شخصیت جالبی دارد. روش بازیگری او را دوست دارم چون خیلی طبیعی بازی می‌کند. از آن بیشتر، او مقداری ایتالیایی هم می‌داند و ما از قبل همدیگر را می‌شناختیم. او چند تا از فیلم‌های مرا تماشا کرده و با سلیقه من کاملاً آشناست. بالاخره او کارش تهیه‌کنندگی فیلم است و همیشه کارکردن با بازیگرانی که درک خوبی از کارگردانی دارند، آسان‌تر است.

 

به نظر می‌رسد در فیلم شما از آثار الیوت پتری مربوط به طبقه کارگر البته با نوعی چرخش استفاده شده است. مثلا صحنه‌های کارخانه و اعتراضات، مرا به یاد پتری می‌اندازد. اگرچه شما موضوع را معکوس کرده و به جای کارگر، سرمایه‌دار را نشانه می‌گیرید. جان ماریا ولونته که بازیگر نقش اول فیلم پتری است، در فیلم شما به جای جان تورتورو نشسته است. در صحنه رؤیای مارگاریتا که او در صف سینما قدم می‌زند، مادرش را می‌بیند و جیووانی به سمت او می‌آید و به او می‌گوید برای یک‌ بار هم که شده کار جدیدی بکند و الگویی را که مدت‌هاست تکرار می‌کند، کنار بگذارد. این صحنه خیلی مرا به یاد هشت‌و‌نیم فلینی می‌اندازد که با قطعیت مشکل دارد و نمی‌داند چه کار کند. شما به جای بازیگر نقش اصلی فلینی از مارگاریتا استفاده و دیدگاه مردانه را با استفاده از یک زن عوض کرده‌اید؛در این مورد می‌توانید توضیح دهید؟

فلینی برای تهیه‌کننده و تماشاگر ایتالیایی نقش پیشینه فرهنگی دارد. ممکن است بعضی صحنه‌ها و فضاهای مشخص که یادآور فیلم‌های او هستند، فی‌البداهه در فیلم پدیدار شوند ولی منظور من این نبوده که فیلم به طور آشکار تداعی‌کننده فیلم‌های فلینی باشد. من صحنه صف را در رؤیا گنجانده‌ام تا دوران طولانی گذشته را که فیلم‌ها در همان فضای تئاتر به نمایش در می‌آمدند، بازسازی کنم.

من می‌خواستم فضای آن زمانی را که مردم به تماشای فیلم بال‌های اشتیاق- زیر آسمان برلین ساخته وندرس می‌رفتند، بازسازی کنم. در مورد پتری قصد من این بود که فیلم مارگاریتا را از زندگی شخصی او جدا کنم. نمی‌خواستم حاصل کارم بازی آینه‌ها میان فیلم و زندگی شخصی او باشد. واقعاً نمی‌خواستم این کار را بکنم. می‌خواستم تردیدها و بلاتکلیفی‌های مارگاریتا را در زندگی شخصی‌اش و احساس بی‌کفایتی‌اش وقتی با ساختار محکم و موضوع قطعی فیلم مواجه می‌شود، نشان دهم.

 

نانی مورتیکاراکترهای فیلم‌های شما معمولا در مواجهه با جامعه از خود ضعف نشان می‌دهند، چرا شما به این‌گونه کاراکترها علاقه‌مندید؟

 کاراکترهای فیلم‌های من وارد بحران می‌شوند. همه انسان‌ها، چه در زندگی و چه در فیلم‌ها، دچار بحران‌ می‌شوند. من علاقه‌مندم آن لحظات را شرح دهم زیرا نشان می‌دهد یک کاراکتر واقعی در بحران چگونه عمل می‌کند. مارگاریتا می‌خواهد با استفاده از فیلم، واقعیت را بیان کند ولی مطمئن نیست که در این کار موفق باشد.

 

ضعف حافظه، خصوصیت تکراری فیلم‌های شما و موضوع اصلی فیلم "کبوتر چوبی قرمز" نیز هست. ضعف حافظه در "مادرم" هم دوباره پیدایش می‌شود و استرس ناشی از پیوستگی تاریخی سؤال اصلی درباره اینکه اگر مادرم بمیرد چه اتفاقی می‌افتد، ادامه پیدا می‌کند. مثل اینکه این موضوع شما را شکار کرده و هراز‌چند‌گاه شما را به گذشته باز می‌گرداند.

 اینها موضوعات متفاوتی هستند. در فیلم ایتالیایی کبوتر چوبی قرمز موضوع اصلی فراموش‌کاری چپ ایتالیا و تمام جامعه ایتالیاست. خاطره ما ایتالیایی‌ها چندان نیرومند نیست. فیلم مادرم درباره این است: افرادی که از این جهان رخت بربسته‌اند، چه چیزی به جا گذاشته، چه چیزی را واگذار کرده و میراثشان چیست. این فیلم درباره زبان لاتین است و از این لحاظ متفاوت است. ضعف حافظه در اینجا متفاوت است با آنچه در فیلم کبوتر چوبی قرمز مطرح می‌شود. درباره این است که پس از مرگ چه چیزی باقی می‌ماند.

 

و آیا این فیلم با "اتاق پسر" متفاوت است؟ در کدام‌یک، شما موضوع سوگواری را مطرح کرده‌اید؟

 در اتاق پسر من می‌خواستم ترس را از اعتبار بیندازم ولی در مادرم توجه ویژه به مرگ مادر دارم که تجربه مشترک همه آدم‌هاست و مراسم گذار از مرحله‌ای به مرحله دیگر است. من سعی کردم دوباره درباره‌اش بگویم بی‌آنکه به جنبه ناگوار آن بپردازم.

