پرده سینما

کلیشه ای، سیاست باز و فاقد قریحه؛ نقد و بررسی فیلم «سلما» ساخته آوا داورنای

کاوه قادری

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

نقد و بررسی فیلم سلما ساخته آوا داورنای  Selma (2014) -Ava DuVernay

 

 

 

در سلما عملاً با قهرمانی مواجهیم که بیش از هر چیز به ظاهر خود (به گونه ای که هم شیک باشد و هم ضداشرافی) و همچنین تنظیم خطابه ها و نطق هایش اهمیت می دهد که حتی در اوج خشم و شور و حماسی ترین حالت نیز زیبنده ی یک کاندیدای ریاست جمهوری است تا رهبری انقلابی...

 

 

الگوهای روایی و ساختاری و محتوایی که سلما برای چالش زایی، گره افکنی، پیشبرد موقعیت، قهرمان سازی، روایت و نمایش وقایع، حصول یافتن و حدیث نفس ساز کردن و پایان بندی درام اش به کار می گیرد، یا در ابتدایی ترین، دم دستی ترین، تکراری ترین، کلیشه ای ترین و به تبع آن، مخاطب گریزترین حالت خود به سر می برند، یا...

 

 

ساختار روایی فیلم، به لحاظ محدوده و فضای تئوریک درنظر گرفته شده برای روایت وقایع در فیلمنامه، بسیار ایزوله شده و تک بعدی است

 

 

پوستر فیلم سلمابی تردید سلما به عنوان تازه ترین اثر آوا دوورنی، از سویی در راستای همان طریقتی است که سالهاست در سینمای جهان، خاصه سینمای آمریکا دنبال می شود و از گاندی ریچارد اتنبرو و مالکوم ایکس اسپایک لی گرفته تا میلک گاس ون سنت و لینکن استیون اسپیلبرگ، قائل به خلق قهرمانان سینمایی از طریق اسطوره های تاریخی است که گاه از طریق روایت قصه ی شخصیت، ترسیم پرتره ی شخصیتی از قهرمان فیلم یا ارائه ی اثری بیوگرافیک و گاه از طریق روایت قصه ی موقعیت، مواجهه ی قهرمان مشخص با موقعیتی معین و دستیابی به ساحت شخصیت از دل موقعیت صورت می گیرد؛ نه فقط جهت یادبود، بزرگداشت، بازتعریف و بازسازی سینمایی و قهرمان گونه ی این اسطوره ها از دریچه ی نگاه و نگره و جهان بینی خالق هایشان، که همچنین در جهت ارائه ی حدیث نفس و سخن روز و عرضه ی بسته ای پیشنهادی برای حل مسائل روز از طریق ارجاع به مسائل و بحران های مشابه تاریخی و رجوع و استناد به نگاه و نگره و جهان بینی و منش و شیوه ای که این اسطوره ها در مواجهه با مسائل و بحران های دوران خود پیش می گرفتند؛ که البته در فرآیند تبدیل این اسطوره های تاریخی به قهرمانان سینمایی، در راستای عرضه ی همان بسته ی پیشنهادی جهت حل مسائل و بحران های روز، معمولاً اگر نه همه، که بخشی از آرمان گرایی و تسلیم ناپذیری و شمایل قهرمانانه، جای خود را به واقع گرایی و لابی گری و شمایل سیاستمدارانه می دهد؛ کما اینکه مارتین لوتر کینگ سلما نیز عوض آنکه هیبت و جذبه ی ایرادکننده ی سخنرانی مشهور رویایی دارم را دارا باشد، شناسه و شمایل غریب سیاستمداری نیمه محافظه کار-نیمه اصلاح طلب را دارد که طبعاً رایزنی ها و لابی گری ها و بده بستان های ناشی از واقع گرایی اش، نمود ملموس تر و محسوس تر و پررنگ تری می یابند تا ایستادگی و سرسختی و تسلیم ناپذیری و تمامیت خواهی ناشی از آرمان گرایی اش.

