پرده سینما

ستایش از عشق در فیلمی غیرعاشقانه؛ نقد و بررسی فیلم «تصویر جنی» ساخته ویلیام دیترله

غلامعباس فاضلی







 

 

هر پنج‌شنبه، طعم سینما را در پرده سینما بچشید!

 

 

Portrait of Jennie

 

تصویر جنی

 

کارگردان: ویلیام دیترله

فیلمنامه: پل آزبورن، پیتر برنیز، لئوناردو برکووریچی

بر اساس نوول "تصویر جنی" نوشته رابرتا ناتان (۱۹۴۰)

مدیر فیلمبرداری: جوزف. اچ. آگوست

تدوین: ویلیام مورگان

موسیقی متن: دیمیتری تیومکین (همراه با قطعه ای از کلود دبوسی)

تهیه کننده: دیوید . او سلزنیک

محصول: استودیو سلزنیک

بازیگران: جوزف کاتن، جنیفر جونز، اتل باریمور، لیلیان گیش، و...

تاریخ نخستین نمایش: ۲۵ دسامبر ۱۹۴۸

   

هزینه تولید:  ۴/۰۴۱۰۰ دلار

   

فروش در اکران نخست:  ۱/۵۱۰۰۰

محصول: ۱۹۴۸ ایالات متحده آمریکا

زبان فیلم: انگلیسی

سیاه و سفید

مدت زمان فیلم: ۸۶ دقیقه

 

 

 

   

طعم سینما – شماره ۱۵۰ : تصویر جنی (Portrait of Jennie)

   

 

 

پوستری برای فیلم تصویر جنیچه مسرورم که این هفته در صفحه طعم سینما سروقت یکی از بهترین و در عین حال ناشناخته ترین و گمنام ترین، فیلم های تاریخ سینما می روم! اتفاقی که همیشه دوست داشتم در این صفحه رخ دهد! تاباندن نور بر فیلمی خاک خورده در گوشه ای از انباری تاریخ سینما و برافروختن شعله ای تابناک روی آن برای دوستداران سینما.

به هر حال اگر می خواهید ببینید هالیوود چگونه می تواند غافلگیرکننده باشد تصویر جنی را ببینید. فیلم آنقدر حیرت آور است که در اکران نخست تماشاگران نتوانستند آن را به درستی درک کنند و شکست سختی در گیشه خورد. (به ارقام هزینه و فروش فیلم در صدر این مقاله توجه کنید!)

داستان فیلم تصویر جنی درباره یک نقاش گمنام به نام آدامز (با بازی جوزف کاتن) است که تلاش می کند تا تابلوهایش را به یک گالری بفروشد اما در این کار موفقیت چندانی حاصل نمی کند. چون به اعتقاد خانمی که صاحب گالری است در نقاشی های او «عشق» وجود ندارد. شبی این نقاش در پارک با دختربچه ای به نام «جنی» آشنا می شود که در پارک در حال بازی است. آنها با هم صحبت می کنند.

چند روز بعد آدامز مجدداً جنی را در پارک می بیند. با این تفاوت که «جنی» بزرگتر شده و دیگر دختر بچه نیست.

در دیدار بعد نقاش می بیند «جنی» بزرگتر و به زن جوان و بسیار مسحور کننده ای تبدیل شده است.

رفته رفته آدامز دلباخته «جنی» می شود. اما «جنی» ناپدید می شود. آدامز درباره «جنی» به تحقیق می پردازد و متوجه می شود او همراه پدر و مادرش در حادثه ای که سال ها قبل رخ داده مرده اند. آدامز تصویر افسانه ای «جنی» را بر تابلویی می کشد که به «تصویر جنی» معروف می شود و باعث می شود آدامز از یک نقاش گمنام به هنرمندی مشهور تبدیل شود.

 

مدخل اول: دیوید سلزنیک

 

بدون شک دیوید .او. سلزنیک مهمترین آدم فیلم و نابغه ترین تهیه کننده در تمام تاریخ سینماست. نقش خلاقانه او در تاریخ سینما انکارناشدنی است. آدمی البته مستبد و خودرأی که در عین حال توانست توازنی بی بدیل میان دیدگاه های شخصی و کار گروهی پدید آورد. تصویر جنی هم در راستای نبوغ او خلق شد.

سلزنیک نابغه و بلندپرواز پس از ساختن شاهکارهایی نظیر باغ الله (۱۹۳۶) زندانی زندا (۱۹۳۷) و ستاره ای متولد می شود (۱۹۳۷) خیلی زود رسید به ته دنیای سینما یعنی بربادرفته (۱۹۳۹)! و این موفقیت چشمگیر تا پایان عمر کابوس او شد! چون در سال های باقیمانده عمر تلاش کرد موفقیت بربادرفته را تکرار کند و نتوانست!

