پرده سینما

بهاریه نوروز ۱۴۰۱- مرد حنجره طلايى

رضا رضائى

 

 


 

 

 

 

از کودکى به دليل علاقه شديد پدرم به صدايش و ترانه هايش با او آشنا شده بودم، آن زمان که هنوز از موى سپيد و درويش درکى نداشتم. غير از مواقعى که صوت قدرتمندش از استريو خانه مان  پخش مى شد هر وقت عازم سفر ( عمدتاً شمال) بوديم هميشه يکى از نوارهايى که انتخاب مى کرديم از «گلپا» بود و چه کيفى داشت انتخاب کاستهاى مختلف سفرى توسط من و برادرم (حکايت توقيف نوارها توسط کميته در يکى از سفرها و اصرار پدرم براى بازپس گيرى حداقل نوار گلپا را برادرم در کتاب نور زمستانى اش آورده). 

به هرحال اين عشق و علاقه پدرم باعث شده بود که هروقت مصاحبه يا خبرى از «گلپا» مى ديديم آنرا به دست پدرم مى رسانديم. ولى در چند سال اخير با گسترش فضاى مجازى خبرهاى صوتى و حتى تصويرى بيشترى از «گلپا» منتشر مى شد و اين به نوعى عطش پدر براى ديدار با هنرمندى که شيفته اش بود را بيشتر از قبل مى کرد. پيگيريهاى زياد از طريق برادرم براى ديدار پدر و «گلپا» انجام شد، شيوع کرونا ملاقات را سخت تر کرده بود... ولى سرانجام وقتى سوم بهمن امسال عکس پدرم را دست در دست گلپا ديدم شعفى وصف نشدنى وجودم را فرا گرفت، آرزويى ديرينه به ثمر رسيده بود.

دو هفته بعد که خود  اين شانس بزرگ را پيدا کردم که در منزل استاد «گلپا» ديدارى با ايشان و همسر گرانقدرشان داشته باشم تعريف و تمجيدهاى پدر و خواهر و برادرم از شخصيت والا و وارسته ايشان را از نزديک لمس کردم؛

عليرغم مشکلات جسمى و مصائب بسيارى که بر ايشان در اين سالها رفت، نگاه روشن، فرامادى و مؤمن او به هستى به واقع تحسين برانگيز بود. حافظه شگفت انگيز استاد «گلپا» ما را به دورانى مى برد که عشق و تلاش و دانستگى به استعدادها هويت مى بخشيد و نقل اين خاطرات حداقل لحظاتى ما را دور مى کرد از روزگارى که جوانان راحت طلبش با طلبکارى شان از عالم و آدم هويت مى گيرند!

و آخر اينکه استاد «گلپا» مى توانست سالها قبل به راحتى از ايران برود و آن سو زندگى بى دغدغه اى هم داشته باشد ولى انتخابش ماندن بود و ماند ، بزرگ ماند.

 

در جاده فيروزکوه هستيم، رطوبت شمال به صورتم مى خورد، پدرم هنوز موهاى مجعدش سپيد نشده و پرگاز، شورلت «نُوا»ى محبوبش را مى راند، مى پرسد «گلپا» چى آورديد؟ دست در داشبورد مى کنم و نوار را به او مى دهم،

مرد حنجره طلايى مى خواند:

موى سپيدو توى آينه ديدم

آهى بلند از ته دل کشيدم...

 

دکتر رضا رضائى، روانپزشک، ١/١/١

 

 

در همین رابطه دیگر بهاریه های پرده سینما در نوروز  ۱۴۰۱ را بخوانید

 

تقاطع سمیه و بهار، چهارراه ایرج- فهیمه غنی نژاد

مرد حنجره طلایی- دکتر رضا رضایی

گل گز خانم- دکتر آذر مهرابی

جمعه های شیرین- محمد جعفری

الماسها ابدی اند- کتایون بیجاری

ملاقات با گمشده ها- سعید توجهی

آموزش رانندگی از نگاه کسی که نقد فیلم می‌نویسد!- کاوه قادری

یک کاپریس کِرم رنگِ چرم دوزی شده- امید فاضلی

داستان عاشقانه «الف» و «عارف»- غلامعباس فاضلی

 


 تاريخ ارسال: 1401/1/1
کلید واژه‌ها: بهاریه سینمایی، بهاریه نوروز، اکبر گلپایگانی، گلپا، دکتر رضا رضایی

فرم ارسال نظرات خوانندگان

نام (ضروري):
نظر شما (ضروري):
كد امنيتي (ضروري) :
كد امنيتي تركيبي از حروف كوچك انگليسي است. توجه داشته باشيد كه كد امنيتي به كوچك و بزرگ بودن حروف حساس است.