از سوی دیگر نیز سلما را می توان ادامه دهنده ی همان مسیری دانست که در سالیان گذشته و به ویژه در دوران ریاست جمهوری باراک اوباما، در قالب آثاری همچون جانگوی آزاد شده و دوازده سال بردگی، گاه همچون تارانتینو، کمیک و شوخ طبعانه و بازیگوشانه و ساختارشکنانه و با طراحی پیامی نو و گاه همچون مک کوئین، صریح و تلخ و رئالیستی و واقع گرایانه و با بهره گیری از مرسوم ترین و آزموده شده ترین شیوه ها در خلق درام، به مصائب سیاهپوستان و تبعیض های نژادی ناروای تحمیل شده به آنان می پردازد.

فیلم سلمااین انگاره ی ناظر بر ترجیح پرداختن به مصائب و تبعیض های نژادی وارده بر سیاهپوستان، به خلق صرف پرتره ی یک قهرمان در سلما اما، آن هنگامی بیش از پیش تقویت می شود که فیلم، به رغم آغاز با صدا و تصویر قهرمان اش، «اکستریم کلوزآپی» [نمای بسیار نزدیک] که در ابتدا از او در حال تمرین سخنرانی اش گرفته می شود، معرفی برخی شناسه های اخلاقی و رفتاری قهرمان در همان پرده ی اول، نمایش اینکه وی چگونه و با چه مشی ای مذاکره و سخنرانی و برنامه ریزی می کند، رجوع ولو اندک به خلوت او و نمایش چگونگی انس گرفتن اش با خدا، نمایش چگونگی وقت گذراندن اش با رفقا و همکاران اش، نمایش چگونگی دلجویی هایش از بازماندگان جنایت ها (دلجویی اش از پدر جیمی لی جکسون) و نماهای نزدیک و عکاسی های متعددش از قهرمان در میزانسن و دارا بودن ظاهری برخی وجوه لازم برای ترسیم یک قهرمان، همانگونه که از عنوان سلما نام اش برمی آید، پیش و بیش از آنکه پرتره ی شخصیتی مشخص باشد، درام موقعیتی معین در قالب مطالبه ی سیاهپوستان شهر سلما از ایالت آلاباما برای تصویب قانونی حق رای شان جهت جلوگیری از تبعیض های نژادی وارده بر آنان است که درونمایه اصلی و خط سیر درام مرکزی اش جهت خلق قهرمان سینمایی از طریق اسطوره تاریخی را در مواجهه ی قهرمانی مشخص (مارتین لوتر کینگ) با موقعیتی معین (بحران عدم حق رای سیاهپوستان در شهر سلما) قرار می دهد؛ موقعیتی که به سبب خوب صورت گرفتن فضاسازی و مقدمه چینی لازم برای شکل گرفتن اش در فیلم، در قالب نمایش غافلگیرانه ی بمبگذاری تروریستی در کلیسا علیه کودکان سیاهپوست و نمایش کلوزآپ گونه ی چگونگی گزینش کردن زن سیاهپوست جهت کسب حق رای (در نمای نزدیک فشرده ای که از پرسش نامه ی گزینش گرفته می شود، زوم دوربین به گونه ای است که موارد نژاد و جنسیت، بیش از سایر پرسش ها مورد توجه قرار گیرد) در میزانسن و همچنین تدارک دیدن وقایعی همچون حمله به قهرمان در بدو ورود به هتل آلبرت شهر و تهدید تلفنی و سرکوب تحصن مقابل دادگاه و دستگیری دسته جمعی متحصنین در فیلمنامه، در قامت موقعیت مرکزی خطیر و دشوار و چالش زا برای قهرمان فیلم و با قوام جهت شکل دهی و پیشبرد درام سلما به نظر می رسد.

در ادامه اما این قوام، دوام چندانی نمی یابد؛ چرا که الگوهای روایی و ساختاری و محتوایی که سلما برای چالش زایی، گره افکنی، پیشبرد موقعیت، قهرمان سازی، روایت و نمایش وقایع، حصول یافتن و حدیث نفس ساز کردن و پایان بندی درام اش به کار می گیرد، یا در ابتدایی ترین، دم دستی ترین، تکراری ترین، کلیشه ای ترین و به تبع آن، مخاطب گریزترین حالت خود به سر می برند، یا از فرط تکرار بیش از اندازه، لوث می شوند و وجه گاها خلاقانه و هوشمندانه شان را از دست می دهند، یا به سبب حفره هایی که اغلب در شخصیت پردازی قهرمان و گاه در منطق روایی وقایع نمود می یابند، ناگزیر به اعمال تحمیل در فراز و فرودهای درام می شوند و یا حتی در مواردی، آنقدر با بایسته های دراماتیک یک فیلم موقعیت کلاسیک دارای قهرمان، غریب و بیگانه اند که به غایت دافعه برانگیزند و طبعاً از همذات پنداری مخاطب نیز محروم. برای نمونه :