شاید اگر او نبود، هیچکاک هرگز از انگلستان به ایالات متحده نمی آمد! چون این سلزنیک بود که از هیچکاک دعوت کرد به هالیوود بیاید و برای او ربه کا (۱۹۴۰) را بسازد. این همکاری با طلسم شده (۱۹۴۵) و پرونده پارادین (۱۹۴۷) هم ادامه پیدا کرد. و البته نام او باز هم با یکی از بهترین فیلم های تاریخ سینما پیوند خورده است: مرد سوم (۱۹۴۹)

دیوید او سلزنیکفیلم غریب تصویر جنی را شاید بتوان فیلمی «عاشقانه» نامید و این عشق تنها به داستان و درون فیلم مربوط نیست، بلکه در بیرون فیلم هم نمود دارد. عشق دیوانه وار سلزنیک به همسرش جنیفر جونز. و تلاش برای اینکه از او یک «ستاره» بسازد. جونز البته پیش از ازدواج با سلزنیک «ستاره» بود و برای ایفای نقش برنادت در فیلم آهنگ برنادت (۱۹۴۳) جایزه اسکار دریافت نمود. ولی سلزنیک بی تاب بود! او پیش از شکست تجاری تصویر جنی، جونز را در فیلم دیگری بر عرش اعلاء نشانده بود: جدال در آفتاب (۱۹۴۶) با این حال نه جنون او را جلوداری بود و نه نبوغ اش را!

به هر حال اینکه چنین فیلمی در هالیوود دهه ۱۹۴۰ ساخته شود فقط مرهون یک نفر است و آن دیوید سلزنیک است.

 

مدخل دوم: سورئالیسم در هالیوود

 

 

تصویر جنی در واقع یک داستان سورئالیستی است. اشتباه گرفتن این فیلم با فیلمهای وحشت زا و ترسناک دو دهه اخیر اشتباهی فاحش است! تصویر جنی حتی پیش از آنکه «رازآلود» یا به اصطلاح فرنگی ها Mystic  باشد، سورئال است و این سورئالیسم سرچشمه غنای بی پایان فیلم است.

 

داستان زنی که هر بار او را ببینیم تغییر می کند، ایده ای سورئالیستی است که در این فیلم با ربط دادن آن به «روح»، تلاش شده برای تماشاگر دهه ۱۹۴۰ قابل هضم شود. اما هسته داستان از چیز دیگری سخن می گوید که ربطی به «ارواح» ندارد. تغییر انسان و ثابت نبودن ذات آن.

این فیلم، فیلم مورد علاقه لوئیس بونوئل بزرگ هم هست. بونوئل سالهای سال مفتون تصویر جنی و ایده مرکزی اش بود و سرانجام در آخرین فیلم اش این میل مبهم هوس (۱۹۷۷) توانست به رویای دیرینه اش رنگ واقعیت ببخشد و درباره زنی فیلم بسازد که هر بار او را می بینیم با دیدار قبل تفاوت دارد.

 

مدخل سوم: جنیفر جونز

 

جنیفر جونز در طول چند دهه بازیگری فقط یک بازیگر نبود. او ایفاگر نقش یک کاراکتر خاص در تاریخ سینما بود. کاراکتر او را می توان «زنی پاکباخته در عشق» توصیف کرد. او در بیشتر فیلم هایش نقش زنی را بازی کرد که عشق با وجود او چنان عجین شده که همه چیز خود را در راه آن از دست می دهد. جسم و جان، روح یا حیثیت اش را.

در آهنگ برنادت او برای ایمان اش همه چیزش را فنا کرد. و در فیلم هایی مانند مادام بوواری (۱۹۴۹) خواهر کری (۱۹۵۲) روبی جنتری (۱۹۵۲) ایستگاه قطار (۱۹۵۲) عشق چیز خیلی پرشکوهی است (۱۹۵۵) و وداع با اسلحه (۱۹۵۷) باز همین کار را کرد.

او برازنده ی صفت عاشقی بود و از همین رو آنچه از او به جا مانده در این زمانه گوهر است.

 

مدخل سوم: جوزف کاتن

 

جنیفر جونز و چوزف کاتن در تصویر جنیچه کسی جز او در تصویر جنی می توانست ایفاگر نقش آدامز نقاش باشد؟ عجیب بود که او با آن بالای بلند و چهره نجیب چطور اینهمه سال در جهان پلید سینما تاب آورد؟

با همشهری کین (۱۹۴۱) اورسن ولز وارد سینما شد و در  آمبرسون های باشکوه (۱۹۴۲) و بیشتر فیلم های ولز در کنار او بود. نکته دیگری که در مورد جوزف کاتن برایم جالب است این است که تا آنجا که به یاد می آورم در هیچ فیلم «شاد»ی بازی نکرد. پیوسته یا تلخ بود و یا غمگین. و تصویر جنی هم داستانی غمگنانه است.

 

مدخل چهارم: ژانر

 

تصویر جنی فیلمی نیست که بشود آن را در چارچوب های «ژانر» گنجاند. فراتر از قواعد ژانر است. آن سوی آن. این فیلم در ژانر «عاشقانه» نمی گنجد. هیچ چیزش شبیه فیلم های «عاشقانه» دهه ی۱۹۳۰ و ۱۹۴۰ مثل کامیل یا پل واترلو نیست. از نورپردازی های فیلم های عاشقانه نشانی ندارد.

