پرده سینما

متن کامل نامه سرگشاده مهدی فخيم زاده درباره وقایع اخیر خانه سينما

پرده سینما






 

 

 

 دسته گل شمقدری در بستن تشکل صنفی خانه سینما، اگر برای برخی از اطرافیان این مدیر ناموفق، محلی برای تسویه حساب های شخصی شد اما همین بی سیاستی او داستان دنباله داری را برای سینمای نحیف ایران رقم زد که سالها باید وقت گذاشت تا جبران اشتباهات شمقدری شود...

 

یکی از مسایلی که متاسفانه پس از بازگشایی خانه سینما مورد غفلت قرار گرفت، کم رنگ شدن اصل مقابله با انحصارگرایی و تمامیت خواهی بود. این معضل که نقطه ضعفی در شاکله تشکل صنفی به شمار می آمد، رفته رفته در برگزاری مجامع عمومی صنوف و انتخابات اعضای شورای مرکزی برخی از صنوف تاثیرگذار، نمودی نگران کننده یافت.

 

در میان انتخابات انجام شده، انتخابات کانون کارگردانان بحث برانگیزتر شد؛ تغییر ایجاد شده در آرایش همیشگی نفراتی که پیش از این درانتخابات گذشته حضور همیشگی شان مانند عکس «جواز فعالیت» مغازه ها، روی دیوار این صنوف بود، نشان از ایجاد تغییر در نگرش های بعضا انحصارگرایانه داشت.

 

با کناره گیری برخی از چهره های سینمایی از حضور در شورای مرکزی ، وضعیتی سئوال برانگیزبر این کانون تاثیرگذار  به وجود آمد تا جایی که بیشتر رسانه ها به گمانه زنی درباره این اوضاع پرداختند. آنچه که در این میان مهم بود دانستن مسائلی بود که در درون این انتخابات- از جمله انتخابات شورای مرکزی کانون کارگردانان- اتفاق افتاده بود.

 

مهدی فخیم زادهمهدی فخیم در نوشته ای که اختصاصاً برای بانی فیلم فرستاده به برخی از گوشه های پنهان این انتخابات و مسائل خانه سینما اشارات مستقیمی کرده است که در پی می آید:

 

چند ماه پیش بعد از بازگشائی خانه سینما، مجمع عمومی کانون کارگردانها برگزار شد و بنده به عنوان یکی از اعضای شورای مرکزی انتخاب شدم ولی بعداز سه جلسه استعفا دادم و از حضور در جلسات شورای مرکزی خودداری نمودم. بعد ازآن به کرات دوستان و همکاران و رسانه ها جویای دلیل این استعفا بودند ولی من از دادن هرگونه توضیحی خودداری می کردم چرا که نمی خواستم هیچگونه خدشه ای به حیات مجددخانه سینما وارد شود. خانه سینمائی که دوسال ناحق و ناروا بسته شده بود وخود من هم مثل بقیه اعضا، مدام در تب و تاب بودم و بیانیه امضا می کردم وهر زمان که هیئت مدیره خانه درخواست می کرد (بدون انکه وظیفه یا مسئولیتی داشته باشم) با ایشان همراه می شدم و به دیدار مسئولین بلندمرتبه کشوراعم از دکتر قالیباف (شهردار) سردار کارگر (معاونت اجتماعتی نیروی انتظامی) حجت الاسلام پورمحمدی (رئیس سازمان بازرسی)....و حتی شخص رئیس جمهوروقت یعنی احمدی نژاد می شتافتم تا بلکه راهی پیدا کنیم و خانه را از بهانه جویان و مدعیان قانون باز پس گیریم و درآن روزهائی که مهاجمین به خانه حمله کرده بودند و قصد تصرف داشتند همراه بسیاری ازهمکاران ساعتها پشت درخانه، کنارکوچه روی زمین نشستم تا اجازه ندهیم خانه سینما به تصرف نااهلان درآید که درنیامد.

 تا آنکه بالاخره در دولت یازدهم به لطف و تدبیر رئیس جمهور و وزیر ارشاد، خانه سینما باردیگر بازگشائی شد وبه آغوش اهالی سینما بازگشت. درروزافتتاح و آمدن دکتر ایوبی هم به همراه عده زیادی ازهمکاران حضور داشتم که عکسها و فیلمهایش موجود است.

