پرده سینما

گوش‌بُری آمریکایی به‌اضافه‌ی‌ عشق و غافلگیری؛ نقد و بررسی فیلم «تمرکز» ساخته‌ی گلن فیکارا و جان رکوآ

پیمان عباسی‌نیا

 

 

 

 

 

 

 

نقد و بررسی فیلم تمرکز

 

پوستر فیلم تمرکزتمرکز یک فیلم پاپ‌کورنی فوق‌العاده سرگرم‌کننده و سرِپاست. "فیلم‌های پاپ‌کورنی" را شاید بتوان معادل اصطلاحی گرفت که چندسالی می‌شود در ادبیات سینمایی -و رسانه‌ایِ- خودمان باب شده و تحت عنوان "سینمای بدنه" معروف است. البته چنان‌که از جمله‌ی اول این نوشتار پیداست، تمرکز را درصورتی پاپ‌کورنی یا متعلق به سینمای بدنه می‌دانم که هر دو اصطلاح مذبور -در بهترین حالت- دلالت بر فیلم تجاری خوش‌ساختی داشته باشند که آنی از وظیفه‌ی -به‌نظر من، خطیرِ- سرگرم ساختن مخاطب شانه خالی نمی‌کند. این‌چنین تولیدات سینمایی -و به‌طور کلی: هر فرآورده‌ای که "فیلم" خطاب‌اش می‌کنیم- اگر نتواند توجه تماشاگرش را به‌سوی پرده‌ی نقره‌ای معطوف کند، به چه دردی می‌خورد؟! این دقیقاً همان کاری است که تمرکز خیلی خوب از عهده‌اش برمی‌آید.

تمرکز شروع جالبی دارد که هرچند منحصربه‌فرد نیست -و نظایرش را پیش‌تر در سینما دیده‌ایم؛ مثلاً در سکانسی از فیلم در بروژ (In Bruges) [ساخته‌ی مارتین مک‌دونا/ ۲۰۰۸]- اما از ویژگی‌ای بهره می‌برد که تمرکز -تا سکانس پایانی خود- اصرار بر حفظ‌اش دارد. افتتاحیه‌، هم غافلگیرکننده است و هم لبخند به لب می‌آورد؛ خط مشیِ فیلم بر همین دو اصلِ غافلگیر کردن و خنداندن بیننده‌اش استوار است.

نیکی (با بازی ویل اسمیت) در خانواده‌ای بزرگ شده که نسل‌اندرنسل خلافکار بوده‌اند! او که یک جیب‌بر و کلاهبردار حرفه‌ای و سردسته‌ی گروهی دزدِ کاربلد است، به‌طور تصادفی با زن جوانی به‌اسم جس (با بازی مارگوت رابی) آشنا می‌شود که سارقی تازه‌کار ولی مستعد است که به‌شدت تمایل دارد تمام فوت‌وُفن‌های کار را از استادش نیکی یاد بگیرد! پس از یک دوره همکاری پرسود در نیواورلئان، نیکی -که به‌نظر می‌رسد به یک‌سری اصولِ کاری پای‌بند است- جس را با وجود علاقه‌ای که میان‌شان پا گرفته، قال می‌گذارد. سه سال بعد در بوينس‌آيرس، سرنوشت دوباره دیگر نیکی و جس را سر راه هم قرار می‌دهد...

تمرکز اولین فیلم اکران ۲۰۱۵ است که نظرم را جلب می‌کند. پسر همسایه (The Boy Next Door) [ساخته‌ی راب کوهن]، آخرین شوالیه‌ها (Last Knights) [ساخته‌ی کازئواکی کریا]، ژوپیتر صعودی (Jupiter Ascending) [ساخته‌ی اندی و لانا واچوفسکی]، مگی (Maggie) [ساخته‌ی هنری هابسون] و سریع و خشمگین ۷ (Fast & Furious 7) [ساخته‌ی جیمز وان] همگی مأیوس‌کننده بودند و حتی ده-پانزده دقیقه هم نتوانستم تحمل‌شان کنم. بگذارید دقیق‌تر بگویم، تمرکز درحقیقت نخستین محصول ۲۰۱۵ بود که تا لحظه‌ی آخر تماشایش کردم!