تصویر جنی فیلم «نوار» نیست. نورپردازی غریبی دارد که اگرچه شبیه «فیلم نوار»های دهه ۱۹۴۰ است. اما داستان اش هیچ ربطی به آنطور فیلم ها ندارد. فیلم می توانست به سبک فیلم هایی نظیر مادام بوواری فیلمبرداری شود، اما نشده!

در همین راستا انتخاب بازیگر اصلی فیلم هم شالوده شکنی است: جوزف کاتن. انتظار می رفت نقش «آدامز» را به هنرپیشه متعارف تری مثل گریگوری پک، جیمز استوارت، رابرت تیلور، گری کوپر، هنری فاندا و... سپرده شود. اما جوزف کاتن عجیب و غریب را انتخاب شده. چرا؟

جغرافیا: مکان فیلم یک شهر رویایی و عاشقانه مثل پاریس نیست، شهر پراصالتی در آمریکا مثل فیلادلفیا هم نیست! سن فرانسیکوی پر رمز و راز هم نیست! بلکه نیویورک شلوغ و دود گرفته برای یک داستان عاشقانه برگزیده شده! واقعاً تصویر نیویورک در این فیلم هیچ شباهتی با نیویورک در صد سال تاریخ سینما ندارد! چه کسی در سال ۱۹۴۹ باور می کرده نیویورک محل تجلی روح یک زن مرده باشد؟!

 

 

 

مدخل پنجم: دوبله فارسی

 

تصویر جنی دو بار به فارسی دوبله شده است. نسخه ای که چند سالی است در دسترس علاقمندان قرار گرفته دوبله نخستین فیلم است. در دوبله دوم نیکو خردمند به جای جنیفر جونز صحبت می کند. دوبله دوم دوبله بهتری است و نایاب! که بهتر است بیشتر درباره اش صحبت نکنم!

 

 

مدخل ششم: ستایش از عشق در فیلمی غیرعاشقانه

 

صرفنظر از هر آنچه به آنها اشاره کردم. چیز دیگری در فیلم برای من ستودنی است. ستایش از عشق است در فیلمی که اتفاقاً بر اساس قواعد ژانر «عاشقانه» نیست!

تصویر جنی دنیای مردی را نشان می دهد که روزگار خود را بدون عشق می گذرانند و این گذران جز بطالت نیست و فقط آمدن عشق می تواند «روح» به زندگی اش بدمد.

می شود مگر با دیدن زنی روی نیمکت پارک، زندگی تا آخر عمر دگرگون شود؟! تصویر جنی به تماشاگران اش می گوید: می شود!

 

 

مدخل هفتم: افسون نقاشی

 

 

چه افسونی در نقاشی نهفته است که سینما و ادبیات چنین درباره آن می نویسد و می سازد؟ از آن تابلوی «لرد هنری» در تصویر دوریان گری اسکاروایلد تا این تصویر جنی ویلیام دیترله و آن شمایل «ربه کا» روی تالار بزرگ عمارت «ماندرلی» و  آن پرتره «کارلوتا» در سرگیجه (۱۹۵۸) هیچکاک و... تابلوی «چشمهایش» استاد ماکان در رمان بزرگ علوی...

 

 

 

 

غلامعباس فاضلی

 

دی ماه نود و چهار

 

برای مطالعه دیگر فیلم هایی که در «طعم سینما» معرفی و بررسی شده اند می توانید اینجا را کلیک کنید


 تاريخ ارسال: 1394/10/24
کلید واژه‌ها:

نظرات خوانندگان
>>>سارا:

من این فیلم را وقتی خیلی بچه بودم در تلوزیون دیدم و واقعا مسحور شدم .سالهاست دنبالش میگردم و همون موقع هم مضمون فیلم معما بود .سر آخر به این نتیجه رسیدم که این نقاش به داشتن یک الهام دهنده Muse نیاز داشته و لذا حتی اگر این دختر وجود خارجی نداشت و سالها قبل مرده بود ‌،اون رو با خیال خود خلق کرد .بعدها فهمیدم که این چیزیه که همه مون تو تجربه می کنیم . فکر میکنم این نیاز روح بشر است بخصوص برای هنرمندان . از همه جالبتر صحنه آخر فیلم بود که بین دختر مدرسه ای هایی که برای تماشای تابلو به موزه اومده بودند ، همون دختر جنی وجود داشت . همه ما دنبال معبودی هستیم که اگر متعلق به اوقات خوش گذشته نباشه ، درآینده انتظارش رو می کشیم. یعنی محدود به زمان و مکان نیست .

