پیمان عباسینیا
هر پنجشنبه، طعم سینما را در پرده سینما بچشید!
با طعم سینما، سینما را از دریچه ای تازه ببینید!
نقد و بررسی فیلمهای مهم تاریخ سینما در طعم سینما
Buffalo '66
كارگردان: وينسنت گالو
فيلمنامه: وينسنت گالو و آلیسون باگنال
بازيگران: وينسنت گالو، کریستینا ریچی، آنجلیکا هیوستون و...
محصول: آمریکا، ۱۹۹۸
زبان: انگلیسی
مدت: ۱۱۰ دقیقه
گونه: کمدی-درام
بودجه: ۱ و نیم میلیون دلار
فروش: نزدیک به ۲ و نیم میلیون دلار
ردهبندی: R
■ طعم سینما - شمارهی ۱۱: بوفالو ۶۶ (Buffalo '66)
بوفالو ۶۶ فیلمی سینمایی در گونهی کمدی-درام، ساختهی وینسنت گالو است. روزی که بیلی براون (با بازی وينسنت گالو) از زندان آزاد میشود، تصادفاً گذرش به یک آموزشگاه رقص میافتد. بیلی از آنجا دختر جوانی بهنام لیلا (با بازی کریستینا ریچی) را میدزدد تا در ملاقات با پدر و مادرش وانمود کند صاحب همسر و یک زندگی رؤیایی است. در ادامه پی میبریم دلیل زندان رفتن بیلی این بوده که او ابلهانه ۱۰ هزار دلار روی قهرمانی تیم فوتبال "بوفالو" شرط بسته و از آنجا که چنین پولی نداشته است، با گردن گرفتنِ جرم فرد دیگری، ۵ سال بیگناه حبس کشیده! بیلی مسبب این بدبختی بزرگاش را اسکات وودز میداند؛ بازیکن "بوفالو" که طی همان بازی فینال، پنالتی سرنوشتسازی را هدر داده است! بیلی به انگیزهی کشتن اسکات از زندان بیرون آمده...
بیلی، مرد جوان مطرودی است که هیچگاه مورد توجه نبوده و طعم محبتِ حقیقی را نچشیده. بیلی با داشتن پدر و مادری غیرعادی و سختگیر، کودکی دشواری از سر گذرانده است. والدیناش او را حتی یک سر سوزن نه قبول دارند و نه به حساباش میآورند. بیلی هرگز تجربهای از عشق نداشته و فقط در خیالاتاش عاشق وندی بالسام (با بازی رُزانا آرکت) بوده است. لیلا -دختری مهربان با چهرهای کودکانه- تنها کسی است که به منحصربهفرد بودن بیلی اعتقاد دارد؛ تنها کسی که به بیلی ابراز علاقه میکند هم لیلاست. بیلی غیر از گون [۱] (با بازی کوین کوریگان) که عقل درستوُحسابی ندارد و همینطور سانی (با بازی مايكل وينسنت) که ۵ سال کمد لباسها و وسائل بیلی در باشگاه بولینگ [۲] را -با پرداخت حق عضویت- برایش نگه داشته است؛ دوست دیگری ندارد.
ابتدا خیال میکنیم بیلی -به سبکوُسیاق سینمای فارسی- چند سالی به این امید آبخنک خورده تا بهمحض خلاصی از زندان، انتقام سختی از اسکات وودز بگیرد! اما بعد، بهویژه در سکانس متأثرکنندهای که طی آن، بیلی با تضرع میگوید: «خواهش میکنم خدا... من نمیتونم... نمیخوام زنده بمونم...» (نقل به مضمون) متوجه میشویم که جریان انتقامگیری از اسکات وودز تنها بهانهای است تا بیلی از شر خودش و این زندگی خلاص شود. بیلیِ تنها، سرخورده و بازنده درواقع قصد دارد خودش را به کشتن بدهد.