 

در کارهای شما بعضی وقت‌ها به زحمت می‌توان مرز میان واقعیت و رؤیا را تشخیص داد.

در واقع من مراقب لحظه‌هایی هستم که مخاطب به‌سادگی نمی‌تواند واقعیت را از رؤیا تشخیص دهد. در این فیلم برای مارگاریتا به‌خاطر موقعیت بحرانی‌ای که در آن قرار دارد، همه‌چیز فی‌البداهه پیش می‌آید. در اینجا داستان‌سرایی مینگل و احساسات متفاوت مارگاریتا دست به دست هم می‌دهد و همه چیز به‌فوریت و هم‌زمان اتفاق می‌افتد.

 

‌پایان فیلم مرگ مادر را نشان می‌دهد و هم‌زمان فیلمی که مارگاریتا در حال ساختن اش است تمام می‌شود. چرا شما بین این دو ارتباط برقرار کرده‌اید؟ آیا فکر می‌کنید پروژه فیلم‌سازی مارگاریتا شکست می‌خورد؟

فیلمی که مارگاریتا در حال ساخت آن است، ناموفق نیست. برخلاف زندگی مارگاریتا که با پریشانی و احساسات عمیق دست‌به‌گریبان است، ماندگار و قاطع است. این فیلم برای سرمایه‌دار و کارگر، روشن و قاطع است. من قصد داشتم تفاوت بین فیلمی که او ساخته و موقعیت بحرانی که در آن قرار دارد را به تصویر بکشم.

 

فیلم مارگاریتا درگیری کارخانه را با لحظات خنده‌دار درهم آمیخته است. چرا موضوع را این‌گونه به تصویر کشیده‌اید؟ آیا با این کار می‌خواهید بگویید در جامعه معاصر امروز، ساخت فیلم‌های مرتبط با کارخانه و طبقه کارگر امکان‌پذیر نیست و تنها یک راه برای مقاومت باقی مانده و آن مسخره‌کردن است؟

فیلم مارگاریتا لزوماً یک فیلم خنده‌دار نیست. چیز متفاوتی است. چیزهای خنده‌داری در این فیلم اتفاق می‌افتد ولی هدف اصلی‌اش این نیست. نکته اصلی آن درباره موضوعی بسیار جدی است و آن تقلای کارگران علیه کارخانه‌دار است. البته این امکان وجود دارد که فیلمی جدی درباره سرمایه‌داری ساخته شود. مشکل اینجاست که حتی اگر مارگاریتا موقعیت بسیار آشکاری را در فیلم به نمایش می‌گذارد، هنوز دودل است و مطمئن نیست در مورد درک واقعیت وسیع‌تر با ظرایف و پیچیدگی‌هایش موفق شود. او در مدت‌زمانی که در کنفرانس خبری حضور دارد، چیزی را به خودش می‌گوید که در مدت نمایش فیلم خارج از صحنه (off screen) شنیده می‌شده است.

 

یکی از صحنه‌های آخر فیلم، جان تورتورو و رهبر تظاهرکنندگان را در حال مذاکره نشان می‌دهد و مارگاریتا فریم فیلم‌برداری‌اش را روی زندگی خصوصی خودش متمرکز کرده، مثل اینکه زندگی خودش مهم‌تر است از آنچه بقیه در حال انجام آن هستند. بااین‌حال در صحنه پایانی که به نظر من یکی از بهترین صحنه‌های پایانی فیلم‌ها در دنیاست، "مادر" چیزی در باره فردا می‌گوید. آیا منظورتان از مادر ایتالیا است؟

به نظر می‌رسد شما در ورای هر چیزی، سیاست را می‌بینید. من این را یاد گرفته‌ام که بعد از انتشار، فیلم دیگر مال شما نیست. مخاطب آن را می‌بیند و تغییرش می‌دهد. ممکن است شما به بعضی از جنبه‌های فیلم توجه کافی نکرده باشی ولی جامعه آن را می‌بیند و روی آن نور می‌اندازد. اگر بخواهید، می‌توانید مادر را نمادی از ایتالیا در نظر بگیرید ولی منظور من این نبوده است. من ترجیح می‌دهم فیلمی که ساخته‌ام درباره طبیعت انسان و احساسات او باشد. این تفسیری است که من از فیلم خودم دارم.

 

هنگام کنفرانس خبری درباره فیلم مارگاریتا یک خبرنگار از او می‌پرسد: در این لحظه حساس برای جامعه، آیا فکر می‌کنید فیلم شما در آگاه‌کردن مردم کشور موفق بوده؟ من می‌خواهم همین سؤال را از شما بپرسم...

 هدف از ساختن فیلم این نیست که در آگاه‌کردن عموم مردم کشور موفق باشد. من فقط می‌خواهم با بیننده‌های فیلم به‌عنوان انسان‌ها ارتباط برقرار کنم. این فیلمی درباره همه افراد و همه بشریت است. من با کشور به طور عام حرف نمی‌زنم، مخاطب من تک‌تک افراد جامعه‌اند و فقط آنها موردعلاقه من هستند.

 

 

گفتگو از امیر گنجوی. ترجمه: زینب حق‌شناس

برگرفته از شرق



 تاريخ ارسال: 1395/2/5
کلید واژه‌ها:

فرم ارسال نظرات خوانندگان

نام (ضروري):
نظر شما (ضروري):
كد امنيتي (ضروري) :
كد امنيتي تركيبي از حروف كوچك انگليسي است. توجه داشته باشيد كه كد امنيتي به كوچك و بزرگ بودن حروف حساس است.