 اینهارا گفتم تا معلوم شود که بنده از معاندین و وابستگان معاونت سینمائی دوره قبل و بی تفاوتها نسبت به بسته شدن خانه سینما نبودم.

اما معنی تمام این تلاشها این نبود که من وبسیاری ازهمکارانم تمام اعمال و رفتارمسئولین خانه سینما رو می پسندیدیم واز فعل و انفعالات درون خانه و صنوف وابسته به خانه سینما دل خوشی داشتیم. خیر، اینطور نبود. لیکن شرایط را برای طرح اینگونه مباحث مناسب نمی دیدیم. بازپس گیری خانه دراولویت قرارداشت و چاره ای نبود جز انکه مشکلات درون صنفی را به بعد از استقرارمجدد خانه سینما موکول کنیم.

باهمین منطق بود که درمجمع عمومی کانون کارگردانها با وجود آنکه بسیاری از ما به شدت به عملکرد شورای مرکزی معترض بودیم لب فروبستیم و به خاطر پرهیز از هرگونه تشنج آفرینی ولطمه به کلیت خانه سینما، سکوت اختیار کردیم وقصد کردیم تا انتخابات در فضائی آرام برگزار شود که شد وبنده به همراه ابوالحسن داودی و محمد بزرگ نیا به عنوان اعضای جدید، وارد شورای مرکزی کانون کارگردانها شدیم. (البته درهمین انتخاب ورای گیری هم مشکلاتی وجود داشت که به وقتش اشاره می کنم).   اولین جلسه شورای مرکزی درخانه سینما شماره یک (خیابان سمنان) برگزار شد ودرهمین جلسه بود که اولین کشمکش ما بین من و رئیس قبلی شورای مرکزی اتفاق افتاد و کار به پرخاش کشید واین درگیری دوجلسه ادامه پیدا کرد و درنهایت من استعفا دادم. اما برای آنکه به ماهیت این اختلاف پی ببریم باید به چهار سال قبل یعنی زمان برگزاری مجمع عمومی در سال 88 بازگردیم.

چند ماه پیش  بعد از بازگشائی خانه سینما، مجمع عمومی کانون کارگردانها برگزار شد و بنده به عنوان یکی از اعضای شورای مرکزی انتخاب شدم ولی بعداز سه جلسه استعفا دادم و از حضور در جلسات شورای مرکزی خودداری نمودم. بعد ازآن به کرات دوستان و همکاران و رسانه ها جویای دلیل این استعفا بودند ولی من از دادن هرگونه توضیحی خودداری می کردم چرا که نمی خواستم هیچگونه خدشه ای به حیات مجددخانه سینما  وارد شود. خانه سینمائی که دوسال ناحق و ناروا بسته شده بود وخود من هم مثل بقیه اعضا، مدام در تب و تاب بودم و بیانیه امضا می کردم وهر زمان که هیئت مدیره خانه درخواست می کرد (بدون انکه وظیفه یا مسئولیتی داشته باشم) با ایشان همراه می شدم و به دیدار مسئولین بلندمرتبه کشوراعم از دکتر قالیباف (شهردار) سردار کارگر (معاونت اجتماعتی نیروی انتظامی) حجت الاسلام پورمحمدی (رئیس سازمان بازرسی)....و حتی شخص رئیس جمهوروقت یعنی احمدی نژاد می شتافتم تا بلکه راهی پیدا کنیم و خانه را از بهانه جویان و مدعیان قانون باز پس گیریم و درآن روزهائی که مهاجمین به خانه حمله کرده بودند و قصد تصرف داشتند همراه بسیاری ازهمکاران ساعتها پشت درخانه، کنارکوچه روی زمین نشستم تا اجازه ندهیم خانه سینما به تصرف نااهلان درآید که درنیامد.

 تا آنکه بالاخره  در دولت یازدهم  به لطف و تدبیر رئیس جمهور و وزیر ارشاد، خانه سینما باردیگر بازگشائی شد وبه آغوش اهالی سینما بازگشت. درروزافتتاح و آمدن دکتر ایوبی هم به همراه عده زیادی ازهمکاران حضور داشتم که عکسها و فیلمهایش موجود است.

