غلامعباس فاضلی
هر پنجشنبه، طعم سینما را در پرده سینما بچشید!
با طعم سینما، سینما را از دریچه ای تازه ببینید!
نقد و بررسی فیلمهای مهم تاریخ سینما در طعم سینما
باد صبا
The Lovers' Wind
Le Vent des amoureux
کارگردان: آلبر لاموریس
فیلمبردار: گای تابری، ریموند لوتوزه
دستیار فیلمبردار: محمود نوربخش
تدوین: دنیس کازابیانکا، کلود لاموریس
صدا: سیروس شبدیز، بهرام دارایی
موسیقی: حسین دهلوی
نویسنده متن فرانسه: روژه گلاشان
مترجم فارسی و گوینده گفتار متن فارسی: منوچهر انور
مذیر تولید: غلامحسین علاقه بند
تهیه شده در: اداره کل فیلم و عکس (وزرات فرهنگ و هنر)
محصول: ایران (۱۹۷۰)
زبان فیلم: فارسی، فرانسه
۷۷ دقیقه
تاریخ نخستین نمایش: ۱۹۷۸
رنگی
طعم سینما- شماره ۱۶۲- باد صبا- The Lovers' Wind
(به انگیزه نمایش نسخه ترمیم شده فیلم در بخش بین الملل سی و چهارمین جشنواره فیلم فجر)
«همیشه آنطوری نمی شود که ما می خواهیم...» بله! درست است! چون روز یکشنبه هفته گذشته تماشای نسخه مرمت شده ی باد صبا آلبر لاموریس در بخش بین الملل جشنواره فجر آنقدر هیجان انگیز بود که تصمیم گرفتم پنجشنبه در صفحه ی طعم سینما درباره باد صبا بنویسم. سالهای سال از تماشای فیلم روی پرده تالار وحدت می گذشت و یکشنبه دیدن نسخه تصحیح رنگ شده فیلم روی پرده بزرگ «پردیس چهارسو» ضیافتی چشم نواز بود. اهتمام جدی کرده بودم که چهارشنبه زودتر از روال معمول نوشتن درباره فیلم را آغاز کنم تا اول صبح پنجشنبه مقاله منتشر بشود. اتفاق های دیگری هم در برنامه ام بود؛ مثل شرکت در نشست تخصصی با حضور میشل فرودون سردبیر «کایه دو سینما» در «خانه سینما»؛ و قرار «مهران» کافی شاپ، یا شاید صرف شامی در کنار مهران، که تلفنی غیرمنتظره تمام برنامه هایم را به هم ریخت: «مادرِ مصطفی فوت کرد»! مصطفی... قدیمی ترین دوست زندگی ام از سالهای خیلی دور در اهواز. همه چیز تغییر کرد. باید رهسپار جنوب می شدم. دوست دو ران کودکی ام به من احتیاج داشت. تمام برنامه هایم لغو شد. در فرصتی خیلی کوتاه مانده تا خاکسپاری راهی جنوب افسانه ای شدم. اما همین که راه افتادم حس کردم چه قرابت شگفتی وجود دارد میان سفر من، و سفر باد صبا.
■■■■■
باد صبا یگانه مستند تاریخ سینماست که شبیه هیچ مستند دیگری نیست. نه پیش از این فیلم، مستندی با چنین سک و سیاقی ساخته شده و نه پس از آن فیلمی همتایش تولید شده. شگفتا که باد صبا با وجود نخبه گرایی، یک فیلم «سفارشی» است که در سالهای واپسین دهه ی چهل شمسی به سفارش دولت ایران به آلبر لاموریس پیشنهاد شد. به مردی که هنرمندی نخبه گرا و گزیده کار بود. آندره بازن نظریه پرداز بزرگ تاریخ سینما در مقاله معروف «امکانات و محدودیتهای مونتاژ» وقتی درصدد اثبات «واقعگرایی» در سینما برمی آید فیلم بادکنک قر مز (۱۹۵۶) [۱] آلبر لاموریس را به عنوان شاهد مثال می آورد.
لاموریس خلاق و بی همتا که تمایل ذاتی اش به «حرکت» و «پیوستگی» را می شد در بادکنک قرمز، اسب سفید و سفر با بالن به وضوح مشاهده کرد، حرکت را با شعر در هم آمیخت و حد اعلا و اعتلای آن شد باد صبا.
لاموریس باد صبا را در بیانی شاعرانه ساخت و به سفارش دهنده تحویل داد. اما دربار در مقام سفارش دهنده مایل بود به جای آن تصاویر غریب و شاعرانه از طبیعت ایران، پیشرفتهای صنعتی و سفر ایران به سوی مدرنیته در فیلم نمایش داده شود. از این رو لاموریس واداشته شد به تهیه تصاویری از ایران مدرن. از نیروگاه اتمی، سد، کارخانه ها، زندگی شهری، صنایع، آزمایشگاهها، و... فیلم گرفت و در همین مسیر بالگردش در سد کرج سقوط کرد و او جان باخت. آن روز سه شنبه دوازدهم خرداد سال یکهزار و سیصد و چهل و نه بود.
