کاوه قادری
با فیلمی مواجهیم که تقریباً هیچکدام از وقایع و پیشامدهای آن، قادر به داستانسازی یا حتی متریالسازی لازم برای ایجاد و پیشبرد یک داستان اصلی نیستند...
سال دوم دانشکده من رسول صدرعاملی، فیلمی است سرشار از وقایع و پیشامدها و کنش و واکنشهایی که به صورت بالقوه میتوانستند متریالساز داستانی و محرک درام باشند اما به صورت بالفعل، جملگی خنثی و بیکارکرد هستند!
با فیلمی مواجهیم که در تعریف و بنا کردن عناصر اصلی داستانیاش سهلانگاری میکند...
آیا با نسخهی به روز شدهی کولاژی دختری با کفشهای کتانی و من ترانه پانزده سال دارم و حتی پاییزان و گلهای داوودی مواجهیم؟ یا دست کم قرار است در تازهترین اثر رسول صدرعاملی، به این آثار پیشین او نیز ادای دین شود؟ راستاش را بخواهید هیچکدام اینها، اهمیت چندانی ندارند وقتی که فیلم، حتی دستمایه روایی لازم برای ارائهی داستان ساده و خطیاش را نیز ندارد!
سال دوم دانشکده من، آنگونه که خالقاش میگوید، قرار است فیلمی دربارهی رفاقت دو دختر دانشجو باشد؛ یا به تعبیر دقیقتر، فیلمی دربارهی فراز و فرودها و تضادهای جدی که در مسیر این رفاقت به وجود میآیند (مانند عشق همزمان «مهتاب» و «آوا» به «علی» و امکان خیانت «مهتاب» به «آوا») و موجودیت و موضوعیت این رفاقت را تهدید میکنند! و همین! فیلم در واقع، در وهلهی اول، از همین میزان تقلیلدهندگی و واپسگراییاش در تعریف عناصر اصلی داستان ضربه میخورد! فیلمی دربارهی رفاقت، که تنها چگونگی مقدماتی و ابتدایی این رفاقت را روایت داستانی و نمایشی میکند؛ بیآنکه در ساحت روایت داستانی یا روایت نمایشی، توضیح دهد که این رفاقت چه ویژگیهایی دارد، چه مؤلفههایی آن را شکل داده است، چه مشخصههایی آن را حفظ کرده است و از همه مهمتر، این رفاقت تا چه میزان ریشهدار است! صحبت از به میان آوردن بکگراند این رفاقت توسط فیلمساز نیست، بلکه صحبت از آن است که وقتی فیلمساز، چنین رفاقتی که قرار است به خطر افتادناش، اصطلاحاً موتور محرک درام شود را برای مخاطب، «مهم»، «حساس» و «دراماتیک» نمیکند، چگونه انتظار دارد که خیانت در این رفاقت (در قالب رابطه برقرار کردن «مهتاب» با «علی»، با علم به اینکه «علی» نامزد «آوا» است)، برای مخاطب، «مهم»، «حساس» و «دراماتیک» شود؟! وقتی مخاطب، زمینههای این رفاقت را نمیشناسد و به داخل دنیای این رفاقت، راه داده نمیشود و سمپات آن نمیشود، چرا باید نگران خیانت در آن باشد و از هم پاشیدناش برای او ذرهای اهمیت دراماتیک بیابد؟!
از این گذشته، گویی با فیلمی مواجهیم که اساساً نمیتواند داستان اصلیاش را به لحاظ بایستههای روایی و دراماتیک آغاز کند؛ به گونهای که به رغم یک فلاش فوروارد ناظر بر پرسش از «مهتاب» در کمیته انضباطی دانشگاه و اتفاقاتی همچون به کما رفتن «آوا»، فیلم هنوز وارد داستان اصلی خود نشده و در ادامه نیز تمام آنچه از کنش و واکنشهای میان پدر و مادر «آوا» با «مهتاب» و پیشامدهای «مهتاب» با پلیس و حتی خود به کما رفتن «آوا» میبینیم، جملگی در جایگاه حادثهی محرک فیلم هستند و نه نقطه عطف! و این یعنی فیلم با گذشت حدود نیمی از زمان آن، هنوز به لحاظ قواعد داستانی و دراماتیک، آغاز نشده است!