 اینهارا گفتم تا معلوم شود که بنده از معاندین و وابستگان معاونت سینمائی دوره قبل و بی تفاوتها نسبت به بسته شدن خانه سینما نبودم.

اما معنی تمام این تلاشها این نبود که من  وبسیاری ازهمکارانم   تمام اعمال و رفتارمسئولین خانه سینما رو می پسندیدیم  واز فعل و انفعالات درون خانه و صنوف وابسته به خانه سینما دل خوشی داشتیم. خیر، اینطور نبود. لیکن  شرایط را برای طرح اینگونه مباحث مناسب نمی دیدیم. بازپس گیری  خانه دراولویت قرارداشت و چاره ای نبود جز انکه مشکلات  درون صنفی را به بعد از استقرارمجدد خانه سینما موکول کنیم.

باهمین منطق بود که درمجمع عمومی کانون کارگردانها با وجود آنکه بسیاری از ما به شدت به عملکرد شورای مرکزی معترض بودیم لب فروبستیم و به خاطر پرهیز از هرگونه تشنج آفرینی ولطمه به کلیت خانه سینما، سکوت اختیار کردیم وقصد کردیم  تا انتخابات در فضائی آرام برگزار شود که شد  وبنده به همراه ابوالحسن داودی و محمد بزرگ نیا به عنوان اعضای جدید، وارد شورای مرکزی کانون کارگردانها شدیم. (البته درهمین انتخاب ورای گیری هم مشکلاتی وجود داشت که به وقتش اشاره می کنم).

 اولین جلسه شورای مرکزی درخانه سینما شماره یک (خیابان سمنان)  برگزار شد ودرهمین جلسه بود که اولین کشمکش ما بین من و رئیس قبلی شورای مرکزی اتفاق افتاد و کار به پرخاش کشید واین درگیری دوجلسه ادامه پیدا کرد و درنهایت من استعفا دادم. اما برای آنکه به ماهیت این اختلاف پی ببریم باید به چهار سال قبل یعنی زمان برگزاری مجمع عمومی در سال 88 بازگردیم.

از مدتی قبل تاریخ  مجمع عمومی اعلام شده بود اما درست یک هفته قبل از جلسه، ناگهان  شنیدیم که علیرضا رئیسیان از ریاست کانون  برکنار شده است. کاملا حیرت زده شده بودیم. چنین عزلی آن هم به فاصله یک هفته تا مجمع عمومی کاملا غیرمنتظره و غیرمتعارف بود. علیرضا رئیسیان نزدیک بیست سال درشورای مرکزی کانون حضور مستمر داشت واز هشت سال پیش به ریاست کانون برگزیده شده بود و انصافا به بهترین وجه کانون را اداره می کرد. رئیسیان فیلمساز پرکاری نبود به همین دلیل وقت زیادی صرف امور جاری کانون کارگردانها می کرد و با درایت مسائل و مباحث مرتبط با کانون را رتق و فتق می نمود.

دردوران او کانون از نفوذ و قدرت بسیاری برخوردار بود وعملکرد بسیار خوبی داشت. نمایندگان کانون همه جا حضورفعال داشتند؛ هم در هیئت مدیره خانه سینما، هم درشورای پروانه ساخت وزارت ارشاد هم هیئت حل اختلاف  هم شورای صنفی نمایش و... و رئیسیان به عنوان رئیس کانون همه این نماینده هارا بخوبی هماهنگ می کرد و با اعضا روابط بسیارخوبی برقرار کرده بود . بهمین دلیل عزل رئیسیان آنهم به فاصله یک هفته تا مجمع عمومی با تعجب وبهت و حیرت توام بود. از هرکدام از اعضای شورای مرکزی که سوال می کردیم جواب درستی نمی شنیدیم، تنها جواب این بود که: رئیسیان دیکتاتور شده بود.

 می گفتیم چرا یک هفته صبر نکردید تا دیکتاتوری اورا با مجمع عمومی درمیان بگذارید ونظراعضای مجمع را جلب کنید؟ پاسخی نداشتند. می گفتیم چطورازدوسال پیش که برای بار چهارم اورا به ریاست انتخاب کردید متوجه دیکتاتوری او نبودید؟ پاسخی نداشتند.