0+0-

سه‌شنبه 21 تير 1401



>>>سما:

آقای فاضلی خیلی ممنون که اینقدر کامل و زیبا فیلم رو معرفی کردید همین امروز این و می گیرم و تا آخر هفته می بینمش ولی لطفا از فیلم خاطرات آنه فرانک هم غافل نشید که بسیار حرفها برای گفتن داره ^_^

71+0-

دوشنبه 28 دي 1394



>>>کیوان:

من اتفاقاً تصویر جنی را دیدم. روی پرده هم دیدمش! سینما سپیده چند سال پیش برنامه ای داشت به اسم "سینماتک سپیده" که حوزه هنری برگزار کنندش بود و یه سری فیلمهای خوب را روی پرده پخش میکرد. تصویر جنی را هم انجا دیدم. نمیدونم کدوم دوبله بود ولی دوبله بود.

19+0-

پنجشنبه 24 دي 1394



>>>بهمن و برو بچه ها:

"های کلاس" شدی طعم سینما!!!!!

20+0-

پنجشنبه 24 دي 1394



>>>سلزنیکی که من می شناسم...:

دیوید او سلزنیک (به انگلیسی: DavidO.Selznick) (متولد ۱۰ مه ۱۹۰۲ در پیتسبورگ، پنسیلوانیا مرگ بر اثر حمله قلبی ۲۲ ژوئن ۱۹۶۵ هالیوود لوس آنجلس) تهیه کننده نامی دوران طلایی سینمای آمزیکاست و فیلم‌های موفقی همچون برباد رفته را که اسکار بهترین فیلم را نصیب خود کرد در کارنامه دارد. این فیلم موفق تجاری و هنری ۷ جایزه دیگر اسکار و دو جایزه ویژه را به خود اختصاص داد. سلزنیک سال بعد از این موفقیت بار دیگر با فیلم ربکا برنده بهترین فیلم اسکار شد. زندگینامه دیوید در خانواده‌ای یهودی متولد شد. تحصیلاتش را در دانشگاه کلمبیا به انجام رساند و در شرکت پدرش که کار پخش فیلم را به عهده داشت مشغول به کار شد تا سال ۱۹۲۳ که پدرش ورشکست شد. در سال ۱۹۲۶ به هالیوود رفت و به لطف آشنایانی که پدرش داشت در مترو گلدوین مایر و سپس پارامونت پیکچرز و آر. ک. ئو مشغول به کار شد. او که همواره می‌خواست استودیو خودش را تاسیس کند و تهیه کننده‌ای مستقل باشد سرانجام در در سال ۱۹۳۶ استودیو خودش را با نام سلزنیک اینترناشنال پیکچرز را تاسیس کرد و چندین فیلم کلاسیک تهیه کرد تا فیلم ربکا (۱۹۴۰) که شرکتش را برای مدتی تعطیل کرد تا استراجت کند. فعالیتهای مالی وی شامل دادن وام به ستاره‌های نامی سینما همچون آلفرد هیچکاک، اینگرید برگمن، ویوین لی و جوآن فونتین هم می‌شد. در سال ۱۹۴۴ بار دیگر کارش را از سر گرفت و با هیچکاک فیلم طلسم شده و با کارول رید فیلم مرد سوم را ساخت. سالهای ۱۹۵۰ سلزنیک فعالیتش را بر روی تثبیت حرفه‌ای همسر دومش جنیفر جونز متمرکز کرد. فیلم وداع با اسلحه (۱۹۵۷) را با جنیفر جونز و راک هادسن تهیه کرد که شکست تجاری فیلم باعث شد که دیگر فیلمی تهیه نکند. وی علاوه بر استودیو فیلمسازی معتبرش استعدادهای هنری جدیدی را هم به دنیای سینما معرفی کرد از آن جمله فرد آستر، کاترین هیپورن، اینگرید برگمن، ویوین لی، لوئیس جوردان و آلفرد هیچکاک را می‌توان نام برد . او تا لحظه مرگ یکی از بزرگان سینمای هالیوود بود و این استعداد و نوآوری و شور و علاقه‌ای که به کارش داشت سلزنیک را برای همیشه در حافظه تاریخ سینمای جهان ثبت کرده است.

25+0-

پنجشنبه 24 دي 1394



>>>حالا که حرف بربادرفته شد...:

>>> جمله انتهایی فیلم که «رت باتلر» خطاب به «اسکارلت» می گوید: «راستش را بخواهی عزیزم، اصلا برام مهم نیست!» توسط موسسه فیلم آمریکا، به عنوان مشهورترین دیالوگ سینمایی انتخاب شد. >>> «دیوید سلزنیک» تهیه کننده فیلم، چهار نفر را برای نقش «رت باتلر» در نظر گرفته بود: «گری کوپر»، «ارول فلین»، «رونالد کولمن» و «کلارک گیبل». >>> «گری کوپر» نقش «رت» را رد کرد. زیرا معتقد بود «بربادرفته» بزرگ ترین فیلم شکست خورده تاریخ سینمای آمریکا خواهد شد! >>> بیش از ١۴٠٠ بازیگر زن به علت جذابیت نقش «اسکارلت اوهارا» حاضر به تست شدند؛ از جمله «کلودیا کلبرت»، «کارول لمبارد»، «جوان کرافورد»، «کاترین هیپبورن»، «مائه وست»، «سوزان هیوارد» و «مارگارت سالیوان». <<< تنها یک ماه پس از انتشار رمان «بربادرفته» دیوید سلزنیک، تهیه کننده تیزهوش هالیوود، امتیاز کتاب را به مبلغ ۵٠ هزار دلار از «میچل» خریداری کرد. این رقم برای اولین کتاب یک نویسنده گمنام، چنان بالا بود که بسیاری آن را بزرگ ترین اشتباه سلزنیک در تمام عمرش خواندند! >>> تفاوت دستمزد بازیگران زن و مرد هالیوود در آن سال ها بسیار فاحش بود. «ویوین لی» برای ١٢۵ روز کار، ٢۵ هزار دلار دستمزد گرفت، در حالی که «کلارک گیبل» برای ٧١ روز کار، ١٢٠ هزار دلار دریافت کرد! >>> گریه کردن بازیگران مرد در آن سال ها جلوی دوربین کار بسیار نامعمول و نامتداولی بود. «کلارک گیبل» چنان از گریه کردن در مقابل دوربین، در یکی از صحنه های فیلم (اعتراف به خطای خود طی گفت وگو با ملانی پس از سقط جنین اسکارلت)، منزجر بود که چیزی نمانده بود کار را نیمه رها کند، اما «دوهاویلند» مانع او شد. >>> تا به امروز فقط یکی از ۴ بازیگر اصلی فیلم «بربادرفته»، هنوز در قید حیات است. «لسلی هاوارد» (اشلی)، «کلارک گیبل» (رت باتلر) و «ویوین لی» (اسکارلت) هر سه درگذشته اند، در حالی که «اولیویا دوهاویلند» (ملانی) که در فیلم می میرد، هنوز زنده است! >>> تاکنون ۴ دنباله برای این فیلم ساخته شده است. اما هیچ یک نتوانست حتی اندکی از موفقیت فیلم اصلی را تکرار کند. >>> در طول فیلم برداری، «ویوین لی» تحت شدیدترین فشارها قرار داشت. به ویژه زمانی که «جورج کیوکر» جای خود را به «ویکتور فلمینگ» داد. «لی» بارها سر صحنه با «فلمینگ» جر و بحث کرد و از «دوهاویلند» کمک می خواست. >>> با انتشار کتاب خاطرات «لارنس اولیویه» درباره رفتارهای جنون آمیز «لی»، «دوهاویلند» در سال ٢٠٠۶ به شدت از لی دفاع کرد و گفت: «ویوین لی»، یک بازیگر بسیار حرفه ای بود و به خاطر فشار کار و دور بودن از همسرش سخت در عذاب بود. >>> بازی در نقش «اسکارلت اوهارا»، ویوین لی را یک شبه تبدیل به یک ستاره کرد. اما او همواره می گفت: «من یک بازیگرم نه ستاره سینما.» >>> واژه «لعنتی» که در فیلم توسط «رت باتلر» گفته می شود، طبق قوانین تولید فیلم در سال ١٩٣٩، باید حذف می شد. «سلزنیک» برای ممانعت از این کار، مبلغ ۵ هزار دلار جریمه پرداخت کرد تا این اتفاق نیفتد. >>>صحنه مشهور آتش سوزی آتلانتا، با ٧ دوربین فیلم برداری شد. ۵٠ آتش نشان و ٢٠٠ نفر نیروی کمکی در صحنه حاضر بودند تا آتش از کنترل خارج نشود. >>> «لسلی هاوارد» هیچ تمایلی به حضور در این فیلم نداشت. به عقیده او، شخصیت اشلی بسیار خنثی و کسل کننده بود. علاوه بر این او برای این نقش کمی پیر بود. سرانجام «سلزنیک» توانست او را متقاعد کند در این فیلم، حضور یابد. >>> «کلارک گیبل» بارها از حضور در فیلم طفره رفت. زیرا تازه طعم تلخ شکست درام «پارنل» را فراموش کرده بود و نمی خواست یک بار دیگر شکست بخورد.

30+0-

پنجشنبه 24 دي 1394



>>>anybody:

جونز در سال‌های پایانی عمرش از بازنشستگی آرام خود در جنوب کالیفرنیا و در کنار پسرش لذت می‌برد. او در هیچ مصاحبه‌ای شرکت نمی‌کرد و به ندرت در انظار عمومی ظاهر می‌شد. سرانجام او در روز پنجشنبه ۱۷ دسامبر ۲۰۰۹، و در سن ۹۰ سالگی بر اثر علل طبیعی در خانه‌اش واقع در ملیبو، کالیفرنیا درگذشت و در آرامگاه فارست لان مموریال پارک به خاک سپرده شد جوایز ستاره وی در پیاده‌روی شهرت هالیوود، شماره ۶۴۲۹ بلوار هالیوود. جایزه اسکار بهترین بازیگر نقش اول زن ۱۹۴۳ جایزه اسکار بهترین بازیگر نقش مکمل زن ۱۹۴۴از وقتی تو رفتی نخستین مراسم گلدن گلوب برنده بهترین بازیگر نقش اول زن