 

پوستر فیلم سلما1- موقعیت مرکزی فیلم، پس از فضاسازی اولیه و مقدمه چینی لازم برای شکل گرفتن اش، آنقدر در فیلمنامه، پرداخت نشده و راکد و فاقد موقعیت های فرعی لازم جهت بارور شدن است که متولیان فیلم ناگزیرند برای عدم سرایت این رکود به تمام جنبه های درام و پیشبرد موقعیت، در تمهیدی کهنه و دهه ی هفتادی که دم دستی، عامیانه، از پیش آزموده شده و کاملا قابل پیش بینی است، دائما قوه ی قهریه ی موقعیت مرکزی را هر مرتبه پررنگ تر و با غلظت و چاشنی خشونت افزون تری از مرتبه ی قبل فعال کنند؛ تا جایی که بخش اعظمی از پرده ی دوم فیلم، به سکانس های سرکوب و نمایش خشونت نسبتا عریان و افسارگسیخته ی گفتاری و رفتاری که بیش از اندازه و اقتضای درام، اگزجره می شوند اختصاص می یابد؛ بی آنکه در راستای درام و دارای پشتوانه ی دراماتیک باشند و به مثابه نیروی محرکه ی درامی کلاسیک، فراز و فرود سازی کنند و موقعیت مرکزی را از یکنواختی رها ساخته و به پیش ببرند و در این سیر، مخاطب را نیز با خود همراه کنند.

 

2- ساختار روایی فیلم، به لحاظ محدوده و فضای تئوریک درنظر گرفته شده برای روایت وقایع در فیلمنامه، بسیار ایزوله شده و تک بعدی است و به لحاظ روایت تصویری (نمایش) وقایع در میزانسن، کلیشه ای و بی سلیقه و فاقد جذابیت دراماتیک. روایت تیترگونه و گزارشی وقایع کلیدی و محوری فیلم به صورت زیرنویس و ثبت ماشین تحریری، در شرایطی جنبه ی ظاهرا مستندگونه به خود گرفته و می کوشد با طریقت روایی حداکثر تقویم تاریخ گونه و روزنامه دیواری وار، شمایل و شاکله ای تاریخی به اثر ببخشد که فیلم از سویی، فاقد یک نگاه تاریخی همه جانبه و فراگیر و جهان شمول و دارای جامعیت به سوژه ی مورد نظر خود است و از سوی دیگر، بنا به اقتضائات درام موقعیت کلاسیک خود و ملزوماتی که باید به ویژه در زمینه های قهرمان پروری، گیرا و پویا کردن موقعیت، فراز و فرود دار کردن وقایع و حصول یافته و حدیث نفس ساز کردن درام و جذب مخاطب رعایت کند، پیش و بیش از تاریخ نگری ادایی و تاریخ نگاری تصنعی، نیازمند شکل دهی و پیشبرد روندی دراماتیک در روایت داستان است.

این همه در حالی است که در نمایش وقایع و به ویژه نمایش رویدادهای تعیین کننده ای همچون تظاهرات و سرکوب ها و قتل جیمی لی جکسون و کشیش اهل بوستون نیز هیچگونه قریحه و هوشمندی به چشم نمی خورد. برای نمونه، استفاده ی کم و بیش مبتدیانه از نماهای سریع، کوتاه، نزدیک و لرزان به مدد دوربین روی دست در سکانس های سرکوب تظاهرات، جهت ایجاد تشویش و تعلیق، حداقل برای مخاطبی که در دو دهه ی گذشته، ده ها نمونه ی حرفه ای تر ایجاد تعلیق از طرق مذکور را مشاهده و تجربه کرده، نخ نما و فاقد جذبه به نظر می رسد و طبعا حسی را نیز برنمی انگیزاند. اسلوموشن کردن لحظه ی مرگ جیمی لی جکسون و کشیش بوستونی و مکث دوربین روی مرگ این دو نیز به رغم بهره گیری از تدوین موازی و به تبع آن، برخورداری همزمان از عکس العمل های مادر جکسون به هنگام مرگ پسرش و مارتین لوتر کینگ به هنگام مرگ کشیش، به سبب ناشناخته و بی هویت بودن جکسون و کشیش برای مخاطب، هیچ حسی از ترحم و تاثر و همذات پنداری در وی ایجاد نمی کند، زودگذر و فاقد اثرگذاری است، مرگ شان را برای مخاطب مهم نمی کند و در نتیجه برای او به مساله ی درام نیز بدل نمی شود.