تمرکز با فیلم قبلیِ تیم دونفره‌ی سازنده‌اش که یک کمدی کش‌دار و کسالت‌بار به‌نام دیوانه‌وار، احمقانه، عاشقانه (Crazy, Stupid, Love) [محصول ۲۰۱۱] بود، به‌هیچ‌وجه قابلِ مقایسه نیست. تمرکز را در کارنامه‌ی مشترک گلن فیکارا و جان رکوآ، پس از ساخته‌ی ابلهانه‌ی مورد اشاره و فیلم -به‌لحاظ محتوایی- مشمئزکننده‌ی دوستت دارم فیلیپ موریس (I Love You Phillip Morris) [محصول ۲۰۰۹] بایستی یک پیشرفت محسوس و گامی به جلو به‌حساب آورد.

البته فیکارا و رکوآ در کارگردانی تمرکز کار خارق‌العاده‌ای انجام نمی‌دهند؛ لطفاً این اظهارنظر را مترادف با بالکل زیرِ سؤال بردن کارگردان‌های فیلم محسوب نکنید زیرا آن‌ها توانسته‌اند پس از فصل افتتاحیه و معرفی دو کاراکتر محوری، داستان -که اتفاقاً نوشته‌ی خودشان هم هست- را حتی‌الامکان عاری از سکته و بدون لکنت تعریف کنند. از جمله نقاط قوت تمرکز این است که -به‌قول معروف- یک‌کله پیش می‌رود و از نفس نمی‌افتد.

مارگوت رابی در پلانی از تمرکزمنکر این نمی‌شوم که حدسِ خطوط کلی قصه غیرممکن نیست ولی تمرکز در به تصویر کشیدن جزئیات ماجراها، گاه از تماشاگر جلو می‌افتد و قادر است مشت‌اش را بسته نگه دارد. نمونه‌ها کم نیستند؛ از بین‌شان بیش‌تر آن سکانسِ -به‌ظاهر!- دیوانه‌وار شرط‌بندی نیکی حینِ برگزاری مسابقه‌ی فوتبال‌آمریکایی را می‌پسندم که هیجان بالایی نیز دارد. فیکارا و رکوآ در تمرکز، نیکی و جس را جوری به مخاطب می‌شناسانند که هم به دنبال کردن فیلم علاقه نشان می‌دهیم و هم این‌که -به‌واسطه‌ی شغل شریف‌شان، کلاهبرداری و سرقت(!)- دوست نداریم گیر بیفتند!

خدا را شکر که آقای اسمیت از نجات کره‌ی زمین، به خاک مالیدن پوزه‌ی فضایی‌ها، کمک به نوع بشر و... منصرف شد و به کارهای معقول‌تری مثلِ خالی کردن جیب کله‌گنده‌ها و بُریدن گوش‌شان علاقه پیدا کرد وگرنه احتمال داشت به‌جای تمرکز، تابستان امسال شاهد معجونی حتی بی‌دروُپیکرتر از پس از زمین (After Earth) [ساخته‌ی ام. نایت شیامالان/ ۲۰۱۳] باشیم!

ارکستر بازیگران تمرکز، ساز بدصدایی ندارد؛ به‌شخصه از بازی‌های آن پیرمرد بداخلاق، اوونز (جرالد مک‌رانی) و همین‌طور آن قمارباز چشم‌بادامی، لی‌یوآن (بی. دی. وانگ) لذت بیش‌تری بردم. کنار هم قرار گرفتنِ ویل اسمیت و مارگوت رابی نیز به‌عنوان یک "زوج سینمایی" به‌خوبی جواب داده است. و بالاخره این‌که تمرکز اثبات می‌کند تماشاگران می‌توانند ویل اسمیتِ هیکلی و میانسال را در قالبی رُمانتیک و -به‌قول خودِ فیلم- مِلو(!) بپذیرند و پس‌اش نزنند.

