پرده سینما

دکوپاژ فیلم، علیه خود فیلم! نقد و بررسی فیلم « انزوا» ساخته مرتضی علی عباس میرزایی

کاوه قادری


 

 

 

 

 

 

 

 

خودویرانگری مطلق، به ساحت اجراهای بازیگران نیز سرایت می کند. آیا شخصیت اصلی فیلم، اساساً جز شدیداً چشم غره رفتن به هر آدم بخت برگشته ای که فقط و فقط به لحاظ فیزیکی و حضوری در مقابل اش قرار می گیرد، کنش دیگری هم بلد است؟!

 

 

 

بکارگیری همه جانبه و تمام عیار افکت محکم و موسیقی غلیظ و کوبنده در تقریباً هر سکانسی از فیلم، حتی کارکرد ظاهری تعلیق زایی شان را نیز خنثی و لوس و لوث می کند، مخاطب فیلم را از صحنه پس زده و از داخل جهان فیلم به بیرون پرتاب می کند و مهم تر از همه، صددرصد علیه حس هر صحنه از فیلم عمل می کند.

 

 

 

 

نمایی از فیلم انزواانزوا به عنوان نخستین فیلم مرتضی علی عباس میرزایی، به لحاظ داستانی، برخلاف بسیاری از آثار حال حاضر سینمای ایران که یک سوم ابتدایی مطوّلی دارند، پرده ی اول کوتاهی دارد و بدون مقدمه چینی و معرفی اولیه و بسیار زودهنگام و با یک واقعه آغاز می شود؛ با یک رویداد قتل، با برجستگی وجه معمایی-جنایی که هم در افکت ها، هم در تقطیع و تعویض نماها، هم در موسیقی روی صحنه و هم در اجرای سکانس تصادف نمود دارد و در ادامه، بر این شمایل جنایی-معمایی تأکید هم می شود، اما این شمایل جنایی-معمایی و به تبع شان، موضوعیت جنایی-معمایی، در ادامه ی فیلم گُم می شوند و با به حاشیه رفتن مطلق مسأله ی چگونگی تصادف زن به عنوان حادثه ی آغازگر درام مرکزی کل فیلم، جای خود را به افکت و موسیقی صرف سنگین غالب و سوار شده روی تصویر، آن هم به غلیظ ترین و اگزجره ترین نحو ممکن می دهند؛ بدون هیچ دلیل خاصی!

جالب اینجاست که از میانه ی فیلم به بعد، مسأله ی چگونگی تصادف زن و چرایی قتل، هم در روایت و هم در تصویر و نمایش، تقریباً به فراموشی مطلق سپرده می شود؛ فیلم، خط سیر اصلی داستانی و درام مرکزی خود را اساساً تغییر می دهد؛ هم به لحاظ داستانی و هم حتی به لحاظ ژانری، دوپاره می شود و تم اصلی فیلم، عملاً و علناً به تم فرعی تبدیل می شود اما افکت ها و موسیقی های سنگین و غلیظ، کماکان با شدت و حدت حتی به مراتب بیشتر از گذشته، روی سر تصاویر و نمایش های بخت برگشته خراب می شوند! معلوم نیست این همه موسیقی و افکت های صرفاً جنایی و معمایی نما، آن هم برای سکانس های بالقوه ملودرامی که صرف سکوت هم به دلیل اجرای بعضاً خوب، می توانست به آن سکانس ها حس دهد، چه لزومی دارد؟! خاصه اینکه اینگونه بکارگیری همه جانبه و تمام عیار افکت محکم و موسیقی غلیظ و کوبنده در تقریباً هر سکانسی از فیلم، حتی کارکرد ظاهری تعلیق زایی شان را نیز خنثی و لوس و لوث می کند، مخاطب فیلم را از صحنه پس زده و از داخل جهان فیلم به بیرون پرتاب می کند و مهم تر از همه، صددرصد علیه حس هر صحنه از فیلم عمل می کند و معلوم نیست چرا فیلمساز با این میزان افراط مطلق در بکارگیری این ابزار، انقدر ناشیانه حس را از فیلم اش می گیرد؟! نکند فیلم کمدی است؟! این علیه حس فیلم عمل کردن البته در دکوپاژ، صحنه نویسی تصویری و نمایشی هر سکانس و موقعیت و تقطیع و تعویض دائم و سریع نماهایی که اتفاقاً باید ضرباهنگ تدوین آرام و مدت زمان طولانی داشته باشند، مکث یابند و ممتد و لحظه نگار شوند نیز بسیار آشکارا به چشم می نمایی از فیلم انزواخورد و یکی از دشمنان بالفطره ی فیلم را به عینه، خود کارگردان فیلم معرفی می کند. آیا کارگردان فیلم، با ساخت و نمایش فیلم در سطح اول سینمایی ایران، قصد خودویرانگری مطلق، ابدی و تاریخی خود را در سینمای ایران داشته؟!