در این میان، شاید تنها نقطه ی قابل اتکا و کم و بیش مؤثر در این نمایش ها، تبدیل فاعل و قهرمان فردی به فاعل و قهرمان جمعی در نماها و تصاویر و میزانسن سکانس تجمع در مقابل دادگاه باشد که البته همین موهبت نیز از فرط تکرار در میزانسن تقریبا هر سکانس تظاهراتی، به تدریج لوس و لوث می شود، وجه خلاقانه اش رنگ می بازد و چه به لحاظ نمایشی و چه به لحاظ دراماتیک، کارکردی حداقلی می یابد.

 

سلما سخته آوا دارناوی3-در شرایطی که موقعیت مرکزی به شدت بحران گونه ی فیلم، قهرمانی دراماتیک، هویت مند، قابل شناسایی و نزدیک به مخاطب و کنش مند و دارای فاعلیت را می طلبد، مارتین لوتر کینگ مخلوق سلما، پیش و بیش از آنکه متناسب با غلظت موقعیت و بایسته های درام، شناسه های قهرمانی دراماتیک، سمپاتیک، کاریزماتیک، کنش مند، آرمان گرا، سرسخت و اثرگذار را دارا باشد، متناسب با الگوی سیاسی پیشنهادی خارج از درام که قاعدتا برای رییس جمهور یا نمایندگان کنگره و سیاستمدارانی از این نوع ارائه شده است، از شمایل و شاکله ی سیاستمداری پوپولیست نما، عوام فریب، شعارگرا، دافعه برانگیز، لابی گر، محافظه کار، منفعل و اثرپذیر برخوردار است؛ به گونه ای که به رغم تمام شناسه های ظاهرا قهرمانانه ای که در قالب سر دادن شعارهای غرا، ایراد نطق های حماسی و پافشاری بر راهپیمایی های متعدد جهت فشار بر رییس جمهور برای ارائه ی لایحه، به لوتر کینگ اعطا می شود، عملاً با قهرمانی مواجهیم که در منش (و نه شعار و خطابه) بارها و بارها با رییس جمهور و همان مراکز قدرتی که سیاهپوستان را از حقوق شان محروم کردند جهت امتیازدهی و امتیازگیری مذاکره می کند، بیش از هر چیز به ظاهر خود (به گونه ای که هم شیک باشد و هم ضداشرافی) و همچنین تنظیم خطابه ها و نطق هایش اهمیت می دهد که حتی در اوج خشم و شور و حماسی ترین حالت نیز زیبنده ی یک کاندیدای ریاست جمهوری است تا رهبری انقلابی و در صورت انقلابی بودن نیز به نحوی سیاست بازانه، ذیل مصاحبه های فکر شده تعدیل می شود.

کمی که با تامل بیشتر بنگریم، درمی یابیم که حتی راهپیمایی های قهرمان هم جهت حصول امتیاز سیاسی است (کما اینکه قهرمان سلما، پس از پی بردن به بی حصول بودن راهپیمایی ها، حتی حاضر است فراگیرترین و عظیم ترین و پرشکوه ترین راهپیمایی که تاکنون داشته را نیز لغو کند) و روش هایی که برای ساماندهی اعتراضات مدنی در مقابل دوربین های بیشتر درنظر می گیرد نیز سیاستمدارانه است اما با وجود این همه سیاسی کاری، فاقد شمایل و شاکله و شناسه های قهرمانی عملگرا است؛ چرا که منفعل است و بی حصول؛ تسلیم است و تابع شرایط، تنها مونولوگ های اساطیری و جملات عارفانه و خطابه های صلح جویانه می گوید، در حالی که عمل موثر و منتج به نتیجه ای ندارد و به سبب سیر حرکتی خطی و یکنواخت و راکدش، نمی تواند حصول و یا حتی تغییر مثبتی در موقعیتی که با آن مواجه است، ایجاد کند (کما اینکه حصول نهایی نیز نه در اثر کنش گری لوتر کینگ، که براساس تصمیم و اراده ی لیندون جانسون برای ارائه ی لایحه ی حق رای سیاهپوستان صورت می گیرد) و در نتیجه قادر نیست حامل بسته ی پیشنهادی عقیم مسالمت آمیز و ضدخشونت فیلم و همچنین شامل الگوی سیاست محورانه ی پیشنهادی فیلم در جهت معرفی رییس جمهور سیاهپوست مطلوب یا مشابهت سازی با باراک اوباما با هدف تبلیغات پروپاگاندایی به نفع او باشد؛ حتی به رغم حصول ظاهری و پایان شکوهمندی که با وجود موسیقی حماسی و خطابه ای غرا و تصاویر مستند سرشار از غلظت نوستالژیک، به نحوی تحمیلی و تصنعی، خارج از فرآیند و خط سیر طبیعی درام، به فیلم الصاق می شود.

