پرده سینما

ازدحام موقعیت ها و فقدان مرکز ثقل؛ نقد و بررسی فیلم «ارغوان» ساخته امید بنکدار و کیوان علیمحمدی

کاوه قادری


 

 

 

 

 

 

 

 

متن ارغوان البته که می توانست رمان خوبی باشد؛ با توجه به کنایه ها و آرایه ها و استعاره های درونی و بیرونی متعددی که دارد؛ و می توانست قصه ی رادیویی خوبی، به ویژه در برنامه های «راه شب» رادیو باشد.

 

تفرعن و خودبزرگ بینی و نگاه از بالای متولیان فیلم نسبت به مخاطبان نیز به عنوان یکی از معایب آشکار ارغوان مورد توجه است...

 

مخاطب ارغوان می بایست با اثر، نه در یک تالار موسیقی یا درون صفحات یک کتاب یا مابین خطوط یک شعر یا رمان یا از طریق گوش کردن به رادیو، که در سالن سینما و روی پرده ی نقره ای اش مواجه شود.

 

اگر فیلم، داعیه دار وجود موقعیت هایی اصلی به جای موقعیتی اصلی است، فقدان مرکز ثقلی معین در میان ازدحام این موقعیت ها است که معلوم نمی کند درام فیلم، دقیقاً حول کدام موقعیت ها شکل می گیرد؟

 

 

 

 

ارغوان ساخته امید بنکدار و کیوان علیمحمدیاعتراف می کنم که نگارش نوشتاری منفی علیه فیلمی که از یک سو، هنرمندان نام آشنای متعددی و منتقدین بسیاری از جمله منتقدین صاحب سلیقه ای همچون سعید عقیقی، غلامعباس فاضلی و مازیار فکری ارشاد از آن حمایت کرده اند و از سویی، داعیه دار فیلم مستقل بودن در کشوری است که وجود سینمای مستقل در آن چیزی شبیه به بهترین شوخی سال است و از سوی دیگر، ادعای ادای دِین به تاریخ موسیقی و موزیسین ها و موسیقی دان ها و موسیقی دوستان را دارد، حداقل برای نگارنده چندان آسان نیست. در عین حال اما به این خصیصه ام نیز اذعان می کنم که هرگز نتوانستم و نمی توانم و نخواهم توانست فیلمی همچون ارغوان را دوست بدارم که مشخصاً از جهانی غریب و ناشناخته، آشفته و درهم ریخته، پرگو و متشتت و بی نظم و نامتمرکز گاه حتی هذیان گونه ی بدون منطق درونی، بیش از اندازه شخصی و خودپسندیده و خاص پسند، پرتکلف و افاده ای و متفرعن و خودبزرگ بین و خودنما و ناتوان در ارتباط برقرار کردن با مخاطب اش، عمیقاً رنج می برد؛ رنجی که یقیناً یکی از عوامل اصلی اش در فقدان محوریت و مرکزیت معین فیلم در ساحت هایی همچون درام اصلی، طرح های داستانی، قصه گویی، خطوط داستانی، فراز و فرودها، تقدم و تأخر داستانک ها و داستان ها و اولویت بندی فرعی یا اصلی بودن شان، شخصیت پردازی، مسأله ی اصلی، تم و مضمون و درونمایه نهفته است.

 

■ ■ ■ ■ ■

 

