پرده سینما

بهاریه نوروز ۱۴۰۱- آموزش رانندگی از نگاه کسی که نقد فیلم می‌نویسد!

کاوه قادری


 

 

 

 




 

 


   

چند سال پیش وقتی دایان کیتون در مراسم اهدای جایزه‌ی سیسیل. بی. دمیل به وودی آلن در گلدن گلوب حضور یافت و به عنوان یار همیشه وفادار آلن، در گرامیداشت او صحبت کرد، از چهل و چند فیلمی گفت که وودی آلن از دهه‌ی هفتاد میلادی به این‌سو نوشته و کارگردانی کرده و از کاراکترهای زنی گفت که آلن در طول این سال‌ها، آن‌ها را با ویژگی‌هایی متنوع خلق کرده و گفت که این اعجاز از ذهن وودی برمی‌آید! راست‌اش را بخواهید این را که شنیدم خیلی حسرت خوردم! حسرتی بیخودی و البته طبیعی، از این حیث که چرا همچون وودی ذهنی خلاق ندارم! حالا نه خلاق از این جهت که بتوانم همچون آلن نزدیک به صد کاراکتر زن با زیست و رفتارهایی جذاب و گوناگون بنویسم؛ بلکه از این جهت که حتی نمی‌توانم یک کاراکتر خاص و جذاب سینمایی یا ادبی که کل خلق‌الله باور کنند زن است را به نگارش درآورم! و این حسرت ادامه داشت تا اینکه...!

 

 

■■■■■

 

یک منتقد فیلم باید خیلی خیلی خوش‌شانس باشد تا بتواند فقط و فقط از طریق نقد فیلم نوشتن در ایران روزگار بگذراند. همین مسأله باعث شده تا منتقدین فیلم و سینما در ایران، عمدتاً شغل و حرفه‌ای غیر از منتقدی هم داشته باشند؛ یکی معلم است، یکی مستندساز، یکی کافه‌دار، یکی مهندس کامپیوتر، دیگری کارمند، اما فکر نمی‌کنم تا الان میان‌شان مربی رانندگی هم وجود داشته باشد! مربیگری رانندگی و نقد فیلم نوشتن؛ از اساس و بنیان با هم نمی‌خوانند؛ تضادی ماهوی! درست است که هر دو حرفه ذهنی درگیر می‌طلبند، اما درگیری جهت یافتن زیبایی و زیبایی‌شناسی کجا و درگیری دائم جهت ایمن ماندن از رانندگیِ درخشان و فوق‌شگفت‌انگیز ما ایرانیان کجا! با این همه به طرز متناقض‌نمایی، حسرت‌ام برای نگارش یک کاراکتر زنِ دارای افت و خیزهای رفتاریِ جذاب و واجد ویژگی‌های گوناگون رفع شد! چرا که دریافتم نوع و نحوه‌ی شرکت یک هنرجوی خانم در کلاس‌های عملیِ آموزش رانندگی و سیری که در طول این تمرینات طی می‌شود، بدجوری می‌تواند خصلت‌نمای یک کاراکتر زن جذاب در سینما یا ادبیات باشد.

البته هنرجوهای خانم معمولاً دو دسته‌اند؛ یک دسته بیش از حد معتمد به نفس و دسته‌ی دیگر بیش از اندازه خودباخته! و معمولاً سیر رفتاریِ آن دسته‌ی دوم در طول تمرینات رانندگی است که کلی فراز و فرود شیرین و لحظات دیدنی خلق می‌کند؛ آن‌هایی که می‌ترسند، می‌بازند، ناامید می‌شوند، ناراحت می‌شوند، تردید می‌کنند، خشمگین می‌شوند، امیدوار می‌شوند، روحیه می‌گیرند، شاد می‌شوند، می‌برند، قاطع می‌شوند و بعد دیگر چنان از هیچ‌چیز نمی‌ترسند که حتی حضرت عزرائیل هم حریف‌شان نمی‌شود!