موسیقی متن و ترانه‌هایی که در طول تمرکز شنیده می‌شوند، به حال‌وُهوای کمیک و عاشقانه‌اش کمک می‌رسانند و فقط به صرفِ کمدی بودن فیلم، به انتخاب موزیکی شوخ‌وُشنگ -و اغلب بی‌ربط، هم‌چون عمده‌ی کمدی‌های بی‌مایه‌ای که همه‌ساله تولید می‌شوند- بسنده نشده است. رنگ‌آمیزی تمرکز -به‌ویژه در فصول بوينس‌آيرس- چشم‌نواز و پر از رنگ‌های زنده‌ی گرم و تند است. فیلم، ریتم خوشایندی هم دارد که -بدیهی است- از عوامل اصلی جذابیت‌اش به‌شمار می‌رود.

ویل اسمیت در پلانی از تمرکزشاید خالی از لطف نباشد که بدانید صمیمی‌ترین دوست نیکی در تمرکز، ایرانی‌ای به‌نام فرهاد (با بازی آدریان مارتینز) است! مدت‌ها بود که عادت داشتیم ایرانی‌ها را در فیلم‌های آمریکایی فقط در هیبت تروریست‌ها یا مظاهر شرارت ببینیم! فرهادِ تمرکز هرچند حرفه‌ی افتخارآمیزی ندارد و هم‌صنف نیکی -یعنی: یک دزد تمام‌عیار!- محسوب می‌شود ولی فیلم، موضع‌گیریِ اهانت‌آمیزی نسبت به او ندارد و با فرهاد مهربان است! پیدا کنید پرتقال‌فروش را!

درست است که از غافلگیری‌های تعبیه‌شده در سناریو گفتم اما تمرکز فیلم پیچیده‌ای نیست و ابداً وادارتان نمی‌کند که فسفر بسوزانید(!) یا برای فهمیدن‌ چندوُچونِ قضایا، دوباره مرورش کنید. تمرکز هم‌چنین درس‌های گل‌درشت اخلاقی نمی‌دهد و آدم‌هایش را زورکی سربه‌راه نمی‌کند! تمرکز فیلم بی‌ادعایی است و پیشنهاد می‌کنم به‌عنوان محصولی یک‌بارمصرف از آن لذت ببرید زیرا بعید نیست از کشفِ این‌که فیلمنامه کجاهایش لنگ می‌زند، مقادیری توی ذوق‌تان بخورد! اگر میانه‌ی شما با کمدی-رُمانتیک جور باشد، تمرکز همان فیلمی است که در این برهوتِ چهار-پنج ماهه‌ی نخست ۲۰۱۵ پتانسیلِ سرحال آوردن‌تان را دارد.

 

پیمان عباسی‌نیا

اردیبهشت‌ماه ۱۳۹۴

 

Focus

كارگردان: گلن فیکارا و جان رکوآ

فيلمنامه: گلن فیکارا و جان رکوآ

بازیگران: ویل اسمیت، مارگوت رابی، جرالد مک‌رانی و...

محصول: آمریکا، ۲۰۱۵

مدت: ۱۰۵ دقیقه

 

 

      برای مطالعه‌ی نقد فیلم‌های ۲۰۱۴ و ۲۰۱۵ به‌همین قلم [در سال ۹۴] لینک‌های زیر را کلیک کنید:

         ۱- نقد و بررسی فیلم «تمرکز» ساخته‌ی گلن فیکارا و جان رکوآ (Focus)

         ۲- نقد و بررسی فیلم «کریستی» ساخته‌ی اولیور بلک‌بورن (Kristy)

         ۳- نقد و بررسی فیلم «اکولایزر» ساخته‌ی آنتونی فوکوآ (The Equalizer)

         ۴- نقد و بررسی فیلم «اثر لازاروس» ساخته‌ی دیوید گلب (The Lazarus Effect)

         ۵- نقد و بررسی فیلم «ناکجاآباد» ساخته‌ی کیم فارانت (Strangerland)

 


 تاريخ ارسال: 1394/2/26
کلید واژه‌ها:

نظرات خوانندگان
>>>Ali.n:

Good good

8+0-

يكشنبه 27 ارديبهش



>>>در جواب unknown:

اینطوریام نیس، «پس از زمین» یادتون رفته چقد افتضاح و مسخره بود؟!!!