آری ! اینکه افتتاحیه ی فیلم با مدیوم شاتی از اتاق پدر و تنهایی اش آغاز شود و اختتامیه ی فیلم، همان نما از همان اتاق اما این بار با حضور توأمان معلم مرد ارغوان و آوا باشد؛ اینکه بخواهیم به مدد عنصر زمان و گذشت آن، حس نوستالژی را بر اثر حاکم کنیم؛ اینکه داستان به اصطلاح دهه ی 50 فیلم با داستان به اصطلاح دهه های 80 و 90 فیلم قرینه باشد؛ اینکه داستان به اصطلاح دهه ی 80 فیلم، مقارن با شب متعلق به یکی از مشهورترین موزیسین های جهان با ادعای ستایش موسیقی باشد؛ اینکه برای عیان کردن حس درونی آدم ها و وقایع، به به کارگیری پررنگ و موتیف گونه از عناصری همچون موسیقی متن و صداهای پس زمینه ای روی آورده شود؛ اینکه فیلم به لحاظ زیبایی شناسی تصویری و جلوه های بصری، با غلظت بالایی از نورافشانی و رنگ بندی تزئین شود؛ اینکه صدای آواز گنجشک ها به هنگام درخواست معلم ویولون از پدر برای همراهی اش با کنسرت شنیده شود و مثلاً عشق تداعی کند؛ اینکه صورت پدر به هنگام پاسخ به همسرش تیره شود و کلوزآپی از حس متضاد با کلام پدر، از اینکه روزی با همسر شفا یافته اش به کنسرت می رود، نمایش داده شود؛ اینکه پشت ارغوان به هنگام فهمیدن به کنسرت رفتن پدر با لیلی و همزمان با دل کندن اش از پدر سیاه شود؛ اینکه به هنگام دیدار دوباره ی «فربد» و «آوا» در دهه ی 90 برف ببارد و مثلاً تداعی خاطرات گذشته کند؛ اینکه اثر مملو شود از کارت پستال های رنگارنگ، از کارت پستال مرگ مادر گرفته تا کارت پستال های نوازش پدر و امتناع دختر، ملحفه کشیدن پدر بر پیکر مادر، خیابان باران خورده، باز کردن ساز و... ؛ و دهها نمونه ی مشابه دیگر، هیچکدام به خودی خود، مستوجب کوچکترین تحسین نیستند؛ مگر اینکه به همان میزان، ظرفیت دراماتیک برای پرداخته شدن، دستمایه داستانی برای بیان کردن و روایت شدن، ارتباط تماتیک لازم برای اتصال به یکدیگر و پشتوانه ی دراماتیک کافی برای عرضه شدن را در خدمت سبکی تعریف شده و مسأله ای محوریت یافته و تم و مضمون و درونمایه ای عینیت یافته، درامی منسجم و دارای درام مرکزی مشخص و جهانی معین و شخصیت های پرداخت شده ی قابل شناسایی، با زبان بایسته و مورد اقتضای مدیوم سینما و نه دیگر مدیوم ها همچون ادبیات و رادیو و موسیقی و... دارا باشند.

 

مهدی احمدی و مهتاب کرامتی در فیلم ارغوان ساخته کیوان علیمحمدی و امید بنکدارعدم تحقق این مهم اما که از همان فقدان مرکز ثقل و هسته ی مرکزی معین فیلم ناشی می شود، موجب شده تا مشخص نباشد که :

 