با همین بهت وحیرت وارد جلسه مجمع عمومی شدیم . آنجا هم هیچ دلیل و علت درست و منطقی عنوان نمی شد وتنها به دیکتاتوری رئیسیان اشاره می کردند. البته بیشتر اعضای شورای مرکزی ساکت بودند وتنها یک نفریعنی همایون اسعدیان سخن می گفت. بالاخره  رئیسیان میکروفن به دست گرفت ومسائلی را عنوان کرد که برای خیلی ازما ناآشنا و ناشنیده بود.

رییسیان به رانت خواری ورانت جوئی و توطئه و ارتباط اعضا شورای مرکزی و وابستگانشان با مراکز قدرت اشاره می کرد. از سخنان رئیسیان هم چیزی نمی فهمیدیم. ظاهرا پشت  پرده خبرهائی بود که ما نمی دانستیم. بحث و گفتگو به درازا کشید وما همچنان گنگ وحیرت زده بودیم والبته محمد مهدی عسگرپور مدیرعامل خانه نیز با این گروه هم رای وهم نظر بود.

 خوب به خاطر دارم که من و مسعود جعفری جوزانی کنارهم نشسته بودیم ومدام از هم می پرسیدیم چه خبراست وماجرا چیست؟

بالاخره  به انتخابات رسیدیم، رئیسیان اعلام کرد که دیگرکاندیدا نیست و نمی خواهد به عضویت شورای مرکزی انتخاب شود. با تعدادی از حاضرین مشورت کردیم. چند نفری پیشنهاد کردند که چهره های تازه ای را به شورای مرکزی بفرستیم. مقبول افتاد. سیروس الوند وپوران درخشنده ومهدی کرم پور و سعیدسهیلی... انتخاب شدند و به شورای مرکزی کانون راه یافتند اما چندان دوام نیاوردند، ظاهرا انگیزه زیادی برای اداره کانون نداشتند.

درهمان ماههای اول سه نفر از اعضای شورا استعفا داند وبه فاصله 10ماه شورا از اکثریت افتاد و باردیگر مجمع عمومی تشکیل شد. این بار رئیسیان اصلا حضورنیافت ونامزد های سابقه دار و شناخته شده دیگری هم قدم به میدان نگذاشتند درنتیجه همایون اسعدیان ومازیارمیری ومحمدعلی سجادی و.... چند نفر از همراهانشان که دردوره ماقبل آخر رودرروی رئیسیان ایستاده بودند به درون شورای مرکزی راه یافتند. گروه جدید بلافاصله همایون اسعدیان را به عنوان رئیس انتخاب کردند و از در مقابله با شمقدری درآمدند وشروع به صدور اطلاعیه و بیانه علیه معاونت سینما نمودند که البته مقبول همه ما بود و همان چالشی بود که ما بین اهالی سینما و شمقدری به خاطربستن و انحلال خانه سینما بوجودآمده بود.

با همین کشمکش و درگیری به نوروز92 رسیدیم. ناگهان حوزه هنری دوفیلم «زندگی خصوصی» و «گشت ارشاد» را که پروانه نمایش داشتند، از اکران پائین کشید واعلام کرد که اجازه نمی دهد این دو فیلم درسینماهای حوزه (تهران و شهرستانها ) به نمایش درآیند.

اقدام بی سابقه ای بود و خبرازاختلافات جناحی و سیاسی می داد ولی تاثیر مخربش برپیکر تولید ونمایش غیر قابل انکاربود. فکر می کردیم که کانون کارگردانها به عنوان یک نهاد صنفی که از اعتبار فرهنگی برخورداراست مسلما با این عمل مخالفت خواهد کرد و حداقل بیانیه ای  دراین مورد صادر خواهد نمود. ولی درکمال تعجب مشاهده کردیم که کانون ساکت است و هیچ عکس العملی نشان نمی دهد.