فیلم بلاتکلیف ماند تا اینکه حدود هشت سال بعد سر و سامانی به آن دادند و پخش شد. در منابع فرنگی فیلم محصول کشور فرانسه ثبت شده! اما فیلم و نگاتیو و همه چیزش متعلق به ایران است. شاید از همین روست که که مشخصات دقیق فیلم در منابع فرنگی قابل دسترس نیست.
■■■■■
بله جغرافیا می تواند چیز مقدسی باشد. جغرافیا می تواند سحرآمیز باشد. می تواند افسانه بسازد، و باد صبا درباره همین تقدس، همین افسانه، و همین جادوست.
نمی دانم نقش تألیفی منوچهر انور و آلبر لاموریس در این فیلم چگونه قابل تفکیک است! با دیدن مجدد فیلم دریافتم کار انور بسیار فراتر از کار یک «گوینده» یا «مترجم» بوده است! متنی که در این فیلم گوش ما را می نوارد داستانی است که به انبوهی راش بی نظیر خط و ربط داده است. آیا انور ایده این خط داستانی را به لاموریس پیشنهاد داده است؟ اینکه فیلم راوی فیلم بادی به نام «باد صبا» باشد و او که باد عاشقان است از ستیز و شرارت برادرش «باد دیو» و دیگر بادهای بیابان می گوید.
■■■■■
اینجا به رودخانه کارون نگاه می کنم. بخشی از جنوبی ترین امتداد آن را چند روز پیش در فیلم باد صبا دیدم. کاش من هم می توانستم روی آن پرواز کنم. اهواز شهر شمال و جنوب نیست؛ شهر شرق و غرب است. من بخش شرقی اش را در داستانهای احمد محمود می بینم و بخش غربی اش را در داستانهای اسماعیل فصیح.
«امانیه»، «کیانپارس»، «کمپلو»، و بیابانهای «گلستان» (که امروز برای خودش محله ای بزرگ با خط و ربطی شده که من چندانم دوست اش ندارم) در کرانه غربی واقع اند و «باغ معین»، «سی متری»، «جندی شاپور»، «باغ شیخ»، «پادادشهر»، «یوسفی» و... در کرانه شرقی جا گرفته اند.
مصطفی مادرش را به خاک سپرد. شانه هایش می لرزید. در مسیر برگشت از «بهشت آباد» محله هایی را می بینیم که زمانی «باغ نمکی» و «باغ شکاره» نام داشتند و تفرجگاه مردم می شدند در روزهای شادی و سرور. امروز اثری از آن باغها باقی نمانده. مدرنیته مثل «باد دیو» آثار «باد صبا» را در خودش بلعیده. آرام آرام باید برگردم تهران. چقدر غریبه ام در شهر خودم...
برای مطالعه دیگر فیلم هایی که در «طعم سینما» معرفی و بررسی شده اند اینجا را کلیک کنید
پانوشت:
۱. بادکنک قرمز. این فیلم کوتاه ۳۴دقیقهای به ماجراهای یک پسر جوان میپردازد که روزی یک بادکنک قرمز را پیدا میکند. فیلم در محلّه «منیلمانتان» در پاریس فیلمبرداری شد. و توانست برای لاموریس، اسکار بهترین فیلمنامه غیراقتباسی و همچنین نخل طلای کن برای بهترین فیلم کوتاه را در جشنواره کن سال ۱۹۵۶ به ارمغان بیاورد. این فیلم تنها فیلم کوتاهی در تاریخ جوایز اسکار است که موفق شده جایزه بهترین فیلمنامه (در هر دو رشته) را بهدست بیاورد. نکته قابل تأمل دیگر این بود که این فیلم درحالی جایزه اسکار بهترین فیلمنامه را بهدست آورد که دیالوگهای خیلی کمی داشت. لاموریس، کارگردان فیلم از فرزندان خودش برای بازی در فیلم استفاده کرد. پاسکال لاموریس، پسر او در نقش اصلی فیلم و دخترش سابین در نقش دختری کوچک در فیلم ایفای نقش میکنند. این فیلم که یکی از بهترین نمونههای فیلم کودک است، داستان پسری کوچک در پاریس را بیان میکند که روزی بادکنکی را پیدا میکند که ظاهراً دارای قدرت تفکر است. این دو مشغول بازی در خیابانهای پاریس میشوند و باعث شگفتی اهالی پاریس و مورد حسادت دیگر کودکان قرا میگیرند. (به نقل از ویکی پدیدیای فارسی)
انتشار مقالات سایت "پرده سینما" در سایر پایگاه های اینترنتی ممنوع است. |
|