1-اساساً پلات اصلی و درام مرکزی فیلم حول چیست؟ داستان پدری که به سبب تنهایی ناشی از ناتوانی در تحرک همسر علیل اش، عاشق معلم «لیلی» نام می شود و لو رفتن این عشق ظاهرا سربه مهر، همسر و دخترش را از او بیزار می کند و زندگی او را بهم می ریزد؟! داستان پدری که فقط و فقط کنسرت رفتن با معلم ویولون دخترش را از وی پنهان کرده؟! داستان دختری «ارغوان» نام که عاشق موسیقی است اما عشق نامشروع پدرش به معلم ویولون اش، زندگی با موسیقی او را تحت الشعاع قرار می دهد؟! داستان معلم مرد «ارغوان» که در غیاب او، نوستالژی وی را با دختری آوا نام زنده می کند؟! داستان «آوا» که در گذشته با «ارغوان»، آشنایی و رابطه ی دوستی داشته؟! کدامیک شان؟! تمام شان؟! یا شاید هم هیچکدامشان؟! چرا این داستان ها و داستانک ها که هر کدام شان به خودی خود قابلیت تبدیل شدن به یکی از محورهای دراماتیک فیلم را دارند، اولاً بی تقدم و بی تأخرند و هیچگونه اولویت بندی در آن ها مبنی بر اینکه کدامیک اصلی و تعیین کننده ی درام مرکزی و فراز و فرودهای آن هستند و کدامیک فرعی و مکمل و بارورکننده ی درام مرکزی هستند، مشاهده نمی شود؟ و ثانیاً چرا یا گاه رها شده و نیمه تمام می مانند یا گاه شفاهی و غیردراماتیک و غیرنمایشی به حصول و فرجام می رسند و یا گاه اضافه و خنثی و بدون کارکرد هستند و با شکل دهی و بسط و پیشبرد بی دلیل و غیرضروری شان، تنها بر تشتت و بی نظمی و اضافه گویی و پراکنده گویی متن می افزایند؟ برای نمونه، داستان طلاق و ازدواج مجدد میان آوا و شوهر سابق اش که به صورت کاملاً شفاهی و طوطی وار و غیرنمایشی و غیردراماتیک روایت می شود، چه کارکرد مشخصی در درام و چه ارتباط معینی با مخاطب آن دارد؟ آن هم در شرایطی که داستان «ارغوان» به عنوان شخصیت اصلی بایسته ی فیلم، مدتهاست که تمام شده اما درام تا دقایق زیادی پس از آن ادامه می یابد. نمونه ی دیگر، داستان های مجزای دهه های 80 و 90 هستند که عملاً با موازی سازی و الصاق شان به داستان دهه ی 50 فیلم و قرینه سازی البته غیردراماتیک با آن، سعی دارند به لحاظ درونمایه ای، نوعی بار تأویلی صدالبته بدون پشتوانه برای اثر ایجاد کنند، بی آنکه معلوم شود که آیا روایت داستان دو دهه ی اساساً منفک از یکدیگر (دهه های 50 و 80)، به صرف روایت موازی و یا وجود عناصر مشترکی همچون علاقه به موسیقی و دوستی با شخص «ارغوان»، با یکدیگر به لحاظ تماتیک و دراماتیک مرتبط می شوند؟ و اگر اینگونه است، آیا این ارتباط تماتیک و دراماتیک، می تواند صرفاً از طریق قصه گویی رادیویی و گزارشی و اخباری و روزنامه وار درباره ی سرگذشت شخص «ارغوان» توسط معلم او (فربد) و نزد پدر ارغوان (فرهاد) و معشوقه اش (لیلی)، یا با مشابهت سازی الصاقی و بدون نمایش دوران کودکی «ارغوان» با دوران کودکی «آوا» توسط روایت موازی داستان زمان گذشته ی «ارغوان» و داستان زمان حال «آوا» (در کنار اینکه این شبهه افکنی را نیز پدید می آورد که آیا «آوا» همان «ارغوان» است؟ و اگر صرفاً دوست «ارغوان» است چگونه از ریزترین جزئیات زندگی گذشته ی وی اطلاع داشته؟!)، یا حتی به مدد فقط و فقط علاقه ی مشترک کاراکترها به موسیقی برقرار شود؟ و یا اینکه قرینه سازی داستان ها با یکدیگر، آیا فقط و فقط می تواند با قرینه سازی نماهای ابتدایی و انتهایی فیلم در میزانسن اتفاق بیفتد؟ آن هم بدون اینکه سیر دو داستان در فیلمنامه، به لحاظ تماتیک و دراماتیک با یکدیگر مرتبط شوند و یا حداقل دارای یک وجه اشتراک مرکزی قدرتمند و عینیت یافته (و نه صرف علاقه ی مشترک به موسیقی) باشند؟

 