چیزی نگذشت که حوزه اسامی پانزده فیلم تحریمی دیگر را اعلام کرد وخبر داد که این فیلمها نیز علیرغم داشتنن پروانه اجازه اکران ونمایش در 90 سینمای حوزه راندارند. درسینما ولوله افتاد و صاحبان فیلمها به تکاپو افتادند بنده و چند نفر دیگر با رئیس ویکی دونفر از اعضای شورای مرکزی کانون تماس گرفتیم و خواستارآن شدیم تا بااین عمل مخرب برخورد  صنفی بنمایند. بعد از اصرارهای مکرر وملاقاتی که در دفتر کانون با رئیس وچند نفر از اعضا شورای مرکزی انجام شد بالاخره کانون اطلاعیه رقیق و بی خاصیت صادرکرد که در سرتاسر آن به شمقدری و سازمان سینمائی حمله شده بود و عمل حوزه را نتیجه عملکرد وبی تدبیری سازمان سینمائی قلمداد نموده بود و درنهایت اشاره ای رقیق ومختصر به تحریم حوزه کرده بودند. سرخورده شدیم ولی به دلیل شرایط حاکم برسینما و خانه سینما، سکوت اختیار کردیم. مدتی گذشت ناگهان حوزه هنری، رسما و علنا لیستی از کارگردانهائی را منتشر ساخت که قرار است با حوزه همکاری کنند و درآینده نزدیک با سرمایه حوزه اقدام به فیلمسازی نمایند. دربین اسامی نام مدیرعامل خانه سینما وچندین نفر از اعضای شورای مرکزی کانون ویکی دونفر از فیلمسازان معتبر دیده می شد. تقاضای جلسه کردیم. منعقد شد، همایون اسعدیان و مازیا میری ومحمدرضا هنرمند و محمدمهدی عسگرپور ومیرکریمی وعزیزالله  حمید نژاد حضور پیداکردند، مطلب را عنوان کردیم و گفتیم که در شرایط فعلی فیلم ساختن برای حوزه درحقیقت دهن کجی به همکاران ستم دیده و مشروعیت بخشید به عمل غیرقانونی و نامتعارف حوزه است وحوزه قصدش از انتخاب شما کارگردانهای مسئول، مطرح وصاحب نام این است که عمل ناصواب خودش را موجه جلوه دهد واز آنها درخواست کردیم که درشرایط فعلی ازچنین عملی خودداری نمایند وفیلمسازی برای حوزه را منوط به برداشتن تحریمها نمایند. البته تکلیف نکردیم. (که نمیتوانستیم تکلیف کنیم) فقط درخواستی دوستانه و صنفی بود و توقع داشتیم رعایت حال همکاران و دوستان خود را بنمایند.

از بین حاضرین تنها حمیدنژاد و محمدرضاهنرمند از فیلمسازی صرفنظر نمودند (حمید نژاد رسما اعلام انصراف کرد و هنرمند علیرغم داشتن قرارداد عملااز ساختن فیلم خودداری نمود) لیکن بقیه همچنان برسر قول و قرارشان با حوزه ماندند و حاضر به انصراف نشدند.

در اواخر دولت دهم یاران شمقدری به همراه تعدادی از کارگردانها که ازوضعیت وعملکرد کانون ناراضی بودند دورهم جمع شدند و جلسه ای منعقد کردند و سعی کردند نهاد صنفی تازه ای پایه ریزی کنند. عمل چندان جدی نبود. نوعی تحرک از طرف شمقدری وعکس العمل ازجانب کارگردانهای ناراضی بود. شورای مرکزی کانون کارگردانها از بنده و چند نفر دیگرجهت مشورت  دعوت به عمل آورد. همایون اسعدیان حضورنداشت وظاهرا درسفر بود. جملگی براین عقیده بودیم که کانون نباید با این اعضا خصمانه برخورد کند وآتش تفرقه را تشدید نماید. پیشنهاد ما این بود که وحدتمان را حفظ کنیم وازدو دستگی پرهیز نمائیم و با تدبیر و تسامح، گروه تازه را باردیگر جذب کانون کنیم. همه حاضرین بالاتفاق پذیرفتند و صورت جلسه شد. اما مدتی بعد ناگهان خبردارشدیم که برای تک تک کسانی که درآن جلسه حضور پیدا کرده اند حکم تعلیق ازعضویت صادروارسال شده است. عملی که کاملا مغایر با تصمیمی بود که درآن جلسه اتخاذ کرده بویدم .

بالاخره دولت دهم رفت و دولت یازدهم برسرکارآمد و مطابق قولی که رئیس دولت داده بود خانه سینما بازگشائی شد وکانون کارگردانها یکی از اولین صنوفی بود که اقدام به برگزاری مجمع عمومی نمود.

