پرده سینما

مناسبات امروزی در ماجرای ماضی‌! نگاهی به فیلم «آپاراتچی» ساخته قربانعلی طاهرفر‎

کاوه قادری


 

 


 

 

     

آسیب رایج اغلب فیلم اولی‌های سینمای ایران که از هیجان بیش از اندازه‌ی برگرفته از «اولین اعلام حضور» ناشی می‌شود! طوری که انگار این «اولین فیلم» همان «آخرین فیلم» است و کل مطلوبات ذهنی فیلمساز باید در همین یک فیلم تخلیه و ارائه شود!   

 

 

 

فیلم آپاراتچی مثل یک مصاحبه‌گر شده که سئوال‌اش را آنقدر بسط و مقدمه و توضیح می‌دهد که پرسیدن‌اش چندین دقیقه طول می‌کشد، بدون آنکه مخاطب متوجه سئوال اصلی شود!

 

 

 

آپاراتچی قربانعلی طاهرفر عملاً فاقد زمان و زمانه‌ی مشخص است؛ به این معنا که فیلم آنقدر زبان و مناسبات امروزی را در ماجرای ماضی‌اش خلط کرده که تا قبل از اعلام وضعیت قرمز، مخاطب ممکن است تصور کند فیلم متعلق به زمان حال است!

 

 

 

فیلم آنقدر زبان و مناسبات امروزی را در ماجرای ماضی‌اش خلط کرده که تا قبل از اعلام وضعیت قرمز، مخاطب ممکن است تصور کند فیلم متعلق به زمان حال است!

 

 

آپاراتچی قربانعلی طاهرفر، از آن‌دسته فیلم‌های اولی است که تحت ذوق‌زدگی «فیلمساز فیلم اول»ش، قصد دارد راجع به هر چیزی که به ذهن‌اش می‌آید صحبت کند! یک آسیب رایج اغلب فیلم اولی‌های سینمای ایران که از هیجان بیش از اندازه‌ی برگرفته از «اولین اعلام حضور» ناشی می‌شود! طوری که انگار این «اولین فیلم» همان «آخرین فیلم» است و کل مطلوبات ذهنی فیلمساز باید در همین یک فیلم تخلیه و ارائه شود! در نتیجه، آن بایسته‌ای که قربانی می‌شود «انسجام مطلبی» است و به طور مشخص در آپاراتچی، ما با فیلمی مواجه می‌شویم که مرز داستانک فرعی با داستان اصلی را گم می‌کند! وقتی داستانک‌های فرعی آنقدر بسط داده می‌شوند که فضای تنفس داستان اصلی را تنگ و درام را متشتت، شلوغ و بی‌نظم می‌کنند! ناشی از همان ذوق‌زدگیِ فیلمساز فیلم اولی ما که مرتب می‌خواهد بگوید و بگوید و بگوید!

در واقع، فیلم آپاراتچی مثل یک مصاحبه‌گر شده که سئوال‌اش را آنقدر بسط و مقدمه و توضیح می‌دهد که پرسیدن‌اش چندین دقیقه طول می‌کشد، بدون آنکه مخاطب متوجه سئوال اصلی شود! و همین باعث شده فیلم سردرگم باشد که دقیقاً راجع به چیست؟ راجع به فیلمسازی که توهم دارد؟ راجع به فیلمسازی که فیلم می‌سازد ولی بودجه و امکانات و بازیگر ندارد؟ راجع به تأثیر یک اثر درباره‌ی یک شخصیت روی مخاطب است؟ راجع به فیلمسازی است که فیلم‌اش اکران نمی‌شود؟ راجع به بازیگری است که خودش قرار است به تبعیت از نقش‌اش تهذیب نفس کند؟ دقیقاً اینجاست که از گم کردن مرز داستانک فرعی با داستان اصلی صحبت می‌کنیم؛ وقتی علاقه‌ی مفرط فیلمساز و فیلمنامه‌نویس به «گفتن»، باعث پیرامون‌پردازی بیش از حد خرده‌موقعیت‌های فرعی شده و درام‌های فرعی، درام اصلی را در خود هضم کرده است.