2شقایق فراهانی در فیلم ارغوان ساخته کیوان علیمحمدی و امید بنکدار- سبک فیلم، حول شخصیتی مشخص بنا می شود یا موقعیتی معین؟ به این معنا که آیا ارغوان به سبب عنوان اش که نام یک شخصیت و علی الظاهر نام شخصیت اصلی فیلم است، فیلم شخصیتی محوری است که از پس آن، درام شکل می گیرد؟ یا اینکه فیلم موقعیتی مرکزی است که از دل آن بناست هم به شخصیت یا شخصیت ها برسیم و هم روابط و مناسبات دراماتیک میان شخصیت ها و رویدادها و کنش ها و منش ها را در قالب درامی واحد دریابیم؟ در این میان، اگر ارغوان فیلم شخصیتی مشخص است، آیا آن شخصیت خود «ارغوان» است؟ یا پدرش؟ یا مادرش؟ یا معشوقه ی پدرش؟ یا معلم «فربد» نام اش؟ یا دوست «آوا» نام اش؟ یا همه شان؟! یا هیچکدامشان؟! البته که فیلم می تواند داعیه دار این ادعا باشد که قرار نیست حول تنها یک شخصیت بنا شود اما فقدان یک هسته ی مرکزی مشخص در میان تعدد این کاراکترها است که حتی معلوم نمی کند فیلم دقیقاً حول کدام شخصیت ها بنا می شود؟ و کدامیک قرار است محوری و اصلی و مولد و پیش برنده ی درام و کدامیک قرار است فرعی و مکمل باشند؟ همین مصیبت در مورد موقعیت ها نیز صدق می کند، اگر ارغوان فیلم موقعیتی معین است، آیا آن موقعیت در کناره گیری شخص «ارغوان» از موسیقی و قهر با پدر نهفته است؟ یا عشق پدر به معلم «لیلی» نام «ارغوان»؟ یا بیماری و مرگ مادر «ارغوان»؟ یا کوچ «ارغوان» از خانه ی پدری؟ یا وضعیت حالیه ی فربد و آوا که شرح البته شفاهی (و نه نمایشی و دراماتیک شان) دقایق متعددی از درام را به خود اختصاص می دهد؟ یا دیدارهای «فربد» و «آوا» در دهه های 80 و 90؟ یا همه شان؟! یا هیچکدامشان؟! و اگر فیلم، داعیه دار وجود موقعیت هایی اصلی به جای موقعیتی اصلی است، فقدان مرکز ثقلی معین در میان ازدحام این موقعیت ها است که معلوم نمی کند درام فیلم، دقیقاً حول کدام موقعیت ها شکل می گیرد؟ و کدامیک قرار است اصلی و از محورهای داستانی باشند و کدامیک قرار است فرعی و بارورکننده ی موقعیت یا موقعیت های اصلی و درام مرکزی بایسته ی فیلم باشند؟

 

3-فیلم مشخصاً درباره ی چیست؟ به این معنا که به سبب دقیق نبودن و عدم تمرکز تم و مضمون و درونمایه، مسأله ی مرکزی فیلم، نامعلوم و البته مفقود است؛ به گونه ای که مشخص نیست آیا فیلم در رثای تنهایی آدم هاست؟ یا در مقام مرثیه ای بر عشق های ناکام شان؟ یا عاشقانه ای برای موسیقی و شاید هم نقاشی و شاید حتی هنر؟ آیا می شود تمام این ها، تم و مضمون و درونمایه و مسأله ی مرکزی درام باشند؟ و اگر پاسخ منفی است، کدامیک محوری و اصلی و کدامیک فرعی و مکمل اند؟ و کدامیک به نحوی دراماتیک و عینیت یافته (و نه تأویلی و فرامتنی) و حصول یافته (و نه ناتمام و رها شده و بی کارکرد) از دل خط سیر معین درام برآمده اند و در خدمت درام مرکزی ای مشخص قرار گرفته اند؟ و اینکه آیا تنهایی و عشق و موسیقی به عنوان سه موتیف پرتکرار فیلم، فقط و فقط جهت موتیف سازی بکار رفته اند؟ و اگر اینگونه نیست، از برآیند تماتیک و مضمونی و درونمایه ای شان، چه کمکی یا کارکردی یا احیاناً حصول و فرجام مشخص و معینی متوجه درام می شود؟

 