 از چندروز قبل شایع شده بود که معترضین خیال دارند روز انتخابات درمحل خانه سینما تجمع کنند و اجازه برگزاری مجمع عمومی ندهند. تمام فکر و ذکربنده و دوستانم این بود که چه کنیم تا این اتفاق نیفتد ومجمع عمومی وانتخابات درآرامش کامل برگزار شود. به همین دلیل به هیج وجه درصدد یارگیری و لابی واخذ وکالت از غائبین نبودیم واصلا تصمیمی برای کاندیدا شدن و حضور در شورای  مرکزی نداشتیم. فقط می خواستیم انتخابات درآرامش برگزار شود چرا که فکر می کردیم برگزاری آرام و بی مشکل کانون می تواند پایه های لرزان و تازه بازگشائی شده خانه سینما را مستحکم کند. جلسه درفضائی نامطمئن و توام با خوف و رجا آغاز شد!   

اسعدیان گزارش عملکرد سه ساله داد که بیشتر مربوط به درگیری و نامه پراکنی با رئیس سازمان سینمائی دوره قبل بود وهیچ اشاره ای به عملکرد حوزه و پائین کشیدن دوفیلم وممانعت از اکران تعدادی از فیلمها وعکس العمل کانون نکرد. من محتاط و ملایم تذکر دادم. اسعدیان عذرخواهی کرد و گفت سهوا از قلم افتاده بعد بلافاصله همان بیانیه نرم و نازک را قرائت کرد.

من  با لحنی کم بیش توام با شوخی گفتم: آقای اسعدیان، شمقدری را با چماق زده اید و حوزه را با دمب نرم و نازکتان! تصدیق کرد. من کوتاه آمدم و ادامه ندادم بقیه همفکران من هم به همان دلائلی که عرض کردم ازادامه بحث و گفتگو پرهیز کردند. تا این لحظه نه من نه ابوالحسن داودی و نه محمد بزرگ نیا هیچکدام خیال نداشتیم خود را کاندیدای شورای مرکزی نمائیم.

رای گیری به بعد از انتراکت ده دقیقه ای موکول شد. از سالن خارج شدیم. دراین لحظه علیرضا داودنژاد وعزیزالله حمید نژاد و مجید قاری زاده وابوالحسن داودی وچند نفر دیگر از همفکران از من خواستند که خودم را کاندیدا کنم. نمی پذیرفتم. اصرار کردند درنهایت گفتم به شرطی قبول می کنم که ابوالحسن داودی و محمد بزرگ نیا هم  کاندیداتوری راقبول کنند. بعد از بحث و گفتگوی بسیار بالاخره پذیرفتند و به سالن بازگشتیم و خودمان را کاندیدا کردیم ورای گیری آغاز شد و درنهایت محمد بزرگ نیا و بنده و ابوالحسن داودی به همراه کمال تبریزی و محمد مهدی عسگرپور به عنوان اعضای جدید به شورای مرکزی راه یافتیم. هنرمند و مازیا میری رای برابرداشتند. میری به نفع هنرمند کنار رفت ودرنتیجه مازیا میری و داریوش فرهنگ به عنوان اعضای علی البدل انتخاب شدند. اما نکته قابل توجه دراین رای گیری رای بسیار بالای (99رای )همایون اسعدیان بود که به نظر بنده و بسیاری از دوستان، علتش سی وهفت وکالتنامه ای بود که از غائبین مجمع عمومی اخذ شده بود وظاهرا درزمانی که ما نگران خانه سینما و برگزاری سالم و بی دغدغه مجمع عمومی بودیم دوستان به لابی گری ویارگیری و اخذ وکالت سرگرم بودند وقصد داشتند که هیچ وجه مرکزیت واداره کانون را ازدست ندهند والبته کاملا مشخص بود که از حضورغیرمترقبه  بنده و داوودی و بزرگ نیا دل خوشی ندارند.

