پرده سینما

بحرانی در کار نیست و خارپشتی هم وجود ندارد! نقد و بررسی فیلم «عصر یخبندان» ساخته مصطفی کیایی

محمدمعین موسوی

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

آدم های عصر یخبندان از فرط بی مسئله بودن ترحم برانگیزند. خوشی زیر دلشان زده که شیشه می کشند و خیانت می کنند. آدم های فیلم، حالمان را بد می کنند

 

 

توصیه ام به مصطفی کیایی عزیز این است که در فیلم بعدی اش تا می تواند به دنبال قصه تعریف کردن و شخصیت پردازی باشد. به جای گنجاندن زوری حرف های سیاسی لابلای دیالوگ های فیلم تا می تواند بیشتر به فیلمنامه برسد. سینمای ما هنوز به آن حدی نرسیده که یک فیلمنامه خوب را کارگردان خراب کند و بگوییم چقدر حیف شد. سینمای ما تشنه قلم است. نه روایت غیر خطی.

 

 

فرهاد اصلانی در عصر یخبندانعصر یخبندان فیلم بدی است. بدتر از خط ویژه و بدتر از حتی فیلم اول مصطفی کیایی، بعد از ظهر سگی سگی.

فیلم اول کیایی کمدی بود، کمی می خنداند و قصه ای تعریف می کرد از آدمی که در مخارج زندگی اش به بن بست رسیده و با یک جنون لحظه ای اقدام به گروگان گیری می کند. خط ویژه قصه یک سرقت اینترنتی را تعریف می کرد با آدم هایی که اگرچه زیاد جدی نبودند، ولی درد کوچک شبه رابین هودی داشتند که با نمای آخر فیلم (پول ریختن از بالای پل بر سر مردم)، به خوبی مسئله این آدم ها تبدیل به محتوای فیلم شد. ولی متأسفانه عصر یخبندان فیلمی فاقد قصه و کاراکتر و به شدت بی مسئله است.

فیلم شاید در نگاه اول، با دیالوگ ها و موسیقی زیاد و سکانس های فیلم برداری شده در شب (به اضافه باران به اندازه کافی)، خیلی شلوغ به نظر برسد و این تصور را برایمان ایجاد کند که فیلم قصه داری است. ولی اگر خوب به حوادثی که در فیلم اتفاق می افتد دقت کنیم، می بینیم که چقدر فیلم توخالی است و قصه ای تعریف نمی کند. «یک امیرحسین نامی مرده و چند نفر به همسرشان شک دارند». همین.

فیلم تشکیل شده از یک مرد شکاک ترسو که در ماشین همسرش شنود می گذارد (فرهاد اصلانی)، یک مرد زن باره که به همه کلک می زند و همه را معتاد شیشه می کند و کاریکاتور است (بهرام رادان)، مرد زن باره دیگری که وحشیانه به زن اش حمله می کند، زنی که فردای مرگ نامزدش به جای عزاداری به دنبال این است که بفهمد امیرحسن با رنی رابطه داشته یا نه؟ (آنا نعمتی)، به اضافه تعدادی دیگر زن اهل پارتی و اهل شیشه. همین جا ذکر این نکته به جاست که چقدر سحر دولت شاهی در این فیلم بد است و چقدر مهتاب کرامتی بد است و بهرام رادان و بقیه. تنها مینا ساداتی را می شود تحمل کرد.

مهتاب کرامتی در عصر یخبندانعصر یخبندان ژست فیلم انتقادی و ژانر اجتماعی می گیرد ولی کاملاً بی جا، لابلای فضای جدی فیلم تکه می پراند و شوخی می کند. دقت کنیم به صحنه ورود محسن کیایی به فیلم: آدمی که با پوشاندن پلاک ماشین ها آن ها را از مقابل دوربین طرح ترافیک عبور می دهد که جریمه نشوند. بعد می نشیند توی ماشین و حرف های بزرگ تر از دهن اش می زند که «بقیه هم دارند می خورند و می برند و چه اشکال دارد من هم 5 هزار تومان در بیاورم». واکنش تماشاگر به این صحنه خنده است. خنده ای به خود کاراکتر و شیوه استدلال اش، ونه خنده به موقعیت، که بتوانیم نام انتقادی بر رویش بگذاریم.