رساندن هنرجو به آن نقطه‌ی خودباوری در پایان کار، شیرین‌ترین مرحله‌ی کار یک مربی رانندگی است. البته ساده بدست نمی‌آید! برخی در همان بدو کار آنقدر خودباخته‌اند که می‌گویند: «ما می‌دونیم که رانندگی کار ما نیست و مال آقایونه»! و این جمله چنان روحیات فمنیستی شدیدی در من در حوزه‌ی آموزش رانندگی ایجاد کرد که دیگر در زمینه‌ی اعتماد به نفس دادن به هنرجوهای خانم، هیچ حد و مرزی نمی‌شناسم! به‌ویژه از این جهت که می‌دانم در رانندگی داخل ایران، هر چه مظلوم‌تر باشی بیشتر حق‌ات را می‌خورند! لذا به‌شدت ترغیب‌شان می‌کنم که در مقابل زورگویی و زیاده‌خواهیِ راننده‌های آقا به هیچ عنوان کم نیاورند، در مقابل هرگونه بوق و نوربالای غیرضروری و مزاحمت‌آمیز مقابله به مثل کنند، در جنگ لفظی کم نیاورند و در صورت لزوم، مسلح به آلاتی همچون قفل‌فرمان، اسپری فلفل، پنجه‌بوکس و چوب بلوط برای دفاع از خود باشند! و این روند تا جایی ادامه یافت که یکبار اولیای یکی از هنرجوها که به عنوان همراه در تمرین آن هنرجو حضور داشت به من گفت: «اصلاً به شما نمیاد انقدر اهل خشونت باشید و ترویج خشونت کنید»! آن خانم راست می‌گفت و خودم هم اصلاً چنین روحیه‌ای ندارم اما چه کنم که برای تبدیل ترس و یأس و تردید به قاطعیت و شجاعت و خودباوری در هنرجوهای خانم، مجبورم ولو با چاشنی اغراق هم که شده، مرتب به هنرجو جوش و خروش تزریق کنم! شاید بعضاً زیاده‌روی هم بکنم اما معمولاً از نتیجه‌ی کار راضی‌ام؛ وقتی هنرجویی که برای زدودن ترس و لرز از او دائم به او دستور گاز دادن می‌دادم، در نهایت به حدی از فرزی و چابکی می‌رسد که به او می‌گویم: «خانم کمی آروم‌تر»! و جواب می‌دهد: «نترسید؛ بلدم! انقدر پیشرفت کردم که شجاع‌تر از شما شدم و حالا دیگه شما هستید که از رانندگی می‌ترسید نه من»!

 

چهارشنبه (جلسه ششم)

 

-خب خانم، توی این کوچه یک دور دوفرمونه بزنیم!

 

راهنما می‌زند، دنده را یک می‌کند، حرکت کرده و فرمان را به چپ می‌چرخاند، به مانع که می‌رسد ایست می‌کند، راهنمای راست می‌زند، دنده عقب می‌گیرد و با فرمان نصفه و نیمه به راست و سرعت نسبتاً بالا به عقب حرکت می‌کند! گرچه کوچه پهن است و می‌تواند دور دوفرمانه‌اش را کامل کند اما به او فشار می‌آورم که برای دورهای بعدی، فرمان را در حرکت به عقب سریع‌تر بچرخاند و با سرعتی بسیار آرام‌تر عقب برود! آخرین دورش را که زد نفسی عمیق کشید و همین که کمی جان گرفت و دست هایش از لرز خارج شدند:

 

-بد نشد!

 

-خب خانم، حالا که یاد گرفتید بریم کوچه‌های باریک تر رو هم امتحان کنیم؟

 

-(با خنده و استرس) آقای قادری می‌خواهید منو سکته بدید؟!

 

چهارشنبه‌ی هفته‌ی بعد (آخرین جلسه)

 

-آقای قادری یه کوچه‌ی باریک تر دیگه تمرین نکنیم برای دور دوفرمونه؟

 

-نه خانم بسه دیگه، کارتون خوبه. خب سرعت رو زیاد کنید! گاز، گاز، گاز، حالا اینجا رو بپیچید چپ، چون خیلی پهنه و کسی نمیاد نیازی به ایست نیست، فقط مقداری سرعت رو کم کنید و بزنید دنده‌ی دو.

 

خودرو را در دنده‌ی سه نگه‌می‌دارد، فقط ماهرانه یک نیش‌ترمز می‌زند تا سرعت از دست‌اش خارج نشود، فرمان را سریع به چپ می‌چرخاند و به محض ورود به مسیر مستقیم، فرمان را صاف می‌کند. آنقدر پیشرفت کرده که با سرعت عملی مانند یک راننده‌ی حرفه‌ای پیچید، فقط کمی در میانه‌ی پیچ زیاد گاز داد و باعث شد مقداری به سمت چپ کج شوم!

 

-خب، مستقیم برم؟

 

-بله. عالی بود خانم، فقط یه مقدار یه‌وری شدم ولی مسأله‌ای نیست!

 

-عه! واقعاً؟! ببخشید! اصلاً متوجه نشدم. ولی کارم خوب بود!

دست‌کم از نظر من، انتقام عذابی که به او بابت دور دوفرمانه داده بودم را گرفت! با این وجود، از اعماق دل خوشحال بودم؛ چون مطمئن بودم که او حالا دیگر یک راننده‌ی شیرزن حرفه‌ای و توانا است؛ و این یک نمونه از همان فراز و فرودهای شیرینی است که برای یک هنرجوی خانم در طول تمرینات رانندگی اتفاق می‌افتد.