قبل ازاینکه اولین جلسه شورای مرکزی برگزارشود همایون اسعدیان به عنوان رئیس سابق کانون کارگردانها مصاحبه ای با خبرگزاری ایسنا انجام داد و اعلام کرد که «چگونگی برگزاری انتخابات  نشان داد که مجمع عمومی ازعملکرد شورای مرکزی دوره قبل کاملا رضایت داشته است» (نقل به مضمون) این مصاحبه زنگ خطری بود برای ما، چرا که متوجه شدیم اسعدیان و همفکرانش قصد ندارند ازمدیریت کانون صرفنظرکنند و ریاست را به دیگری واگذار نمایند. من و داوودی با همفکرانمان به مشورت نشستیم وبه این نتیجه رسیدیم که ریاست اسعدیان به هیچ وجه به نفع کانون و سینما نیست وبهتر است آدمی سلیم النفس وخوش سابقه و صلح جوومستقلی به ریاست کانون انتخاب شود تا زمینه همبستگی وانسجام مجدد فراهم گردد وخط و مشی  کانون به جای حمایت از بخش دولتی به سمت  پشتیبانی از بخش خصوصی تغییر مسیر دهد.

باهمین فکر وارد جلسه شدیم. به محض آنکه به مرحله انتخاب هیئت رئیسه رسیدیم همایون اسعدیان بی مقدمه عنوان کرد که: ریاست کانون خود به خود به من تعلق دارد چرا توانسته ام بالاترین رای را از مجمع عمومی اخذ نمایم. چنین سخنی آنهم با این صراحت برای بنده تازگی داشت چرا که چنین مسئولیت هائی  معمولا با پیشنهاد از طرف دیگران ورعایت احترام متقدمین وریش سفید ها وتعارفات معمول و متداول توام است وکمتر کسی خودش شخصا داوطلب ریاست یک نهاد صنفی می شود. به همین دلیل پرسیدم آیا این حق در اساسنامه کانون ذکر شده؟ گفت نه ولی این یک رویه است و جز یک مورد همیشه بدین گونه انتخاب شده است. گفتم پس ضرورتی برای رعایت این رویه نیست و ازهمینجا بحث و جدل آغاز شد؛ من وداودی به انحرافات و تندرویها وابستگی های همایون اسعدیان و ماریا میری به اشخاص و افراد و گروهها اشاره می کردیم و معتقد بودیم کانون باید فارغ ازاین تمایلات اداره شود وهمایون اسعدیان پیوسته از عملکردش دفاع می کرد. خوب به خاطر دارم که در اوج مشاجره محمدرضا هنرمند پرسید کاندیدای شما کیست؟ گفتم: محمد بزرگ نیا، ودلایل خود را برشمردم وبه سلامت و محبوبیت واستقلال بزرگ نیا اشاره کردم. اما بزرگ نیا که قبلا تلویحا قبول کرده بود که مسئولیت ریاست را به عهده بگیرد با دیدن این کشمکش و بحث و مشاجره بلافاصله عنوان کرد که حاضر به پذیرش چنین مسئولیتی نیست والبته این تصمیم منطبق با همان خصلت مسالمت جوی او بود.

جلسه اول با همان کدورت و اختلاف پایان یافت وروز بعد من و داوودی پیغام دادیم که چنانچه اسعدیان همچنان بر تصاحب ریاست کانون اصرار داشته باشد  ما استعفا می دهیم و مسئله را با جراید و رسانه ها درمیان می گذاریم. پیغام و نقل قول و رفت وآمد چند روزی ادامه پیدا کرد و در نهایت خبر آوردند که اسعدیان از کاندیداتوری منصرف شده است و حاضر است که ریاست را به شخص دیگری واگذار نماید. درنتیجه درروز مقرر درجلسه حاضر شدیم وناگهان با کاندیداتوری کمال تبریزی روبرو شدیم. این کاندیداتوری کاملا غیرمنتظره بود. کمال تبریزی انسان محترمی است و از شخصیت موجهی برخورداراست ولی به هیج وجه برای اداره یک نهاد صنفی آدم مناسبی نیست چرا که یکی از پرکار ترین کارگردانهای سینماست وهمیشه دو- سه فیلم سینمائی و سریال تلویزیون در دست تولید دارد.  این همان نکته ای بود که من همان جا و درهمان لحظه با خودش درمیان گذاشتم وگفتم: شما پیوسته سرکاری مگر فرصت می کنی که به امور کانون رسیدگی کنی؟