بوفالو ۶۶ از چند وجه میتواند پای ثابت فهرستهای موسوم به "ترین"های تاریخ سینما باشد. اول از همه، خود بیلی که بدون شک یکی از جذابترین کاراکترهای منزوی و رانده شده از اجتماع است؛ نشان به آن نشان که او از همان دوران کودکی، از مدرسه و کلیسا به یکاندازه بیزار بوده. خانوادهی بیلی -یعنی پدر و مادرش- هم گزینهای کاملاً شایسته برای قرار گرفتن در صف عجیبوُغریبترین خانوادههای سینمایی هستند؛ مادری اعصابخُردکن (با بازی آنجلیکا هیوستون) که دقایق زندگیاش همگی تحتالشعاع مسابقات تیم فوتبال آمریکایی "بوفالو" است و پدری (با بازی بن گازارا) که زمانی خواننده بوده و حالا انگار فقط پشت میزِ غذا نشستن است که آراماش میکند!
نحوهی ورود لیلا به داستان، معرفیاش و بهطور کلی طریقهی شخصیتپردازی آدمهای فیلم نیز در نوع خود متفاوت و جالب توجه است. در تمام طول بوفالو ۶۶ هیچگونه اطلاعاتی دربارهی اینکه لیلا کیست، از چه خانوادهای آمده، گذشتهاش چه بوده، اصلاً چطور روزگار میگذراند یا حداقل نام خانوادگیاش چیست(!) به تماشاگر داده نمیشود. تنها چیزهایی که از او میدانیم، اینها هستند: کلاس رقص میرود و یک سواری لِهوُلَورده دارد! نه بیلی چیزی از او میپرسد و نه خود لیلا هیچوقت از زندگیاش کلمهای بر زبان میآورد. برعکس، کلّ تایم فیلم اختصاص به تکمیل پازل شخصیتی بیلی براون دارد.
بهعبارت دیگر، درمورد بیلی هیچ نکتهی ناگفتهای باقی نمیماند، اما چیزی وجود ندارد که از لیلا بدانیم. او حتی توضیح نمیدهد چرا زمانی که فرصتاش را داشت، از دست بیلی فرار نکرد. گرچه پیرامون کاراکتر لیلا و اعمالاش ابتدا فقط بایستی به گمانهزنیها و برداشتهای شخصی اکتفا کرد؛ او را طی فیلم -بدون اینکه شخصاً توضیحی بدهد- بهتدریج از خلال رفتارها و تصمیمگیریهایش میشناسیم. این وجه تمایز مهم بوفالو ۶۶ است.
وینسنت گالو شاید بهعلت بازیگر بودناش و یا حضور مداوم بهعنوان کاراکتر محوری -در تمامی سکانسهای فیلم- نقشآفرینیهای قابل اعتنایی از بازیگران فیلماش ثبت کرده است. علیالخصوص کریستینا ریچی که اینجا هم مثل هیولا [۳] -البته در نقشی کاملاً متضاد با سلبی- میدرخشد. خود گالو هم بهعنوان بازیگر گلیماش را خوب از آب بیرون کشیده؛ گالوی کارگردان بهدرستی از عهدهی هدایت گالوی بازیگر برآمده است تا به جوهر نقش برسد.
در پدید آمدن حسوُحال ویژهی بوفالو ۶۶، هنر فیلمبردار برجستهتر از سایر عوامل جلب نظر میکند. این برجستگی زمانی ارزشمند میشود که لنس اکورد [۴] کار ستودنیاش را به رخ نمیکشد و حضور دوربین/فیلمبردار در پلانهای بوفالو ۶۶ چندان محسوس نیست. ایدههای خلاقانه و سکانسهای بامزه هم در فیلم کم نیستند که فلاشبکهای کودکی بیلی، قتل فانتزی اسکات وودز (در اوهام بیلی) و هاتچاکلت خواستنهای مکرر لیلا از این جملهاند. از همه بامزهتر، سکانس گرفتن عکسهای فوری دونفره در اتاقک است؛ وقتی بیلی خودش بدون هیچ احساسی مستقیماً به دوربین زل میزند ولی از لیلا میخواهد طوری ژست بگیرد که انگار زوجی ایدهآل و دلدادهی همدیگر هستند!