علاوه بر اینها، با فیلمی مواجهیم که تقریباً هیچکدام از وقایع و پیشامدهای آن، قادر به داستانسازی یا حتی متریالسازی لازم برای ایجاد و پیشبرد یک داستان اصلی نیستند و در این میان، حتی دوستی «مهتاب» با «علی» به عنوان دوست «آوا»، اگرچه میتواند به سبب تغییر سمت و سوی اساسی داستان و ایجاد یک ریل داستانی برای درام، یک نقطه عطف به حساب آید و سرانجام داستان را شروع کند اما باز تم و درونمایهی کافی را برای پوشش داستانی یک درام مرکزی، شکل نمیدهد و دست کم، به موقعیتهای فرعی بیشتری نیاز دارد و صرف شک «منصور» به «مهتاب» و در ادامه، قطع رابطه با «مهتاب» به عنوان پیشامدهای فرعی و همچنین نشان دادن چهرهی بی جان «آوا» در کما و عذاب وجدان خیانت برای «علی» و «مهتاب» و دوگانگیهای رفتاری و حالتی «مهتاب» با خودش و رویاروییهایش با «آوا»ی در کما و اینکه «مهتاب» تمام روابط خود با «علی» را با «آوا»ی در کما مانده، از سیر تا پیاز در میان میگذارد و حتی کابوس اینکه «آوا» بهبودی کامل مییابد و پس از مطلع شدن از همه چیز، میخواهد انتقام بگیرد، هیچکدام نه متریال کافی برای روایت داستان را فراهم میآورند و نه حتی اعوجاج و فراز و فرود و چالشی داستانی برای درام ایجاد میکنند و شاید به همین دلیلِ عدم توان وقایع و پیشامدها برای فراز و فرودسازی دراماتیک و داستانی است که حتی احضار «مهتاب» به کمیته انضباطی دانشگاه که در ابتدای فیلم به عنوان فلاش فوروارد نمایش داده شده بود نیز اصلاً در سیر و بستر داستانی، اهمیت دراماتیک نمییابد و لذا این پیشامد نیز میتوانست در سر جای خود و مانند سایر وقایع و پیشامدها، به صورت خطی نمایش داده شود! چرا که نمایش آن به عنوان فلاش فوروارد در ابتدای فیلم، نه تعلیق موقعیتی در فیلم در رابطه با شخصیت «مهتاب» ایجاد میکند و نه حتی نوع و نحوهی روایت فیلم را به لحاظ اصولی، غیرخطی میسازد.
پس در واقع، سال دوم دانشکده من رسول صدرعاملی، فیلمی است سرشار از وقایع و پیشامدها و کنش و واکنشهایی که به صورت بالقوه میتوانستند متریالساز داستانی و محرک درام باشند اما به صورت بالفعل، جملگی خنثی و بیکارکرد هستند! خنثی بودنی که علت اصلی آن، به این نکته برمیگردد که در تازهترین فیلم رسول صدرعاملی، مرکز ثقل شخصیتی و موقعیتی درام مشخص نیست! به این معنا که مشخص نیست داستان اصلی فیلم، داستان شخصیت «مهتاب» است یا داستان موقعیت یا موقعیتهای پیش آمده در رابطه با او؟ و مشخص نیست در وهلهی اول، داستان، حول رابطهی از دست رفتهی میان «مهتاب» و «آوا» در حرکت است یا حول رابطهی تازه به وجود آمدهی میان «مهتاب» و «علی»؟ در این روابط، کدامیک لازم و ملزوم و کدامیک اصلی و فرعی نسبت به یکدیگرند؟ اولویت و ارجحیت فیلمساز در روایت، «رفاقت» است یا «خیانت»؟ و در روایت این «رفاقت» یا «خیانت»، توضیح شخصیت «مهتاب» و درونیات و احساسات و حالات او در اولویت است یا توضیح موقعیت به وجود آمده در رابطه با او و وضعیت او در آن موقعیت؟ پرسشهایی که در داخل درامِ صدرعاملی، پاسخ دقیق و معین ندارند و در این میان، طبیعی است که وقتی اولویت و ارجحیت داستان به لحاظ شخصیتی و موقعیتی، در هیچکدام از موارد مذکور مشخص نیست، آن همه موقعیت و پیشامد و کنش و واکنش نیز از آنجایی که حول یک جهتگیری صریح داستانیِ شخصیتی یا موقعیتی تعریف نمیشوند، نمیتوانند محرک یا متریالساز داستانی واقع شوند و در نتیجه، خنثی میمانند.
در مجموع، با فیلمی مواجهیم که در تعریف و بنا کردن عناصر اصلی داستانیاش سهلانگاری میکند، داستان اصلیاش را به لحاظ قواعد روایی و دراماتیک، نمیتواند به موقع آغاز کند و تازه پس از آغاز بسیار دیرهنگام داستاناش، هیچکدام از وقایع و کنش و واکنشها و پیشامدهایش را نمیتواند حول یک مرکز ثقل شخصیتی یا موقعیتی مشخص در درام قرار دهد تا به لحاظ داستانی، محرک واقع شوند و اعوجاج و چالش داستانی ایجاد کنند و در نتیجه، با درام مرکزی مواجهیم که تقریباً از همان نقطهی شروع، خودش، خودش را متوقف و اخته کرده و از پیشروی داستانی و شخصیتی و موقعیتی، محروم میکند!
کاوه قادری
مهر ۱۳۹۸
انتشار مقالات سایت "پرده سینما" در سایر پایگاه های اینترنتی ممنوع است. |
|