پیمان عباسینیا
هر پنجشنبه، طعم سینما را در پرده سینما بچشید!
با طعم سینما، سینما را از دریچه ای تازه ببینید!
نقد و بررسی فیلمهای مهم تاریخ سینما در طعم سینما
Eden Lake
كارگردان: جیمز واتکینز
فيلمنامه: جیمز واتکینز
بازيگران: مایکل فاسبندر، کلی ریلی، جک اوکانل و...
محصول: انگلستان، ۲۰۰۸
مدت: ۹۱ دقیقه
گونه: هیجانانگیز، ترسناک
فروش: حدود ۴ میلیون دلار
درجهبندی: R
■ طعم سینما - شمارهی ۱: دریاچهی بهشت (Eden Lake)
دریاچهی بهشت فیلمی در گونهی سینمای وحشت، ساختهی جیمز واتکینز است که ماجرای تعطیلات آخر هفتهی جنی (با بازی کلی ریلی) و استیو (با بازی مایکل فاسبندر) را روایت میکند. استیو به جنی پیشنهاد میدهد تعطیلاتشان را در حاشیهی سرسبز دریاچهای زیبا بگذرانند. در ساحل دریاچه، آنها خیلی زود متوجه میشوند تنها نیستند و با وجود عدهای نوجوان گستاخ و لاابالی، انگار قرار نیست آرامش داشته باشند...
از خواندن خلاصهی داستان دریاچهی بهشت در وهلهی اول، تصور مواجهه با فیلمی کلیشهای - نظیر کلبهی وحشت (The Evil Dead) - به ذهن متبادر میشود؛ کلیشههایی مثل گذراندن تعطیلات آخر هفته در مکانی پرت و دورافتاده و یا چادر زدن شبانه در جنگلی هراسانگیز. اما در دریاچهی بهشت نه از چهار - پنج دختر و پسر جوان خوشگذران خبری هست و نه خواب موجودات اهریمنی جنگل آشفته میشود؛ استیو جوان سربهراهی است که جنی را به گردش آورده تا در موقعیتی مناسب از او تقاضای ازدواج کند. البته دریاچهی بهشت هم شیاطین خاص خودش را دارد: همان بچههای شرور ساحل.
نوجوانها، اتومبیل استیو را میدزدند و شبهنگام میانشان مشاجرهای درمیگیرد که به کشته شدن بانی، سگ مورد علاقهی برت - سردستهی لاقید نوجوانها - ختم میشود. برت، کینهی استیو را به دل میگیرد و کشمکش اصلی دریاچهی بهشت از همینجا شروع به اوج گرفتن میکند. گرچه از وقایعی مثل دیدار نخست نوجوانها و یا گیر افتادن استیو در طبقهی بالای خانهی برت - همچنین بهخاطر نمایش پلانهای پاییده شدن جنی و استیو از پشت درختان - پیشتر نطفهی اضطرابهای فیلم بسته شده بود.
استیو به چنگ برت و دار و دستهاش گرفتار و تا سرحد مرگ شکنجه میشود؛ برت تمام بچهها را وادار میکند در حال ضبط تصویرشان با موبایل، هریک جراحتی بر بدن استیو وارد کنند تا برای خودش بهاصطلاح "شریک جرم" دستوُپا کند. بدینترتیب، یک بازی و ماجراجویی نوجوانانهی ظاهراً ساده، رفتهرفته به فاجعهای خونبار مبدل میشود. دومین نقطهی عطف داستان وقتی رقم میخورد که نوجوانها پی میبرند جنی - که شب گذشته با پنهان شدن زیر شاخ و برگ درختها توانسته بود از دستشان فرار کند - هنوز همان حوالی است.
دریاچهی بهشت آنطور که از فیلمهای معمول این گونهی سینمایی انتظار داریم، ترسناک نیست بلکه ترس و وحشت از جایی در وجودمان رخنه میکند که با گسترش تدریجی "خشونتی لجامگسیخته" روبهرو میشویم. سبعیت در دریاچهی بهشت زمانی اوج میگیرد که برت به بچهها فرمان سوزاندن جنی و استیو را میدهد؛ استیو که خون زیادی از بدن نیمهجاناش خارج شده، بیهیچ مقاومتی در شعلههای آتش میسوزد اما جنی که هنوز قوای بدنیاش تحلیل نرفته است، یکبار دیگر موفق به فرار میشود.