در صحنه دیگری که محسن کیایی بر روی پل عابر با شخصی صحبت می کند، می شنویم که «شرایط این آدم ها را معتاد کرده و به این روز انداخته». باز هم واکنش ما خنده است، با اینکه این بار سکانس کمدی نیست.

دقت کنیم به دیالوگ «میدونی فرید کیه؟ فرید از اوناییه که باباش یه شبه با پول من و تو الکی گنده شده» که چقدر دیالوگ بدی است و به جای اینکه بر علیه فرید باشد بر علیه گوینده دیالوگ است. همه به اصطلاح انتقادهای فیلم هم به اندازه همین دیالوگ شوخی است.

عصر یخبندان از خود هیچ ندارد، تنها تلاش می کند ضعف هایش را با جابجایی زمانی و ماهی و گربه بازی بپوشاند (که آن هم فیلم خوبی نیست). آدم های عصر یخبندان از فرط بی مسئله بودن ترحم برانگیزند. خوشی زیر دلشان زده که شیشه می کشند و خیانت می کنند. آدم های فیلم، حالمان را بد می کنند.

عصر یخبندان با نشان دادن مشتی آدم مرفه بی درد که بیخودی شلوغ اش می کنند، سعی در نشان دادن یک بحران (عصر یخبندان) دارد و بعد هم با دیالوگ مضحک «میدونی تو عصر یخبندان کیا زنده موندن؟ خارپشت ها» سعی در ارائه راه حل دارد. بحرانی در کار نیست و خارپشتی هم وجود ندارد. چون هیچ کدام از کاراکترها عاقبت به خیر نمی شوند که با این استدلال نام خارپشت بر رویش بگذاریم.

به عنوان یک تماشاگر و علاقه مند سینما ، توصیه ام به مصطفی کیایی عزیز این است که در فیلم بعدی اش تا می تواند به دنبال قصه تعریف کردن و شخصیت پردازی باشد. به جای گنجاندن زوری حرف های سیاسی لابلای دیالوگ های فیلم تا می تواند بیشتر به فیلمنامه برسد. سینمای ما هنوز به آن حدی نرسیده که یک فیلمنامه خوب را کارگردان خراب کند و بگوییم چقدر حیف شد. سینمای ما تشنه قلم است. نه روایت غیر خطی.

فیلمی که بخواهد انتقادی باشد، باید ابتدا فیلم باشد. فیلمی که قصه تعریف نکند سرگرم نمی کند. سینمایی که سرگرم نکند عقیم است. مثل سینمای ما، مثل عصر یخبندان.

 

محمد معین موسوی

تیر ۹۴

 

در همین رابطه بخوانید

 

منهای اندکی کمدی و به اضافه کمی ملودرام؛ نقد و بررسی فیلم «عصر یخبندان» ساخته مصطفی کیایی [کاوه قادری]

 


 تاريخ ارسال: 1394/4/16
کلید واژه‌ها:

نظرات خوانندگان
>>>some one:

اصلا نقد خوبی نیست،با موضع گیری نوشته شده سراسر از فیلمی خوشت نمیاد مجبور نیستی نقد=رد کردن بنویسی

2+5-

جمعه 19 تير 1394



>>>حمید رضا:

منم توصیم به شما اینکه تو نقد راه و روش خودتونو داشته باشین و از کسی تقلید نکنید.نقداتون(کلمه به کلمه)کپی یه منتقد دیگست که اتفاقا منتقد خیلی بدیه.اول اسمشم فراستیه.

6+9-

چهارشنبه 17 تير 1394



>>>علی حقگو:

نقدت داغونم کرد سیّد !...

7+0-

چهارشنبه 17 تير 1394



>>>خادم:

سپاس از معرفی همه جانبه.............

8+0-

سه‌شنبه 16 تير 1394



>>>amir:

محتوای فیلم های جدید چیزی نیست جز پوچی و تبلیغ آن چیزی که خیلی ها آگاهی ندارند! در واقع تبلیغ منفی ها به صورت ناخواسته! متشکر و ممنون از منتقد.

7+0-

سه‌شنبه 16 تير 1394



>>>الی:

لایک♡

10+0-

سه‌شنبه 16 تير 1394




فرم ارسال نظرات خوانندگان

نام (ضروري):
نظر شما (ضروري):
كد امنيتي (ضروري) :
كد امنيتي تركيبي از حروف كوچك انگليسي است. توجه داشته باشيد كه كد امنيتي به كوچك و بزرگ بودن حروف حساس است.