4مهدی احمدی در فیلم ارغوان ساخته امید بنکدار و کیوان علیمحمدی-سوای اینکه صرف ادعای متولیان ارغوان مبنی بر ادای دین فیلم به موسیقی، به خودی خود نه مؤید فضیلت است و نه مبین رذیلت، آیا ارغوان مشخصاً فیلمی برای موسیقی است یا فیلمی درباره ی موسیقی؟ به این معنا که آیا ارغوان می خواهد از طریق دنبال کردن و پیمودن تماتیک موسیقی و ترجمان حس و حال نهفته در داستان و موقعیت ها و وقایع و شخصیت ها، به مدد انتخاب موسیقی متن های متناسب با آن ها، فیلمی برای موسیقی باشد؟ یا اینکه از طریق گره و پیوند زدن خطوط داستانی و فراز و فرودهای آن با موضوع موسیقی و توصیف چگونگی حضور در یک کنسرت موسیقی و حس و حال ناشی از آن، فیلمی درباره ی موسیقی باشد؟ و در هر دو صورت (چه برای موسیقی بودن و چه درباره ی موسیقی بودن) چه نسبت تماتیک و ارگانیک و بایسته و شایسته ی یک اثر سینمایی ایی با درام ارغوان دارند تا جداافتاده و منفک از آن نایستند و نه با تأویل و تفسیر، که به نحوی عینیت یافته و ابژکتیو شده و از دل سوژه برآمده، با درام مرکزی فیلم مرتبط شوند؟

 

در این میان البته تفرعن و خودبزرگ بینی و نگاه از بالای متولیان فیلم نسبت به مخاطبان نیز به عنوان یکی از معایب آشکار ارغوان مورد توجه است که شاید منشأ و یا حداقل یکی از علل نقصان های بنیادین فیلم نیز باشد؛ به نحوی که کیوان علی محمدی و امید بنکدار که در ارغوان ظاهرا نوستالژی هنر و سینمای ایران را دارند و حسرت عدم استقبال از آن و ترک عادت سینما رفتن مردم را می خورند و این دیدگاه که سینمای این روزهای ایران، ارزش چندانی برای توجه ندارد را طعنه آمیز مورد هجو قرار می دهند و از این طریق از موضعی بالا قصد درس دادن به مخاطب خود را دارند، چطور نمی دانند که نباید آنقدر به مخاطبانشان بی احترامی کرده و یا آنان را دست کم بگیرند که به جای خودنمایی های فخر فروشانه و حشو و بی حاصل فرمی، ابتدا باید داستان ها و کاراکترها را ذیل محوریت و مرکزیتی عینی، معرفی کرده و روایت کنند و به سرانجام برسانند تا در چهل دقیقه ی پایانی فیلم، ناگزیر به کنسرو کردن سرهم بندی گونه ی آنان و روایت شان به صورت اخبار یا رها کردن و نیمه تمام گذاشتن شان و بی کارکرد کردنشان نشوند؟! و چطور نمی دانند که دنیای بیش از اندازه شخصی و خودپسندیده و غریب خود را کمی برای مخاطبان عام تر نیز بیشتر پولاریزه و عرضه و قابل زیست تر کنند تا احیاناً خاص بودن و خاص پسند بودن فیلم را نیز به یکی دیگر از ژست های خودنمایانه ی خود در مقابل مخاطب و احیاناً یکی دیگر از نقاط قوت تأویلی و فرامتنی فیلم بدل نکنند؟! و چطور نمی دانند که برای اثرشان، یک درام مرکزی مشخص و تم و مضمون و درونمایه و مسأله ای معین و سبکی متعارف تعیین کنند؟ و چطور نمی دانند که درامی که با تمام مخلفاتش، حداکثر در دقیقه ی 80 تمام شده را نباید چهل دقیقه ی دیگر، با روایت داستان های بی اهمیت معلم مرد «ارغوان» و «آوا» ادامه داد و حدود نیمی از درام را زائد و حشو و بی خاصیت کرد؟! چطور نمی دانند که وقتی توان روایت منسجم حتی یک داستان را هم ندارند، نباید هر خرده ایده ای که به ذهنشان رسید را داستان کنند و با پرگویی و متشتت گویی و حشو گویی، به مغز مخاطب هجوم آورند و با روان وی بازی کنند؟! و اساساً چطور نمی دانند که این همه برجستگی های دروغین در فضاسازی و فرم، آن هنگامی که لهجه های معلم پیانو و معلم ویولون، از فرط عدم تمرین، به مرز فاجعه می رسد و گریم به غایت بد پیری پدر که صرفاً موهای سفید دارد اما پس از گذشت سی سال زمان، فاقد کمترین چروک در دستان و حتی صورت است، تا حد زیادی مضحک جلوه می کند؟! و چطور نمی دانند که همین بی احترامی های به مخاطب و دست کم گرفتن آن هاست که سالن های سینما را روز به روز از مخاطبان مورد نیازش تهی می کند؟!