 

 ■■■■■

 

 

البته اینجانب ترفندهای روانشناسانه‌ی دیگری هم جهت به راه انداختن رانندگی یک هنرجو دارم! گاهی از توانایی‌های اعجاب‌انگیز یک هنرجوی خانم برای هنرجوی خانم دیگر می‌گویم و سعی می‌کنم با برانگیختن حس رقابت زنانه، یک هنرجوی خانم را بی‌آنکه اصلاً روح‌اش خبر داشته باشد، منبع الهام یک هنرجوی خانم دیگر کنم! گاهی مجبور می‌شوم برای روحیه دادن به یک هنرجو، از خاطرات «سوتی»هایم در دوران یاد گرفتن رانندگی بگویم و اصطلاحاً خودتحقیری کنم تا آن هنرجو خود را بیش از اندازه پایین تصور نکند، گاهی مجبور می‌شوم مستقیماً غرور خود آن هنرجو را جریحه‌دار کنم که یکی-دومرتبه‌ای باعث شد تا مرز کتک خوردن پیش بروم! گاهی از مو و ریش سفید و ظاهر نسبتاً پیرم که اصلاً به شمایل یک مرد سی و یک ساله نمی‌خورد مایه می‌گذارم و ادعا می‌کنم که هنرجوها با حرص دادن، این بلا را سر من آوردند پس شما دیگر بیشتر مرا حرص ندهید! گاهی هم البته حرص و جوش خوردن‌هایم را آنقدر علنی می‌کنم که هنرجو خیلی ملموس دلسوزی‌هایم را ببیند و برای یادگیری و قبولی ترغیب شود!

 

شنبه

 

-خب خانم، از نظر من شما عالی هستید و هیچ‌چیز برای قبولی در امتحان عملی فردا کم ندارید. البته چه قبول بشید چه نشید، من از کارتون راضی‌ام و ازتون حمایت می‌کنم؛ اما دلم می‌خواد فردا خبر قبولی‌تون رو بشنوم و از خوشحالی طوری بپرم هوا که سرم بخوره به سقف و شما هم اسمتون توی تاریخ ثبت بشه!

 

-پس اینطور که معلومه اگه فردا قبول نشم، به جای اینکه شما به من روحیه بدید، این منم که باید به شما روحیه بدم که چرا قبول نشدم!

 

-به هر حال دلم می‌خواد خوشحالم کنید دیگه.

 

یکشنبه

 

-الو، سلام، خوبید؟

 

-سلام خانم، احوال شما؟

 

-خوبم، قربان شما.

 

-خب؟

 

-خب!

 

-خب؟

 

-آقای قادری خیلی استرس داریدها!

 

-ای بابا، خانم بگید چی شد دیگه؟

 

-قبول شدم!

 

-واقعاً؟!...

 

و خدا می‌داند که آن لحظه، هر بار که برای هر هنرجو تکرار می‌شود، یک لحظه‌ی به‌غایت شیرین به زندگی‌ام اضافه می‌کند و به نوعی «Happy Ending» داستان کوتاه آموزش رانندگی هر کدام از هنرجوهای خانم من می‌شود. چهل و چندتا که نه! ولی در آینده شاید بتوانم چهار-پنج‌تا داستان کوتاهِ واجد کاراکترهای زن جذاب بنویسم! و این یعنی کمی کمتر از گذشته به تواناییِ وودی آلن در خلق کاراکترهای گوناگون زن غبطه می‌خورم!

 

 

 

کاوه قادری

 

نوروز ۱۴۰۱

 

 

در همین رابطه دیگر بهاریه های پرده سینما در نوروز  ۱۴۰۱ را بخوانید

 

تقاطع سمیه و بهار، چهارراه ایرج- فهیمه غنی نژاد

مرد حنجره طلایی- دکتر رضا رضایی

گل گز خانم- دکتر آذر مهرابی

جمعه های شیرین- محمد جعفری

الماسها ابدی اند- کتایون بیجاری

ملاقات با گمشده ها- سعید توجهی

آموزش رانندگی از نگاه کسی که نقد فیلم می‌نویسد!- کاوه قادری

یک کاپریس کِرم رنگِ چرم دوزی شده- امید فاضلی

داستان عاشقانه «الف» و «عارف»- غلامعباس فاضلی

 


 تاريخ ارسال: 1401/1/1
کلید واژه‌ها: بهاریه سینمایی، بهاریه نوروز، کاوه قادری

فرم ارسال نظرات خوانندگان

نام (ضروري):
نظر شما (ضروري):
كد امنيتي (ضروري) :
كد امنيتي تركيبي از حروف كوچك انگليسي است. توجه داشته باشيد كه كد امنيتي به كوچك و بزرگ بودن حروف حساس است.