نخستین فیلم بلند سینمایی قربانعلی طاهرفر، یکی از سوژه‌خراب‌کن‌ترین فیلم‌های اولی است که می‌توان با آن مواجه شد! فیلم آپاراتچی یک «فیلم ایده» است؛ سرشار از ایده در ساختار و محتوای روایت؛ ایده‌ی رفت و برگشت زمانی و فلاش‌بک از حال به گذشته، ایده‌ی رفت و برگشت مدام شخصیت میان واقعیت جاری‌اش با دنیای ذهنی‌اش، ایده‌ی تقابل سینما و سنت در جامعه‌ای مذهبی و انقلابی، ایده‌ی داخل کردن تنش‌های گروه‌های مخالف حکومت و رپرتاژ بی‌بی‌سی به داخل ماجرای فیلمسازیِ شخصیت اصلی و مسأله‌ی قاضی جنجالی و حتی ایده‌ی بکارگیری دارای حلاوت لهجه و زبان آذری. این ایده‌ها اما در مجموع آنقدر عجولانه، دم‌دستی و مبتدیانه اجرا می‌شوند که اغلب به ضد خودشان تبدیل می‌شوند. در تنوع و تعدد تزریق این میزان ایده‌ی ناهمگون به داخل اثر هم باز می‌توان رد ذوق‌زدگیِ فیلمساز و فیلمنامه‌نویس برای «گفتن‌ راجع به همه‌چیز» را دید؛ طوری که چفت و بست نشدن این قطعات منشور کنار هم، ما را با یک پارودی ناخواسته یا حداقل یک کمدی ناخواسته مواجه کرده است.

آپاراتچی قربانعلی طاهرفر عملاً فاقد زمان و زمانه‌ی مشخص است؛ به این معنا که فیلم آنقدر زبان و مناسبات امروزی را در ماجرای ماضی‌اش خلط کرده که تا قبل از اعلام وضعیت قرمز، مخاطب ممکن است تصور کند فیلم متعلق به زمان حال است! حال آنکه زمان فیلم مثلاً متعلق به دهه‌ی شصت است؛ بدون هرگونه واقعی‌سازی فضا و اصالت دادن به ماهیت جهان فیلم و اتفاقاتی که داخل آن می‌افتد. آیا مثلاً با یک فضای روایت نمایشی انضمامی-انتزاعی مواجهیم؟ آیا قرار است همانند برخی فیلم‌های مسعود ده‌نمکی، یک تصویر دل‌بخواهی از دهه‌ی شصت در فیلم ببینیم؟ مسأله البته این نیست که در فیلمی با زمان و زمانه‌ی ادعایی دهه‌ی شصتی قرار است مناسبات امروزی ببینیم؛ مسأله این است که آنچه اجرا و روایت نمایشی می‌شود، واقعی‌سازی و باورپذیر نمی‌شود و صرفاً از تضاد میان زمانه‌ی دیروزی و مناسبات امروزی قرار است از مخاطب خنده گرفته شود! ویژگی که فقط آن فضای هیبریدی انضمامی-انتزاعی فیلم را مبتذل می‌کند!