پوستر فیلم سلمادر این میان اما مهم تر اینکه قهرمان مخلوق سلما، حتی متفاوت و مهم نیز نمی شود و به رغم کلوزآپ های عکاسانه ی متعدد از او در میزانسن، هیچگونه کلوزآپ داستانی و فیلمنامه ای از او که مبین و معرف منش و زادگاه و خواستگاه کلیدی فکری و رفتاری، خصوصیات شخصی، احوالات درونی و مشکلات درون خانوادگی اش باشد، شکل نمی گیرد؛ تا جایی که حتی تلاش برای ورود به نقاط تاریک زندگی لوتر کینگ در میانه ی فیلم (فصل گفتگوی مارتین و کوری، پس از متهم شدن مارتین به فساد اخلاقی) در جهت ارائه ی روایتی انعطاف پذیر و متوازن از قهرمان نیز به سبب فاصله گذاری بیش از اندازه ای که میان قهرمان و مخاطب صورت گرفته، ناکام می ماند؛ تا در کنار ناتوانی، محافظه کاری، بی حصولی و منفعل بودن این قهرمان و تضاد و عدم تناسب شمایل و شاکله ی سیاستمدارانه و سیاست بازانه ی او با اقتضائات درام و موقعیت مرکزی که به نحو غلیظی ظالمانه تصویر شده است، بی هویتی و بیش از اندازه شخصی بودن نیز پازل عدم جذابیت این قهرمان نزد مخاطب و غیردراماتیک بودن او را کامل کند.

 

از گردهمایی این همه، درام موقعیتی کلیشه ای و «فتورمانی» سهل و ممتنع به دست می آید که دارای پیامی تکراری و فاقد لحن و بیان و قریحه و مکانیزمی خلاقانه و جذاب جهت طراحی حتی همان پیام تکراری است و جز بازی درونی طاقت فرسای دیوید آیلو، گریم سنگین بازیگران، طراحی جزئی نگرانه ی صحنه و لباس، ذوق و سلیقه و زیبایی شناسی بصری موجود در تصاویر و فضاسازی و زمینه چینی موفق پرده ی اول جهت معرفی و شکل دهی موقعیت مرکزی، موهبت عینی با ثبات و با دوام دیگری در آن نمی توان یافت که سلما را از اثری سهل الوصول یا حداکثر میان مایه و متوسط الحال، فراتر ببرد و علت کاندیداتوری اش در بخش بهترین فیلم سال اسکار 2015 (آن هم با وجود عدم کاندیداتوری آثار شاخصی همچون دو روز، یک شب برادران داردن و خواب زمستانی نوری بیگله اوجلان در بخش مذکور) را ورای انگیزه های فرامتنی و سیاست بازی های کریه المنظر اسکار جلوه دهد.

 

 

 

کاوه قادری

 

خرداد 1394


 تاريخ ارسال: 1394/3/24
کلید واژه‌ها:

نظرات خوانندگان
>>>eli:

LIKE

5+0-

جمعه 29 خرداد 1394




فرم ارسال نظرات خوانندگان

نام (ضروري):
نظر شما (ضروري):
كد امنيتي (ضروري) :
كد امنيتي تركيبي از حروف كوچك انگليسي است. توجه داشته باشيد كه كد امنيتي به كوچك و بزرگ بودن حروف حساس است.