13+0-

يكشنبه 27 ارديبهش



>>>الی:

لایک♥

13+0-

شنبه 26 ارديبهشت 1394



>>>الی:

لایک لایک لایک♥♥♥

14+0-

شنبه 26 ارديبهشت 1394



>>>unknown:

ویل اسمیت حسابی گل کاشته تو رنگین‌پوستا! توی فیلم‌های تجارق خوب عمل می‌کنه! تو فیلم Focus چیزی که خیلی جالب بود واسم شخصیت فرهاد بود! چرا یه ایرانی؟! اصن چرا فرهاد؟!

14+0-

شنبه 26 ارديبهشت 1394



>>>یه نفر:

طرح سریال بسیار ساده بود و اکثر بازی‌ها توسط ویل صورت می‌گرفت. در این سال‌ها با پخش سریال او از تلویزیون و بازی در چند فیلم سینمایی شهرتش افزایش یافت. اما ویل زمانی به اوج شهرت رسید که با بازی زیبا و کم‌نظیر خود در فیلم پسران بد ( Bad Boys ) به همراه مارتین لارنس تحسین همگان را برانگیخت.ویل اسمیت از معدود بازیگران سینماست که در سه حوزه هنری سینما، موسیقی و تلویزیون موفق بوده است. او ازجمله بازیگرانی است که به عنوان یکی از ستاره‌های این دهه بیش از پیش اعتبار کسب کرده در سال ۲۰۰۴ او با فیلم علمی، تخیلی «من روبات هستم» موفقیت بسیار به دست آورد و پس ازآن با فیلمی‌دیگر از این ژانر به نام «من افسانه هستم» باز هم درخشش را تکرار کرد. این فیلم با هفتاد و شش میلیون و پانصد هزار دلار فروش در هفته نخست نمایش در آمریکا، رکورد بهترین فروش افتتاحیه فیلمی‌در ماه دسامبر را شکست و پس از آن هم در چند کشور اروپایی به روی پرده سینماها رفت که مورد استقبال واقع شد. بی.بی.سی،سعیده خدابخش-درباره شخصیت رابرت نویل در فیلم «من افسانه هستم»توضیح دهید. این نقش، کشفی شگفت‌انگیز از خودم بود. موقعیت من در این فیلم به این صورت است که انسان‌هایی پیرامون من وجود نداشتند که انگیزه‌ای برای واکنش و پاسخگویی ایجاد نمایند. باید این انگیزه را خود خلق می‌کردم. من در این نقش با خودم ارتباط داشتم و چیزهایی درباره خودم آموختم که حتی تصور آن را نمی‌کردم. ▪ در صحنه‌های زیادی از این فیلم به تنهایی بازی کردی این برایت مشکل نبود؟ ـ خیلی مشکل بود چرا که رابرت نویل یک فرد تنها است، در بخش‌های ابتدایی فیلم، من باید همه صحنه‌ها را به تنهایی بازی می‌کردم. این باعث شد که خیلی روی بازی خودم دقیق شوم. وقتی در صحنه بازیگر دیگری نیست تا در مقابلتان بازی کند و عکس‌العمل نشان دهد، شما باید خودتان کار را بکنید که این کمی‌ مشکل است. قرار گرفتن در موقعیت‌های داستانی عجیب این فیلم باعث شد تا من به نکات جدیدی درباره خودم برسم چون برای بازی در نقش باید خودتان را جای کاراکتر بگذارید و به این فکر بیفتید که اگر خودتان واقعا در چنین موقعیت‌هایی گرفتار می‌شدید، چه می‌کردید. ▪ رابرت نویل شخصیت عجیبی است. فکر می‌کنی در اجرای نقش موفق بودی؟ ـ رابرت نویل دو بعد مهم در زندگی‌اش دارد و تنها چیزی که برای او مهم است این دو بعد است اینکه چه اعتقاداتی درباره زندگی شخصی‌اش دارد و به دنیا چگونه نگاه می‌کند من فکر می‌کنم توانستم بدون در نظر گرفتن دیالوگ‌ها هر دو بعد زندگی این کاراکتر را در صحنه خلق کنم. به نظر من بازیگری یعنی توانایی ارتباط برقرار کردن بدون استفاده از کلمات. در کل باید بگویم که این یکی از لذت‌بخش‌ترین نقش‌هایی بود که تا به حال بازی کردم و فکر می‌کنم تاثیر مثبت زیادی هم روی آینده کاری‌ام بگذارد. ▪ نزدیک‌ترین و در واقع تنها دوست تو در بخش اعظم فیلم یک سگ است. چگونه توانستی آنقدر به این سگ نزدیک شوی؟ ـ من وقتی ۹ ساله بودم سگی داشتم که خیلی از نظر عاطفی به او وابسته بودم. اما آن سگ در یک تصادف کشته شد. ضربه احساسی بدی از آن حادثه خوردم اما دیگر هیچ حیوانی نگه نداشتم. تا اینکه در این فیلم مجبور شدم با این سگ که اسم اصلی‌اش «آبی» است همکار شوم، از اول با خودم قرار گذاشتم که هیچ علاقه‌ای به این موجود پیدا نکنم اما آبی آنقدر باهوش، بامزه و خونگرم بود که نتوانستم سر قرارم بمانم. او واقعا در بعضی مواقع به من کمک می‌کرد. بعد از اتمام فیلم خواستم او را از صاحبش بخرم اما صاحبش گفت که این سگ بیوگرافی بازیگران و هنرپیشه ها - درآمد اوست و حاضر نشد او را بفروشد. باید بگویم قلبم یک بار دیگر شکسته شد. ▪ در یکی از گفت‌وگوهایت گفته بودی که برای نزدیک شدن به این نقش با زندانیانی که در انفرادی بودند صحبت کردی. ـ بله، من به زندان رفتم و در آنجا با زندانیانی که در انفرادی بودند صحبت کردم تجربه جالبی بود تعریف می‌کردند که چقدر مشکل است که بخواهی تنهایی زندگی کنی. آنها مجبورند هر روز یک سری تمرینات ورزشی را به تنهایی انجام دهند برای این که عقلشان را از دست ندهند. این اطلاعات برای من بی‌نهایت مهم بود تا بتوانم در نقش فرو روم. ▪ چقدر شخصیت نویل به تو نزدیک بود؟ ـ ما به هیچ وجه شباهتی با هم نداریم. من آدم تنهایی نیستم در خانواده پرجمعیتی متولد شدم سه خواهر و برادر دارم و تا ۱۳ سالگی با برادر کوچکم در یک تخت می‌خوابیدم. بعد هم دو فرزند دارم که زمان‌های زیادی با من هستند تجربه تنهایی بودن برای من تازه بود. از زمان بازی در فیلم‌ها چنین نیازی در من رشد کرد; نیازی که قبلا در من نبود. ▪ از اینکه چنین تجربه‌ای داشتی راضی هستی؟ ـ خیلی زیاد. ▪ به اعتقاد بسیاری از منتقدان‌ هالیوود تاثیرگذارترین صحنه‌ها در «من افسانه هستم» تصاویر خیابان‌های خالی از انسان در نیویورک است. چطور توانستید چنین صحنه‌هایی را بگیرید؟ ـ همیشه چهار پنج بلوک را می‌بستیم و با گیاهان تزئین می‌کردیم. به این ترتیب چنین فضای عجیبی به وجود آمد. راستش را بخواهی اول فکر کردیم نیویورک بدون انسان باید خاکستری و غمگین به نظر برسد. اما بعد، لاورنس، کارگردان فیلم، تصمیم گرفت که صحنه‌ها را عوض کنیم او مدام می‌پرسید که به نظرتان بهتر نیست اگر نیویورک را جوری جلوه دهیم که با طبیعت آمیخته باشد؟ و این آغاز کار صحنه بود. نیویورک به اعتقاد لاروس بایدآرام و زیبا به نظر می‌رسید. سال ۱۹۶۴ هم فیلمی‌به همین سبک با عنوان «آخرین مرد روی زمین» با بازی وینسنت پرایس روی صحنه رفت و پس از آن هم در سال ۱۹۷۱فیلمی‌با عنوان «مرد بزرگ» ( The Omega Man ) با بازی چارلتون هستون.که البته هر دو اقتباسی از رمان ریچارد ماتسن بود ساخته شد بسیاری معتقدند که «من افسانه هستم» یک فیلم بازسازی شده است که از روی این فیلم‌ها ساخته شده است. تو خودت این فیلم را بازسازی از روی فیلم‌های قبلی می‌بینی یا فکر می‌کنی این یک اقتباس سینمایی است؟ چیزی که در ابتدا مدنظر بود; فیلمی‌ میان رمان و فیلم «مرد بزرگ» بود. اما هر چه بیشتر با موضوع کلنجار رفتیم در نهایت به این نتیجه رسیدیم که «من افسانه هستم» فیلمی ‌باید باشد که تعلقی به هیچ ژانری نداشته باشد. ▪ یعنی می‌خواهی بگویی که به هیچکدام از آن فیلم‌ها نزدیک نیست؟ ـ نه در واقع ما نمی‌خواستیم فیلمی‌ از نوع سینمای وحشت یا اکشن بشود. «من افسانه هستم» می‌خواهد به این پرسش پاسخ دهدکه آخرین انسان روی زمین بودن چه حسی دارد. که البته از سوی یک دسته موجودات وحشی گریزان از نور محاصره شده است. دقیقا. ▪ لارونس می‌گوید که کتاب و فیلم پایان متفاوتی دارند؟ ـ بله در کتاب اتفاقات دیگری می‌افتد در واقع در کتاب، رابرت نویل، آخرین انسان زنده در حال دفع این موجودات وحشی است و به همین خاطر آنها را می‌کشد، می‌کشد و می‌کشد... تا جایی که ناگهان درمی‌یابد خود یک هیولای واقعی است. ▪ چرا پایان کتاب و فیلم متفاوت است؟ ـ می‌دانید، این که پرسوناژی را در فیلمی ‌به مدت یک ساعت و نیم دنبال کنید که در انتها پی ببرد در اشتباه بوده شاید طرحی روشنفکرانه باشد اما از پایانی که ما برگزیدیم کمتر منقلب‌کننده است. ▪ فکر نمی‌کنی پایان فیلم تا حدی عوام پسندانه و تا حدودی مذهبی است؟ ـ به نظر من باور مذهبی‌ای که در اینجا بروز می‌کند از رویای یک جوان سیاه پوست اهل فیلادلفیا برای تبدیل شدن به یک ستاره جهانی، غیرواقعی‌تر نیست. وقتی مردم به چیزی اعتقاد دارند و به این اعتقاد خود جامه عمل می‌پوشانند را خیلی دوست دارم. به باور من سئوال جالب این است که آیا یک موضوع به شکل عینی وجود دارد یا فقط در برداشت و درک ما واقعیت می‌یابد؟ درک و فهم شخصیتی که تو در این فیلم بازی می‌کنی سخت است. این اولین باری است که شما در نقش چنین شخصیتی بازی می‌کنی که صحنه‌‌‌های زیادی را هم مجبوری به تنهایی بازی کنی. نه اینطور که می‌گویی نیست. اما فیلم‌هایی که به خاطر آنها معروف شدم هیچکدام به این شکل نبودند. در عین حال سعی می‌کنم شخصیت‌هایی که بازی می‌‌کنم را بر اساس تجربه‌ای منفی بنا کنم; تجربه‌ای که چه بودن و که بودن آنها را تعریف می‌کند. بار دراماتیک این موضوع بیشتر است و به من کمک می‌کند تا نقش‌های جالبی را پیدا کنم. ▪ توپیش از این نیز تجربه‌هایی برای بازی در فیلم‌هایی با موضوع نجات زندگی مردم داشتی؟ ـ بله، فیلم‌های «روز استقلال» و «مردان سیاهپوش». ▪ فکر نمی‌کنی فیلم‌هایی که بازی می‌کنی کمی‌ شبیه هم شده؟ ـ اگر بخواهید منصفانه نظر دهید من فقط در «مردان سیاهپوش» دنیا را نجات دادم. ولی این تصویر ناجی دنیا به نوعی با من است. حتی پسرم در این مورد به من گفته است: «بابا کافی است. فهمیدیم.» شما بازیگری هستید که گفته می‌شود در فیلم‌های کم هزینه بازی می‌کنید در حالیکه کمتر بازیگری در ‌هالیوود علاقه به بازی در چنین فیلم‌هایی را دارد چه انگیزه‌ای از بازی در چنین فیلم‌هایی داری؟ شاید به این خاطر که من به دنبال فیلم‌هایی می‌گردم که ایده بزرگی پشت آنها باشد. حتی در میان فیلم‌هایی با بودجه کم. «من افسانه هستم» راجع به آخرین انسان روی زمین است و این ایده بزرگیست و «در جست‌وجوی خوشبختی» حکایت مردی است که برای زنده ماندن خود و پسرش تلاش می‌کند. این هم طرح بزرگیست; به رغم این که فیلم کم هزینه به شمار می‌رفت. ▪ تاکنون با فرزندانتان جیدن و ویلو بازی کرده‌اید، آنها از لحاظ حرفه‌ای چه تفاوتی با یکدیگر دارند؟ ـ جیدن مانند جانی دپ است. او فقط می‌خواهد کار خوب ارائه داده و در فیلم‌های خوب بازی کند. اینکه چقدر پول به دست می‌آورد و مردم او را می‌بینند یا نه، برایش اهمیت ندارد. او بازیگری را دوست دارد. اما ویلو اینگونه نیست. او بیشتر تمایل دارد در تلویزیون بازی کند. بیوگرافی بازیگران و هنرپیشه ها - ویستا ویرایش وتلخیص:آکاایران