43+0-

پنجشنبه 24 دي 1394



>>>anybody:

جنیفر جونز از نخستین ازدواج خود که با رابرت واکر بود، صاحب دو پسر شد: رابرت واکر جونیور (متولد ۱۵ آوریل ۱۹۴۰ که تنها فرزند جونز است که هنوز در قید حیات می‌باشد)، و مایکل واکر (متولد: ۱۳ مارس ۱۹۴۱، درگذشت: ۲۷ دسامبر ۲۰۰۷). هر دوی این پسرها بعدها بازیگر شدند. جونز پس از آشنایی با دیوید. او. سلزنیک، عاشق او شد که این امر به جدایی او از رابرت واکر در نوامبر ۱۹۴۳ و در نهایت به طلاق از او در ژوئن ۱۹۴۵ منجر گردید. اما سلزنیک در ۱۳ ژوئیهٔ ۱۹۴۹ با جونز ازدواج کرد که این پیوند، تا زمان مرگ سلزنیک در ۲۲ ژوئن سال ۱۹۶۵ به طول انجامید. پس از مرگ سلزنیک، جونز به حالت نیمه بازنشسته درآمد و فعالیتش در سینما کاهش یافت. بر اساس گزارش رسانه‌ها، جونز در نوامبر ۱۹۶۷ پس از شنیدن خبر مرگ دوست نزدیکش، «چارلز بیک فورد»، دست به خودکشی زد و سعی کرد خود را نابود سازد. او این عمل را به گونه‌ای ناخودآگاه با پرتاب خود از فراز صخره‌ای مشرف به ساحل مالیبو، انجام داد؛ پس از این اقدام، او مدتی در حالت کما (اغما) بود و در نهایت تا قبل از دوره نقاهت خود در بیمارستان بستری شده بود. دختر جوان او، «ماری جنیفر سلزنیک» (۱۹۵۴–۱۹۷۶) نیز، در روز ۱۱ ماه مه سال ۱۹۶۷ با پریدن از پنجرهٔ یک ساختمان ۲۰ طبقه در لس آنجلس خودکشی نمود. این موضوع به علاقه‌مندی جونز نسبت به مسائل بهداشت روانی منجر گردید. در روز ۲۹ ماه مه سال ۱۹۷۱، در حالیکه تنها دو سال قبل و در سال ۱۹۶۹، پسر جونز، یعنی «رابرت جونیور» خودکشی کرده بود، جونز با صنعتگر مولتی میلیونر، نورتن سیمون که در زمینهٔ فعالیت‌های بشردوستانه هم فعال بود و در ضمن یک کلکسیونر اشیاء هنری محسوب می‌شد، ازدواج کرد. در سال قبل از این ازدواج، سیمون برای خرید پرتره‌ای از جنیفر تلاش کرده بود. این همان پرتره‌ای بود که در فیلم تصویر جنی مورد استفاده قرار گرفت. سیمون جونز بعدها در یک میهمانی که میزبان آن همکار صنعتگر و کلکسیونر او، والتر آننبرگ بود، جنیفر جونز را ملاقات کرد که این امر به ازدواج آنان انجامید. نورتون سیمون در ماه ژوئن سال ۱۹۹۳ از دنیا رفت. جنیفر جونز، که حالا جنیفر جونز سیمون خوانده می‌شد، عضو هیئت امناء موزه نورتن سایمن در پاسادنا بود. جونز از بیماری سرطان پستان جان سالم به در برده بود. یک بازیگر زن به نام سوزان اشتراسبرگ، که از همین بیماری در سال ۱۹۹۹ درگذشت، قبل از مرگ به اتفاق همسرش که او نیز بازیگری به نام کریستوفر جونز بود، دختر خود، رابین جنیفر جونز را به افتخار بازیگر قدیمی سینما (جنیفر جونز) به این نام خواندند. جنیفر جونز به لحاظ مذهبی یک کاتولیک رومی بود.

47+0-

پنجشنبه 24 دي 1394



>>>anybody:

در حالی که همسر ایسلی، یعنی رابرت واکر مشغول انجام فعالیت‌هایی مداوم در برنامه‌های رادیویی بود، ایسلی بدنبال شغلی مناسب در عرصهٔ بازیگری می‌گشت و در همین زمان، درعین حال به صورت پاره وقت، بعنوان مدل در یک کارخانهٔ ساخت کلاه زنانه که به آژانس پاورتی (قدرت) وابسته بود، مشغول به کار شد. هنگامی که وی اطلاع یافت که یک تست بازیگری برای یافتن ستاره‌ای تازه جهت ایفای نقش اصلی یک فیلم (کلودیا که نقش اصلی آن عاقبت توسط رُز فرانکن ایفا گردید)، در حال انجام است، خودش را به دفتر فیلمسازی دیوید او سلزنیک در نیویورک رسانید و برای ایفای این نقش اعلام آمادگی کرد. امّا پس از پایان این تست بازیگری وی به گریه افتاد!، چراکه تصور می‌کرد در ارائهٔ هنر خویش، بسیار بد عمل کرده‌است. با این حال، خود دیوید او سلزنیک برحسب اتفاق صدای وی را در موقع ارائهٔ تست بازیگری شنید و همین شنیدن اجرای او، سلزنیک را به اندازه کافی تحت تأثیر قرار داد که سبب شود وی از منشی اش بخواهد که با ایسلی تماس حاصل کند و او را دوباره فرابخواند. بدین ترتیب پس از انجام مصاحبه، میان آنها یک قرارداد ۷ ساله به امضاء رسید. بدین ترتیب وی در سال ۱۹۴۱ بوسیلهٔ دیوید سلزنیک کشف شد و در یک نمایشنامه در نیویورک به روی صحنه رفت. از آن پس ایسلی به دقت برای تبدیل شدن به یک ستاره سینما، مورد توجه قرار گرفت و صاحب نام تازه‌ای شد: جنیفر جونز. در سال ۱۹۴۳، کارگردانی به نام هنری کینگ برای انتخاب هنرپیشه‌ای که در نقش «برنادت سوبیرو» در فیلم آوای برنادت (۱۹۴۳)، ایفای نقش کند، یک آزمون به انجام رسانید. در این آزمون جنیفر جونز توانست کارگردان مذکور را به شدت تحت تأثیر قرار دهد و از میان صدها نفر داوطلب که آرزومند ایفای این نقش بودند، برای این نقش برگزیده شود. بدین ترتیب جنیفر جونز در سال ۱۹۴۴، و در بیست و پنجمین سالروز تولد خود موفق شد که برندهٔ جایزه اسکار بهترین بازیگر نقش اول زن برای بازی درخشان خود در نقش برنادت سوبیرو گردد. در همان سال، اینگرید برگمن، که از دوستان جنیفر جونز بود نیز، نامزد دریافت جایزه اسکار بهترین بازیگر نقش اول زن برای بازیش در نقش ماریا در فیلم: ناقوس مرگ چه کسی را می‌نوازند؟ [که در تهران با عنوان: زنگ‌ها برای که به صدا در می‌آیند؟، نمایش داده شد]، گردیده بود. به همین دلیل جونز وقتی برای دریافت جایزه‌اش رفت، از برگمن عذرخواهی نمود، امّا برگمن جواب داد: «نه جنیفر! برنادت تو، خیلی بهتر از ماریای من بود!». البته یک سال بعد، جونز جایزه اسکار بهترین بازیگر نقش اول زن را، به خاطر ایفای نقشی که اینگرید برگمن در فیلم چراغ گاز کرده بود، به برگمن واگذار نمود. در طول دو دههٔ بعد، جونز در طیف گسترده‌ای از نقش‌هایی که توسط سلزنیک انتخاب شده بودند، ظاهر شد. چهرهٔ سبزه و زیبایی خاصّ و ویژهٔ جنیفر جونز، در کنار طبع ظریف و حساس وی، از او چهره‌ای جذاب برای مخاطبان می‌ساخت و طیف‌های متفاوتی از تماشاگران سینما را جذب او می‌نمود. تصویر اولیهٔ او در سینما (تصویری که با نخستین ایفای نقش جدی او، در نقش برنادت سوبیرو پدید آمده بود) چهرهٔ او را در هاله‌ای از قداست پیچیده بود، امّا این چهره در تضاد کامل با نقشی بود که او، سه سال بعد و هنگامیکه وی نقش یک زن دورگهٔ اغواگر و تحریک کننده در فیلم جنجال برانگیز دوئل زیر آفتاب (۱۹۴۶) [که در تهران با عنوان جدال در آفتاب نمایش داده شد]، را ایفا نمود. از جملهٔ هنرپیشگان برجستهٔ مرد که در این دوره همبازی جنیفر جونز بودند، می‌توان به این افراد اشاره کرد: شارل بوآیه، جوزف کاتن، گریگوری پک، جان گارفیلد، چارلتون هستون، لارنس الیویه، مونتگومری کلیفت، هامفری بوگارت، ویلیام هولدن، رابرت استاک، جان گیلگد، راک هادسن و جیسون روباردز. از چهرهٔ جنیفر جونز برای فیلم پرترهٔ جنی (تصویر جنی)، پرترهای قابل توجه تهیه شد که در سرتاسر فیلم محوریت داشت. این پرترهٔ معروف، بوسیلهٔ رابرت براکمن نقاشی شده بود. آخرین ظهور و هنرنمایی بزرگ و قابل توجه جنیفر جونز بر روی صفحه نقره‌ای سینما، یک فیلم فجیع و تماشایی به نام برج جهنمی (آسمانخراش جهنمی) بود که در سال ۱۹۷۴ ساخته و اکران شد و در آن او همراه با فرد آستر، رقصی به یاد ماندنی را بر فراز یک برج که در معرض خطر آتش‌سوزی بود، انجام می‌دهد. آن هم درست قبل از آن که آتش در سان فرانسیسکو سرتاسر یک آسمانخراش را در روزی که افتتاح رسمی آن را به عنوان بلندترین ساختمان در جهان جشن گرفته‌اند، فرابگیرد. آخرین صحنهٔ حضور جنیفر جونز در این فیلم یا صحنهٔ خروج او از تصویر [که معادل با خروج او برای همیشه از سینماست] نیز، صحنه‌ای بسیار احساسی و تأثربرانگیز است. در این صحنه وی پس از اینکه به دو کودک برای فرار از فاجعه کمک می‌کند، خود قربانی انفجار می‌شود و در آسانسوری که از کار افتاده و در خارج از ساختمان قرار گرفته و از فراز ۱۱۰ طبقه، به پایین سقوط می‌کند و می‌میرد. نقش آفرینی او در این فیلم برایش نامزدی جایزه گلدن گلوب بعنوان بهترین بازیگر نقش مکمل زن را به ارمغان آورد. صحنه‌هایی در اوایل این فیلم هست که در آن نقاشی‌های زیبایی قرض گرفته شده از گالری هنری نورتون سیمون نشان داده می‌شود که این سیمون همسر جنیفر جونز در زمان تولید فیلم مذکور بود.