ولی بی فایده بود او برکاندیداتوری خود ایستادگی کرد و درنتیجه بعد از دوبار رای گیری به ریاست کانون کارگردانها انتخاب شد. همانجا بود که فهمیدم که این طرح ونقشه تازه ای ست وقرارنیست چیزی تغییر کند. کمال تبریزی فقط یک مقام تشریفاتی است چرا که به دلیل مشغله نمی تواند حضور مداوم و مستمرداشته باشد درنتیجه کانون همچنان در اختیار همان کس یا کسان سابق خواهد بود. فهمیدم که این تصمیمی است که خارج از کانون گرفته شده  وقرار است «در»، برهمان «پاشنه» چند سال گذشته بچرخید. اینجا بود که حضور خویش را در چنین فضائی بی ثمر دیدم وتصمیم به استعفا گرفتم. البته به همان دلائلی که دربالا عرض کردم کاملا بی سروصدا کنار کشیدم واجازه ندادم که ماجرارسانه ای شود ولی اکنون که خانه سینما از آن مرحله عبور کرده و استحکام یافته برآن شدم تا ماوقع را با اهالی سینما وهمه کسانی که به من رای دادند در میان بگذارم وبگویم: دوستان همانطورکه حدس می زدم کمال تبریزی پیوسته سرفیلمبرداری است واداره کانون را به همان خط فکری خاص واگذارکرده است والبته این گرایش دولتی وضدبخش خصوصی منحصر به کانون نیست ودرحال حاضر در همه عرصه ها حضورفعال  دارد وقصد کرده تمام  بودجه هاو امتیاز ها ورانت های دولتی و ملی را دراختیار بگیرد و وجه مشخصه  این تفکر روشنفکرمابانه  این است که اعمال وکردارشان را پشت شعارهای به ظاهر فرهنگی و درباطن اقتصادی پنهان کنند واگر دیربجنبید بزودی از سینمای ملی و بخش خصوصی اثری باقی نخواهند ماند.

مهدی فخیم زاده

تکمله 1

 وقتی این یاداشت را می نوشتم  شنیدم که کانون کارگردانها می خواهد جشنی برپا کند و مهمانی مجللی ترتیب دهد و ازهمه کارگردانها دعوت به عمل آورد و از سه نسل تقدیر و تشکر کند. بی اختیار باخودم گفتم: فاعتبرو یا اولی الابصار. یاد آن بیت معروف افتادم که: این گربه مومو کن بابا ازآن تو/  این قاطر چموش لگد زن ازآن من. 

مارا به جشن و شب کارگردانها دعوت می کنند و بودجه فیلمهای دولتی را بین خودشان تقسیم می کنند.

با این مهمانی شام و تقدیر و تشکر دو هدف را نشانه گرفته اند. اول آنکه مسئولین سینمائی وصاحبان پول و قدرت را مرعوب کنند ونشان دهند که چگونه فرهنگی ترین صنف، یعنی کارگردانها سینمای ایران را درید قدرت خود دارند که می تواند به سرفه ای گرد آورند و به عطسه ای بپراکنند ودیگر انکه کارگردانها را نمک گیر کنند و زمینه تسلط و همیشگی و مداوم خویش را برسینما فراهم سازند. که البته شتر درخواب بیند پنبه دانه.

تکمله 2

شنیده ام که بودجه این مهمانی را نیز از جیب خودمان درآورده اند و بنیاد فارابی را وادار ساخته اند که چند صدمیلیون بپردازد. عرض بنده اینست که ایکاش بنیاد فارابی وجناب ایوبی به جای تقبل هزینه چنین جشن بی حاصل و بی نتیجه ای، به فکر مستمندان سینما بودند و شب عید دست نیاز دردمندان سینما را این گونه پس نمی زدند و از پرداخت عیدانه ششصد - هفتصد هزارتومانی استنکاف نمی نمودند که هم خیر دنیا درآن بود وهم ثواب آخرت... 


 تاريخ ارسال: 1393/2/14
کلید واژه‌ها:

فرم ارسال نظرات خوانندگان

نام (ضروري):
نظر شما (ضروري):
كد امنيتي (ضروري) :
كد امنيتي تركيبي از حروف كوچك انگليسي است. توجه داشته باشيد كه كد امنيتي به كوچك و بزرگ بودن حروف حساس است.