18+0-

شنبه 26 ارديبهشت 1394



>>>یه نفر:

ویل در سال ۱۹۸۰ با تشکیل یک گروه موسیقی دو نفره به نام ( DJ JAZZY JEFF & THE FRESH PRINCE ) به همراه دوستش جف تونز ( Jeff Townes ) وارد عرصه موسیقی شد. پس از مدتی آهنگ‌های گروه دو نفره ویل و جف به شهرت رسید اما ویل اسمیت همچنان در انتظار پیشرفت بود تا سال ۱۹۸۹ که به او پیشنهاد کار در یک برنامه طنز تلویزیونی شد، اسمیت و شبکه NBC از این طرح استقبال کردند و به این شکل برنامه‌ای به نام THE FRESH PRINCE OF BEL_AIR به مدت ۵ سال (۱۹۹۱ الی ۱۹۹۶) از شبکه NBC پخش شد...

18+0-

شنبه 26 ارديبهشت 1394



>>>یه نفر:

ویل اسمیت ۲۵ سپتامبر ۱۹۶۸ در شهر فیلادلفیا از ایالت پنسیلوانیا متولد شد. او دومین فرزند از چهار فرزند کارولین ( Caroline Smith ) و ویلارد اسمیت ( Willard Smith ) صاحب کارخانه یخچال‌سازی است...

18+0-

شنبه 26 ارديبهشت 1394



>>>احمد:

ویل اسمیت بازیگر مورد علاقه منه و به نظر من هر چی بازی می‌کنه فکر شده و از رو حسابه :)

20+0-

شنبه 26 ارديبهشت 1394



>>>زینب کریمی:

سلام. خدا قوت! مثل همیشه خیلی شیوا و جذاب نوشتید. فکر کنم با توضیحات کامل شما بابد بروم و فیلم را دوباره ببینم! متشکرم و موفق باشید.

20+1-

شنبه 26 ارديبهشت 1394



>>>نونا:

با سلام، عید مبعث را به شما و تمامی دست‌اندرکاران پرده سینما تبریک می‌گویم. نقد بسیار قابل قبولی بود. لذت بردم. پاینده باشید.

21+0-

شنبه 26 ارديبهشت 1394




فرم ارسال نظرات خوانندگان

نام (ضروري):
نظر شما (ضروري):
كد امنيتي (ضروري) :
كد امنيتي تركيبي از حروف كوچك انگليسي است. توجه داشته باشيد كه كد امنيتي به كوچك و بزرگ بودن حروف حساس است.