47+0-

پنجشنبه 24 دي 1394



>>>anybody:

جنیفر جونز، که نام اصلیش فیلیس ایسلی بود، در سال ۱۹۱۹ در تالسا، اکلاهما بدنیا آمد. والدین وی هر دو از هنرپیشه‌های وودویل بودند. مادر او «فلورا مای» (با نام اصلی سوبر) و پدرش «فیلیپ راس ایسلی» بود. پدر و مادر او در ایالت‌های غرب میانه آمریکا، یک تور مخصوص جهت نمایش‌های دوره‌ای به راه انداخته بودند که خود صاحبان و اداره کنندگان و بازیگران آن بودند و نمایش‌های مختلف را در یک چادر اجرا می‌کردند. جنیفر جونز نخستین بار در چادر یکی از همین نمایش‌های دوره‌ای به روی صحنه آمد. در سال‌های ۱۹۳۶ تا ۱۹۳۷، جونز وارد کالج مونت کازینو جونیور، واقع در تالسا شد و سپس در دانشگاه نورث وسترن تحصیلات خویش را ادامه داد، اینجا همان جایی بود که وی در آن به عضویت یکی از معروفترین انجمن‌های أخوّت در ایالات متحده، یعنی انجمن خواهری کاپا آلفا تتا درآمد. وی سپس و در سال ۱۹۳۸ به آکادمی هنرهای دراماتیک آمریکا (آکادمی هنرهای نمایشی آمریکا)، در شهر نیویورک رفت و در آنجا نیز آموزش‌های خویش را ادامه داد. در همین آکادمی، وی با یکی از دانشجویان همکار خویش، یعنی رابرت واکر ملاقات کرد و کار آن دو به عشق انجامید. این زوج در ۲ ژانویهٔ ۱۹۳۹، با یکدیگر ازدواج کردند. آنها سپس به تالسا بازگشتند تا در یک برنامه رادیویی ۱۳ هفته‌ای که توسط پدر جنیفر تنظیم می‌شد، شرکت کنند. همین موضوع سبب شد که آن دو، راه خویش به سمت هالیوود را پیدا کنند. ایسلی (جنیفر)، برای نخستین بار در سال ۱۹۳۹ در دو نقش کوچک ظاهر شد که اولی ایفای نقش در یک فیلم وسترن با شرکت جان وین با عنوان مرزبانان جدید، و دیگری نقشی کوچک در سریالی با شرکت دیک تریسی تحت عنوان گروه مردان(جی من) بود. در این دو فیلم، او با نام فیلیس ایسلی شناخته شد. با این حال، وی نتوانست از پس یک تست بازیگری که توسط کمپانی پارامونت انجام می‌شد، با موفقیت برآید و به همین خاطر تصمیم به بازگشت به شهر نیویورک گرفت.

56+0-

پنجشنبه 24 دي 1394



>>>negar:

طعم سینمای جدید پر از تدبیر و امید!

17+0-

پنجشنبه 24 دي 1394



>>>بهاره. ن:

داستان عجیبی داره. دلم میخواد ببینمش. اینطور فیلمهای به قول شما نجیبانه امروز دیگه ساخته نمی شن

29+0-

پنجشنبه 24 دي 1394



>>>اخوان:

برخیز! شعرها همگی لنگ مانده اند... تو را سپاس حضرت مضمون هر غزل

61+0-

پنجشنبه 24 دي 1394



>>>عماد:

آخر هفته ما را ساختید. چه فیلم غافلگیرکننده ای!

104+0-

پنجشنبه 24 دي 1394




فرم ارسال نظرات خوانندگان

نام (ضروري):
نظر شما (ضروري):
كد امنيتي (ضروري) :
كد امنيتي تركيبي از حروف كوچك انگليسي است. توجه داشته باشيد كه كد امنيتي به كوچك و بزرگ بودن حروف حساس است.