موحد منتقم
نقد و بررسی فیلم بابادوک ساخته جنیفر کنت
The Babadook (2014)
در دقایق اولیه فیلم املیا (اسی ديويس) را می بینم که در رویایی شیرین داخل ماشین کنار همسرش نشسته است. ناگهان ماشین واژگون می شود و امیلیا از آن رویای شیرین بیدار و وارد کابوس زندگی خودش می شود يعني بزرگ کردن پسر شش ساله، تقریبا دیوانه و بی نهايت پرخاشگرش، سَم (با بازی نوآ وايسمن).
در ادامه فیلم متوجه می شویم این کابوس، اتفاقی واقعی است که کلیتِ زندگیِ این زن را تحت تأثیرِ خود قرار داده است: مرگِ همسر، که به دلیل شتاب در رساندنِ آملیا به بیمارستان برای به دنیا آوردنِ ساموئل رخ داده، همزمان می شود با تولد ساموئل و این مرگ و سپس آن زندگی، چیزی ست که در زیرلایه ی فیلم، حضوری مستمر و مهم دارد.
فیلم بابادوک ترسناک تر از هر فیلم «اسلشر»، و غافلگیر کننده تر از هر فیلم شوکه کننده است. فیلم پس از سروصدای زیادی که در جشن انجمن منتقدان نیویورک داشت و تمجید بی سابقه ویلیام فرید کین خالق فیلم جن گیر که از این فیلم به عنوان ترسناک ترین فیلمی که در تمام عمرش دیده است نام برد به شدت مورد توجه قرار گرفته است.
اما فیلم چیز بیشتری از سایر فیلم های خانه جن زده نشان می دهد که باعث می شود نخستین ساخته جنیفر کنت ما را بترساند. این فیلم هوشمندانه رابطه والدین و فرزندان را نشان می دهد و دنیایی که هر لحظه ممکن است یکی از عزیزانمان را بگیرد و برخورد ما با آنها که شاید از ما یک «بابادوک» بسازد!
آملیا در نگهداریِ پسرِ کوچک اش ساموئل که رفتارهای ناهنجاری از خود بروز می دهد، دچار مشکل شده است. ساموئل پسری است به شدت عصبی که با بچه های دیگر با خشونت رفتار می کند و آزارشان می دهد. وقتی یک شب ساموئل اصرار می کند که آملیا کتابی به نام «بابادوک» را برایش بخواند، روح و روانِ آملیا، بیش از پیش به هم می ریزد. پسر علاقه ی زیادی به هیولا و داستان های اینچنینی دارد ولی آملیا متوجه می شود که «بابادوک» انگار واقعاً وارد زندگی آنها شده است و شروع به آزار و اذیت آنها می کند!
فیلم بابادوک از سنت فیلم های کلاسیک ژانر وحشت برای ترساندن استفاده می کند. در این فیلم از از صحنه های به اصلاح «بوووو» که بیننده را شوکه می کند یا آکنده از خون و قطعه قطعه شدن بازیگران است خبری نیست. بلکه هیولای فیلم در تاریکی به صورت ناشناس زندگی می کند و کم کم از سایه به روشنایی می آید و خود را نشان می دهد. ارجاعات فراوان بابادوک به فیلم های کلاسیک ژانر، غیر قابل کتمان است و کارکردی بسیار اساسی و به جا در راستای داستان دارد. این ارجاعات برای طرفداران ژانر وحشت قابل ستایش و قدردانی است. بازی بازیگران در سطح خیلی بالایی است. اسی ديويس بهترین بازیگر فیلم است. حضور مسلط او در هر صحنه ای که حضور می آبد اثبات کننده این ادعاست.