دیری نمی پاید که این خودویرانگری مطلق، به ساحت اجراهای بازیگران نیز سرایت می کند. آیا شخصیت اصلی فیلم، اساساً جز شدیداً چشم غره رفتن به هر آدم بخت برگشته ای که فقط و فقط به لحاظ فیزیکی و حضوری در مقابل اش قرار می گیرد، کنش دیگری هم بلد است؟! تاکنون چند نفر آدم به دلیل بهره مند شدن از این چشم غره ها، دچار کابوس، تشنج و چه بسا سکته شده اند؟! این آدم آیا از ابتدای عمر و بدو کودکی، «سندرم چشم غره» داشته؟! شاید مشکل اش هورمونی یا ژنتیکی باشد! به راستی جدا از شوخی، کو پیش زمینه و پشتوانه ی روایی و نمایشی کنش شخصیت و به تبع اش، اصالت وقوع سازی رفتار او؟! آیا تمام رفتارها و کنش ها و رویدادهای فیلم، «جامپ کات»های داستانی و موقعیتی هستند؟! و بی روند و به صورت خلق الساعه و بیخودی و باری به هر جهتی رخ می دهند؟! و منطق عِلی و دراماتیک شان را باید در خلأ جستجو کرد؟! آیا فیلمساز ما اساساً به چگونگی و چرایی سازی روایی و نمایشی برای کنش ها، رفتارها و رویدادهای درون درام اش، اعتقاد دارد؟! نقصان هایی که موجب شده اند فیلم اساساً قابل انتقال از فیلمساز به مخاطب نباشد؛ به این معنا که فیلمساز نتواند داستان و روایت اش را آنگونه که برای خودش ملموس و بیرونی و واقعی است، برای مخاطب اش نیز محسوس و ابژکتیو و عینی کند.

علاوه بر این ها، در ساحت های متن، درونمایه و حتی موضوع نیز با فراموش شدن مسأله ی قتل و به تبع اش، بی موضوعیت شدن مطلق فیلم، معلوم نمی شود اصلاً علت ادامه ی فیلم چیست؟ و اگر قرار بر ادامه فیلم است، ادامه ی فیلم درباره ی چیست؟! پدری که صرفاً منزوی شده؟! صرف وجود تئوریک این خط و متریال داستانی که انقدر نزار و بدون پیرامون است که حتی برای یک فیلم کوتاه نیز کفایت نمی کند! به علاوه ی این همه، این منزوی بودن در کجای فیلم نمود دارد؟! پدر که فیلم انزوابه هر کجا پا می گذارد به اندازه ی یک فصل فیلم، پذیرای او می شوند! چون کسی حاضر نمی شود بچه های پدر را نگه دارد، پدر منزوی می شود؟! در ثانی، حتی اگر این منزوی بودن را بپذیریم، قرار است به مدد این منزوی بودن، چه اتفاقی برای درام بیفتد و چه فرقی به حال ما کند؟! این منزوی بودن تا چه میزان برای مخاطب مهم می شود؟ و اصلاً این منزوی بودن تا چه میزان در فیلم، درونی و ذاتی و برای مخاطب، ابژکتیو و عینی می شود؟ و مخاطب تا چه میزان می تواند با این شخصیت مثلاً منزوی، همذات پنداری کند یا دست کم مرتبط شود؟ مگر ما جز دارا بودن پدر به «سندرم چشم غره»، شناسه ی دیگری از او می شناسیم که بخواهیم با او همذات پنداری پیدا کرده و یا حتی همراه شویم؟! حالا بماند که این منزوی بودن پدر با توجه به حملات شدید «چشم غره ای» او به هرکس و ناکسی و هر آشنا و ناآشنایی، مسأله ای کاملاً طبیعی است و احتمالاً علت اصلی زندانی شدن او نیز نه در چاقوکشی که به عنوان پیشینه ی داستانی شخصیت (و علت العلل ساز موقعیت کنونی او)، صرفاً روایت خبری و گزارشی (و نه روایت داستانی) دارد، بلکه در همین یورش های شدید «چشم غره ای» و سکته دادن چندین و چند نفر بر اثر این حملات نهفته است!

در مجموع، با فیلمی مواجهیم که منبعث از ناشی گری های غیرقابل باور فیلمسازی که تدوین، میزانسن، دکوپاژ و حتی لحنی صددرصد علیه موجودیت، موضوعیت و حتی حس فیلم خود برگزیده و به جای قهرمان اش، عملاً خودش و فیلم اش را منزوی کرده است.

 

 

کاوه قادری

آذر ۱۳۹۶

 

 

در همین رابطه دیگر نقدهای کاوه قادری را بر فیلمهای مهم سینمای ایران، در سایت پرده سینما بخوانید

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 


 تاريخ ارسال: 1396/9/1
کلید واژه‌ها:

نظرات خوانندگان
>>>سعید مهرپور:

فیلمنامه ضعیف- بازی دختر بچه عالی بود- پسر بچه خیلی بد بازی می کرد - فیلم برداری عالی بود - دیگه خیلی آخرش شیرین تموم شد

33+0-

سه‌شنبه 7 آذر 1396



>>>خسرو:

این دیگه چه فیلمی بود؟! مسخره بازی محض بود! کارگردان میخواست ما متأثر بشیم یا بخندیم؟!

27+0-

پنجشنبه 2 آذر 1396



>>>امیرحسن جلالیان:

فیلم "انزوا"قصه خوبی داشت وحتی سناریوخوبی. ولی در سبک تدوین و صداگذاری شده بود یک قسمت از سریال "رستگاران"

51+1-

چهارشنبه 1 آذر 1396



>>>شاهین:

نقد خوبی بود و فیلم بدی.

61+2-

چهارشنبه 1 آذر 1396




فرم ارسال نظرات خوانندگان

نام (ضروري):
نظر شما (ضروري):
كد امنيتي (ضروري) :
كد امنيتي تركيبي از حروف كوچك انگليسي است. توجه داشته باشيد كه كد امنيتي به كوچك و بزرگ بودن حروف حساس است.