بوفالو ۶۶ در شناساندن بیلی، لیلا و چگونه بالوُپر گرفتن رابطهی عاطفیشان تا آن اندازه موفق عمل میکند که وقتی بیلی کنار لیلا به خواب میرود، خداخدا میکنیم برای ساعت ۲ -یعنی همان زمان که اسکات وودز به کلوپ شبانهاش میرود- بیدار نشود. حیف! بیلی ۸ دقیقه بعد از ۲ نیمهشب، چشم باز میکند... هنگامی که لیلا از او میخواهد برایش قهوه و هاتچاکلت بگیرد یکبار دیگر امیدوار میشویم بیلی منصرف شود، حرف لیلا را گوش کند، حماقت را کنار بگذارد و به متل برگردد.
گرچه این دلداری را به خودمان میدهیم که ژانر فیلم، کمدی-درام است و -طبق رویهی معهود- پایان ناگواری نخواهد داشت؛ اما تنها زمانی نفس راحتی میکشیم که بیلی دوباره کنار لیلا آرام میگیرد و دوستداشتنیترین عبارتِ دنیا بر پرده نقش میبندد: "The End". بیلی و لیلا گویی دو کودک معصوم هستند که دور از اجتماع خشمگین آدمبزرگها به یکدیگر پناه آوردهاند؛ باعث خوشحالی است که وینسنت گالو این رابطه را آلوده نمیکند.
با اینکه بوفالو ۶۶ متعلق به اواخر دههی ۱۹۹۰ میلادی است، گردوُغبار کهنگی هنوز بر پیکرش ننشسته؛ بهجز موارد گریزناپذیری نظیر مدل اتومبیلها و یا بهعنوان مثال چهرهی شناختهشدهترین بازیگر فیلم، کریستینا ریچی -که میدانیم دیگر به این جوانی و طراوت نیست- مابهازای چندانی وجود ندارد تا مُدام تاریخ ساخت بوفالو ۶۶ را یادآوری کند.
از همان سکانس افتتاحیهی فیلم، بهدنبال آزادی بیلی براون، مچاله شدناش روی نیمکت و هجوم تصاویرِ -قاعدتاً تلخِ- روزهای زندان بهنحویکه تمام پهنای پرده پر از عکسهایی ریزوُدرشت میشود؛ دستمان میآید که با یک اثر سینمایی خلاقانه و متفاوت روبهرو هستیم... تجربهی تماشای بوفالو ۶۶، پیشنهاد تازهی نگارندهی "طعم سینما" به عشاق پردهی نقرهای است.
پیمان عباسی نیا
دوشنبه ۲۳ تیر ۱۳۹۳
[۱]: Goon، بهمعنی کودن و بیعرضه.
[۲]: تنها چیزهایی که در دنیا متعلق به بیلی هستند و خودش "گنجینه" میخواندشان.
[۳]: Monster، محصول ۲۰۰۳ به نویسندگی و کارگردانی پتی جنکینز؛ فیلم برجستهای است که اسکار بهترین بازیگر نقش اول زن را نصیب شارلیز ترون کرد. کریستینا ریچی -پنج سال بعد از بوفالو ۶۶- در این فیلم، نقش پیچیده و چندبعدی سلبی را بازی میکند و بهخوبی نفرت تماشاگران را برمیانگیزد.
[۴]: Lance Acord، مدیرفیلمبرداری بوفالو ۶۶ که تاکنون آثار سینمایی مطرحی نظیر جان مالکویچ بودن (Being John Malkovich)، اقتباس(Adaptation) و سرگشته در غربت (Lost in Translation) را فیلمبرداری کرده است.
برای مطالعهی شمارههای دیگر، میتوانید لینک زیر را کلیک کنید:
■ نگاهی به فیلمهای برتر تاریخ سینما در صفحهی "طعم سینما"
انتشار مقالات سایت "پرده سینما" در سایر پایگاه های اینترنتی ممنوع است. |
|