بابادوک یک کلاس روانشناسی سطح بالا درباره خانواده ای است که با بحران جدی روبرو شده است. تک تک سکانس ها و برخورد های مادر و پسر درست و به جا هستند و ما را به سمت هیولا شدن مادر سوق می دهند. آملیا در مرگِ همسرش، خود را نه، بلکه ساموئل را مقصر می داند و اینگونه است که در این میان، «بابادوک» از یک موجودِ ترسناکِ معمولِ فیلم های ژانر وحشت به جنبه ی عقده گونه ی درونِ آملیا تغییرِ مفهوم می دهد. «بابادوک» کسیت؟ املیا است؟ شوهر اوست؟یک موجود فرازمینی است؟ فیلم هیچ پاسخی در این باره نمی دهد ولی پر واضح است که «بابادوک» همان نقاط تیره روح انسان هاست که در صورت عدم مقابله با آن تبدیل به هیولایی وحشتناک می شود و اگر او را مانند انتهای فیلم کنترل کنیم می توانیم به خوبی و خوشی زندگی کنیم.
املیا در ناخودآگاهِ خود (بابادوک) عامل همه ی بدبختی هایش را ساموئل می داند. حتی اگر دقت کنید در اوایل فیلم، وقتی که ساموئلِ کوچک می خواهد خود را به آملیا بچسباند، او چطور از پسرش فاصله می گیرد. یا در صحنه ای که طی آن ساموئل به زیرزمین می دود و آملیا که به دنبال اش رفته، ناگهان در آنجا، با همسرِ مُرده اش مواجه می شود؛ انگار ساموئل به همسرِ آملیا تبدیل شده باشد، یعنی همان آرزویی که در ناخودآگاه آملیا دوُر می زند. آملیا عاشقانه مرد را در آغوش می گیرد، هر چند این در آغوش گرفتن دیری نمی پاید و مرد به «بابادوک» تغییر چهره می دهد؛ انگار ذهنیتِ خراب و سیاه، اجازه ی ظهور و بروزِ عشق و محبت را نمی دهد.
و اما کتاب بابادوک از کجا آمده است؟چرا آنها تا قبل از آن کتاب را ندیده اند؟چرا کتاب در اوایل فیلم نصفه و نیمه است و به انتها نرسیده است؟ اگر توجه داشته باشید در یک جمع از امیلیا پرسیده می شود که شما نویسنده کتاب کودکان بوده اید؟ به نظر من کارگردان می خواهد به ما بفهماند که نویسنده کتاب بابادوک هم همین امیلیاست و بعد کتاب به هم چسبانده می شود و چند صفحه جدید هم بهش اضافه می گردد. این نشان می دهد که امیلیا ادامه کتاب را خودش نوشته که در ادامه کتاب آمده است اول سگ اش را می کشد و بعد پسرش را خفه می کند و در انتها خودکشی می کند. کاری که خیلی از انسان های افسرده و ناامید انجام می دهند .همانند اکثر نویسنده ها املیا خودش را جای نقش اول کتاب اش می گذارد.
هیولاهایی وجود دارند که زیر تخت یا در کمد قایم شده اند ولی بابادوک درباره هیولاهایی است که در ذهن و روح انسان ها مخفی شده اند. هر چند فیلم شامل یک به اصطلاح «لولوخرخره» است که ممکن است شب ها به سراغمان بیاید ولی فیلم عامل اصلی به وجود آمدن این ترس و وحشت در انسان ها را بررسی می کند: پارانویا. پیش آمد های ناگوار و... بابادوک تلاش برای پیدا کردن دلایل منطقی در کابوس های شبانه ماست.
فیلم بابادوک در باره تنهایی وغم است. بابادوک به ما می گوید وحشت واقعی در گوشه های تاریک خانه و خیابان های ترسناک و مه آلود و در زیر نقاب های وحشتناک نیست بلکه انسان های دوست داشتنی اطراف ما هستند که باعث رنج و آسیب ما می شوند و وقتی آنها را از دست می دهیم وحشت واقعی را تجربه می کنیم.
موحد منتقم
آذر ماه نود و سه
انتشار مقالات سایت "پرده سینما" در سایر پایگاه های اینترنتی ممنوع است. |
|