یکی از تکاندهندهترین بخشهای فیلم - که خوشبختانه واتکینز چندان روی آن متمرکز نمیشود - آتش زدن پسربچهای بهنام آدام توسط برت است؛ همان پسربچه که جنی را - با هدف پذیرفته شدن در گروه برت - فریب داده بود. برت، آدام را طعمه قرار میدهد و با تهدید اینکه او را خواهد سوزاند، سعی میکند جنی را بیدردسر بازگرداند. شاید هیچیک از تماشاگران فیلم انتظار سوزانده شدن آدام را ندارند اما در راستای همان تئوری پیشگفتهی خشونت افسارگسیخته و غیرقابل مهار، این اتفاق میافتد. البته اینجا اشارات خفیف نژادپرستانه هم وجود دارد زیرا آدام یک رنگینپوست است و برت قبلاً در ابتدای فیلم او را تحقیر کرده بود.
مایکل فاسبندر تا به حال - بهویژه پس از ایفای نقش باشکوه بابی ساندز در گرسنگی (Hunger) - ثابت کرده که بازیگر نقشهای دشوار است، او در دریاچهی بهشت نیز حضور قابل قبولی دارد گرچه بهنظر میرسد که نقش استیو جای کار چندانی نداشته و از حد و اندازههای او کوچکتر است. دیگر بازیهای پذیرفتنی دریاچهی بهشت به کلی ریلی و گروه بازیگران نوجوان فیلم تعلق دارد. ریلی - با کمک هدایت درست واتکینز و هنر غیرقابل انکار طراح چهرهپردازی - توانسته است استحالهی یک زن جوان سرحال و شاداب به زنی درهمشکسته و هراسان - که هیچ هدفی جز زنده ماندن ندارد - را خیلی خوب به اجرا درآورد. علاوه بر واتکینز که در نویسندگی و کارگردانی اولین تجربهی بلند سینماییاش سنگتمام گذاشته، کار کریستوفر راس در ثبت قابهای چشمنواز از جنگل زیبای آغازین و بعد انتقال هیجان و اضطراب به تماشاگر از لابهلای درختان همان جنگل - که دیگر امن و زیبا بهنظر نمیرسد - ستودنی است.
سیل مهارناپذیر خشونت، جنی را هم عاقبت با خودش میبرد؛ او - اگرچه بهشکلی تصادفی - باعث قتل دو تن از نوجوانان میشود. جنی با تحمل مشقت بسیار خودش را به یکی از خانههای شهر کوچک میرساند، غافل از اینکه به همان خانهای قدم گذاشته است که پیشتر استیو در آن گیر افتاده بود، خانهی پدری برت! درست زمانی که فکر میکنیم ترسهای جنی به آخر رسیده است، ما هم مثل او غافلگیر میشویم. دیالوگ کلیدی فیلم را همینجا از زبان مادر یکی از بچهها میشنویم: "اونا فقط بچهان! یه مشت بچه!" پدر الوات برت، خانوادهی بچههای دیگر را مجاب میکند تا خودشان جنی را مجازات کنند. پایان فیلم با نمایش تصویر برت در آینهی قدی همراه است؛ او عینک آفتابی استیو را به چشم زده و فیلمهای جنایت کثیفشان را با خونسردی از گوشی پاک میکند درحالیکه صدای ضجهها و التماسهای جنی از طبقهی پایین به گوش میرسد...
از وجوه مهم تمایز دریاچهی بهشت، میتوان به غافلگیریهای غیرقابل پیشبینی فیلمنامهاش اشاره کرد. واتکینز با سه اتفاق، بهسادگی همهی معادلات تماشاگران را نقشبرآب میکند: ۱- مرگ استیو، ۲- سوزانده شدن آدام و ۳- نجات پیدا نکردن جنی در فینال فیلم. دریاچهی بهشت در "ناامیدی مطلق"، هشداردهنده و اثرگذار تمام میشود.
پیمان عباسی نیا
دوشنبه ۱۹ خرداد ۱۳۹۳
برای مطالعهی شمارههای دیگر، میتوانید لینک زیر را کلیک کنید:
■ نگاهی به فیلمهای برتر تاریخ سینما در صفحهی "طعم سینما"
انتشار مقالات سایت "پرده سینما" در سایر پایگاه های اینترنتی ممنوع است. |
|