فیلم آپاراتچی قربانعلی طاهرفر البته لحن و دستمایه‌ی جذاب و تدوین سریعی دارد و خوش‌ریتم است اما نحوه‌ی پیشبرد داستان اگرچه مخاطب را ترغیب به تماشای موقعیت‌های مفرح فیلم می‌کند اما خالی از کشمکش‌های موقعیتی بایسته است و نکته‌ای که در این میان آزاردهنده است، نوع سهل گره‌افکنی‌هاست؛ اینکه «پدر» هر کجا می‌رود داستان پسر «مشت‌اردلان» را به عنوان دلیل مخالفت و کارشکنی در قبال «جلیل» تعریف می‌کند و عنصر فشار «پدر» به کاراکتر اصلی را مبتذل می‌کند، اینکه برای تهیه‌ی پول و امکانات با یک سر زدن به «امام جمعه» دم نماز جمعه کل ماجرا را حل می‌کنند، اینکه لحن و گویندگی لاتی «ناصر» و رفتار او را خیلی راحت با استفاده از تدوین و دوبله قابل حل می‌دانند، اینکه عنصر فشار بر «ناصر» خیلی خام‌دستانه وجود یک لات کاریکاتوری به اسم «سهراب» تعریف می‌شود و قص علی هذا.

در واقع، انگار با زنجیره‌ای از ساده‌انگاری‌ها مواجهیم که اساساً باورپذیر بودن فیلم را مخدوش می‌کند و از قضا اولین چیزی که قابل‌باور نیست، فیلمساز بودن «جلیل» به عنوان شخصیت اصلی است! حال آنکه ویژگی‌هایی که از او می‌بینیم بیشتر ویژگی‌های یک پژوهشگر ماجراجوی جستجوگر صرفاً فیلم‌بین است تا یک فیلمساز و عناصری همچون دقت و نگاه نافذ و دید تکنیکال و غیره، دقیقاً همان ویژگی‌هایی هستند که در «جلیل» عینیت‌یافته و موتیف‌وار نیست و صرفاً به صورت شفاهی تکرار می‌شود!

در این میان اما یکی از ویژگی‌های فیلم آپاراتچی قربانعلی طاهرفر، وجود عنصر «تضاد» در آن است؛ البته نه تضاد درام‌ساز؛ بلکه تضادی که می‌کوشد فضای فیلم را هیبریدی و پارادوکسیکال کند. فیلم عامدانه می‌کوشد فضای ادعایی‌اش با آنچه به لحاظ کمیک در نمایش موقعیت‌ها به سمت آن هدایت می‌شود، متضاد باشد؛ چه در نمایش فضای جشنواره‌ای دهه‌ی شصت، چه در نمایش فضای متناقض فیلمی که قرار است «جلیل» بسازد، چه در قالب تضاد «ناصر» با نقشی که قرار است در فیلم «جلیل» بازی کند و چه حتی در قالب عنصر توهم «جلیل» نسبت به واقعیت جاری! تضادهایی در تداوم همان فضای انضمامی-انتزاعی که همگی در عینیت‌یافتگی و واقعی‌سازی دچار مشکل می‌شوند؛ مخصوصاً در مورد «جلیل» که با تعدادی دستیار شیرین‌عقل فکر می‌کند قرار است «پاراجانف» شود و در حالی که حتی یک سکانس خارجی در کوچه را نیز نمی‌تواند درست و حسابی بگیرد، با چشم بصیرت به تماشای فیلم پادشاه کمدی اسکورسیزی می‌نشیند! این همه، فضا و جهان و رفتارنگاری‌های فیلم را هیبریدی نمی‌کنند؛ بلکه کمدی ناخواسته و هجو ناخواسته تولید می‌کنند! در نتیجه با فیلمی مواجهیم که قادر نیست جهان خودپسندیده‌اش را به شکلی که قابل فهم باشد به مخاطب عرضه کند و به روابط و کنش و واکنش‌های میان شخصیت‌ها منطق داستانی دهد.

 

 

 

 

کاوه قادری

 

فروردین ۱۴۰۳

 


 تاريخ ارسال: 1403/1/28
کلید واژه‌ها:

فرم ارسال نظرات خوانندگان

نام (ضروري):
نظر شما (ضروري):
كد امنيتي (ضروري) :
كد امنيتي تركيبي از حروف كوچك انگليسي است. توجه داشته باشيد كه كد امنيتي به كوچك و بزرگ بودن حروف حساس است.