پرده سینما
ان الانسان لفی خسر
دفتر نوزدهم
بیست و هفتم خرداد ماه سال هزار و سیصد و هشتاد و نه
به نظرم حالا راحت می شود دوره کتاب «تاریخ تمدن» ویل دورانت را از کتابفروشی ها خرید. خیلی کتابخانه ها هم آن را دارند، حتی روی لوح فشرده هم آمده. اما سالها قبل اینطور نبود و کار خیلی سخت تر بود. این ویرایش و صفحه بندی «تاریخ تمدن» اولین بار حدود سال 1366 در تیراژ خیلی محدود به بازار آمد. من سال آخر دبیرستان بودم. بعضی کتابفروشی ها یک سری کوپن به برخی از مشتری های کتابخوان پرو پا قرص شان دادند که من هم توانستم یک سری از این کوپن ها را بگیرم. هرچند ماه که مجلد جدید از چاپخانه بیرون می آمد، کوپن را می بردیم و کتاب جدید را با ذوق و شوقی وصف ناشدنی می خریدیم. تا بالاخره روزی دوره کتاب «تاریخ تمدن» کامل شد.
چرا به این خاطره اشاره کردم؟ چون یادم آمد ویل دورانت دوره های مختلف تاریخ بشر را بنا به ویژگی های آن دوران نامگذاری کرده. دوره ای «عصر ایمان» بوده و دوره ای «عصر خرد» و زمانی «مشرق زمین گاهواره ی تمدن». اما آیندگان عصر ما را چه نامگذاری خواهند کرد؟
در این زمانه ما چقدر برای وجود «خرد» در دیگران ارزش قائل هستیم؟ چقدر به «ایمان»شان ارج می نهیم؟ نمی دانم. حقیقت این است باورم نمی شود روزگاری انسان ها به صرف داشتن صفت «ایمان» بر دیگران برتر شمرده می شده اند. تصور اینکه روزگاری «عصر خرد» بوده و خردمندان، بزرگ و والا دانسته می شدند و به نسبت همین خصلت در صدر اجتماع قرار می گرفتند برایم دشوار است.
من نمی دانم ما داریم به کجا می رویم. چند بار شده وقتی در خیابان یک طرفه رانندگی می کنید، راننده مقابل که خلاف می آید خیلی حق به جانب برایتان چراغ بزند و از شما بخواهد بروید کنار؟! برای من که زیاد پیش آمده. آیا تا به حال واکنش راننده اتومبیلی که چراغ قرمز را رد کرده و به خاطر همین خلاف نزدیک بوده با اتومبیل دیگری که درست رانندگی می کرده تصادف کند، در برابر اعتراض آن راننده درستکار دیده اید؟ من بسیار دیده ام. این واکنش معمولاً عذرخواهی نیست. بلکه متلک، ناسزا، یا بد وبیراه است! زندگی روزمره ما سرشار از اینطور رفتارها شده است. دوستی چون فیلم اش در سینماها نفروخته، همه دست اندرکاران نمایش را از صدر تا ذیل متهم به فساد می کند! دیگری با یک وزارتخانه مشکل پیدا کرده، اما چیزهایی را که چند سال قبل به وزارتخانه ای دیگر «هدیه» داده از آن وزارتخانه پس می گیرد! و این کار را با تفاخر توی بوق و کرنا می کند. آن دیگری یک سایت خبری راه اندازی کرده برای سر زبان افتادن سایت اش، به دروغ و جعل مطلق خبر بازگشت فلان بازیگر سینما به ایران را با مخلفات جعلی تر که فلانی قرار است کارگردانی هم بکند روی سایت اش منتشر می کند. سایت دوم بدون ذکر منبع همان خبر دروغ را منتشر می کند. چون در این سال ها خیلی علاقه داریم سکه هر چیزی را به نام خودمان ضرب کنیم! بعد آن سایت جاعل اولیه با وقاحت تمام روی سایت های دیگر کامنت می گذارد که منبع اصلی این خبر ما هستیم!
چندی است یکی از نشریات سینمایی برخی از مقالات سایت "پرده سینما" را در نشریه ی «وزین»اش منتشر می کند. اشکالی ندارد. ما هم از خبرگزاری ها و سایت ها و نشریات مختلفی نقل قول می کنیم و در ابتداء یا انتهای خبر هم ذکر منبع می کنیم. اما این دوست عزیز که متأسفانه یا خوشبختانه همکلاس من در یک دانشکده سینمایی هم بوده شترسواری دولا دولا را دوست دارد و علیرغم اینکه ما صراحتاً در ذیل صفحات قید کرده ایم «استفاده از مقالات تنها با ذکر منبع سایت پرده سینما مجاز است» در پای صفحات نشریه اش می نویسد «منبع: cinscreen»!! این دیگر چیست؟ یک مجله خارجی است؟ یک کتاب فرنگی است؟ یک شبکه ماهواره ای است؟ یک سایت است؟ دات کام است؟ دات آی ار است؟ دات نت؟ دات اورگ؟ دات اینفو؟ به هر حال هرچه هست سایت "پرده سینما" نیست! چون دوستان ما آنقدر «وزین» هستند که خارجی کار می کنند! وقتی هم که برای بار چندم این «اشتباه» تکرار شد و تماس گرفتم با دفتر نشریه، همکلاسی قدیمی ام، با من صحبت نکرد و گوشی را سپرد دست یک نفر دیگر!
نکته تأسف بار این است که جهان اطراف ما در برابر همه این کارها غریو تحسین سر می دهد. آن آدمی که فیلمش به زور تبلیغات ده برابر اندازه واقعی هم فروخته اما مثل قهرمان های فیلم های ایتالیایی دهه 1970 دم از «فساد» می زند مثل یک قهرمان تحسین می شود. «عجب جرأتی! چه صراحتی!» دیگری که با بوق و کرنا هدیه هایش را پس می گیرد قهرمان دیگری است. یادمان رفته پس گرفتن هدیه چقدر زشت است و زشتی اش هیچ طوری هم قابل توجیه نیست. و آن یکی که خبر دروغ منتشر می کند «خیلی زرنگ» است و آن یکی که دولا دولا شتر سواری می کند «دست مریزاد» دارد که بدون ذکر منبع اصلی، به منبعی هم اشاره می کند!
این ها یعنی «خرد»؟ این ها یعنی «ایمان»؟ راستی مگر به شهادت و روایت ویل دورانت ما زمانی «گاهواره تمدن» نبوده ایم؟ حالا به کجا می رویم؟ بله! «ان الانسان لفی خسر». به درستی که انسان هر لحظه به سوی خسران و زیان گام برمی دارد.
سخن این دفتر را با بیتی از لسان الغیب شیرازی به پایان می رسانم که می فرماید:
لاله ساغر گیر و نرگس مست و بر ما نام فسق داوری دارم بسی یا رب که را داور کنم
غلامعباس فاضلی
برای مشاهده دیگر یادداشت ها، اینجا را کلیک کنید
انتشار مقالات سایت "پرده سینما" در سایر پایگاه های اینترنتی ممنوع است. |
|