■ ■ ■ ■ ■

 

مهتاب کرامتی در حین فیلمبرداری فیلم ارغوان ساخته امید بنکدار و کیوان علیمحمدیمتن ارغوان البته که می توانست رمان خوبی باشد؛ با توجه به کنایه ها و آرایه ها و استعاره های درونی و بیرونی متعددی که دارد؛ و می توانست قصه ی رادیویی خوبی، به ویژه در برنامه های «راه شب» رادیو باشد؛ با توجه به لحن و بیان و نوع روایت رادیویی که در داستان گویی دارد؛ و می توانست ترانه ای از یک موسیقی یا حداقل دکلمه ای بر آن باشد؛ با توجه به ارتباط تماتیک و مضمونی و درونمایه ای که می کوشد با ذات موسیقی برقرار کند؛ و می توانست شعر خوبی باشد؛ با توجه به وصف شاعرانه ای که بر احوالات داستان و موقعیت ها و وقایع و شخصیت ها و لحظه ها دارد؛ اما اساساً نمی تواند مناسب مدیوم سینما و در قامت فیلمنامه ای مولد یک فیلم سینمایی صحیح به لحاظ روایی و ساختاری باشد؛ چرا که برای تحقق این مهم، مشخصاً نیاز به احراز ویژگی هایی اساسی از مدیوم سینما همچون تألیف شخصیت ها، قصه گویی، ساخت و پرداخت و پیشبرد موقعیت ها، فراز و فرودسازی، شکل دهی و خلق و پیشبرد روابط میان آدم ها و فرجام و حصول یافتن خطوط داستانی و... در قالب جهانی خودانگیخته و به نحوی نمایشی و دراماتیک دارد که یا عملاً فاقدشان است یا به درستی رعایت شان نکرده است و یا آن ها را با زبانی غیر از زبان بایسته  و مورد نیاز مدیوم سینما و در قالب زبان شعری از نوع غزل، زبان یک رمان یا داستان ادبی، زبان ترانه یا دکلمه ای از یک موسیقی و یا زبان قصه ها و نمایشنامه های رادیویی احراز و عرضه کرده است؛ آن هم در شرایطی که مخاطب ارغوان می بایست با اثر، نه در یک تالار موسیقی یا درون صفحات یک کتاب یا مابین خطوط یک شعر یا رمان یا از طریق گوش کردن به رادیو، که در سالن سینما و روی پرده ی نقره ای اش مواجه شود و لذا سوای اینکه یک اثر سینمایی تا چه میزان قابل تبدیل به مدیوم های مذکور یا قادر به تأثیرگیری از آن هاست، حفظ شمایل و شاکله و ماهیت سینمایی آن اثر، اصلی ترین لازمه برای تماشا، تحلیل، نقد و بررسی و قضاوت آن در حوزه ی سینما است.

 

 

 

کاوه قادری

 

آبان ۹۴



 تاريخ ارسال: 1394/8/16
کلید واژه‌ها:

نظرات خوانندگان
>>>سعید مهرپور:

من که از ساخته های این دو برادر سر در نمیآورم /آقای علیمحمدی ادعا کردند که آنها بیضایی را از سینمای ایران بیرون کردند و بنده به خاطر این قضیه برای ایشان کاملا متاسفم /این را هم بگویم که ارغوان را ندیدم اما شبانه را دیدم و هیچ نفهمیدم

5+0-

دوشنبه 18 آبان 1394



>>>الی:

لایک ***

10+0-

شنبه 16 آبان 1394




فرم ارسال نظرات خوانندگان

نام (ضروري):
نظر شما (ضروري):
كد امنيتي (ضروري) :
كد امنيتي تركيبي از حروف كوچك انگليسي است. توجه داشته باشيد كه كد امنيتي به كوچك و بزرگ بودن حروف حساس است.