پرده سینما

دنیای مدرن، بدون مدرنیسم! نقد فیلم «لوپر» ساخته ریان جانسون

علی ناصری

 

 

 

 

 

 

 

 

 

نقد فیلم لوپر ساخته ریان جانسون

 

لوپر قصه ای پیچیده با ساختار سفر در زمان دارد. قصه فیلم در آینده می گذرد و دنیای مدرن را نشان می دهد که سفر در زمان نیز اختراع شده است، اما این اختراع بزرگ باعث شده تا ساختار زمان در دنیا به هم بریزد و از همین رو استفاده از این تکنولوژی غیر مجاز شده و تنها مختص انسان های خاصی است. در این میان کسانی نیز هستند که به طور غیر قانونی به این تکنولوژی دست یافته و وارد چرخه زمان می شوند. از همین رو اشخاصی به نام «لوپر» وظیفه کشتن افراد قانون شکن را دارند تا بدین وسیله چرخه وجود آمده را از بین ببرند.

نمایی از فیلم لوپر«جو» که شخصیت اصلی فیلم است توسط این تکنولوژی وارد چرخه می شود و «لوپر» ها نیز پس از سالها او را دستگیر کرده و داخل ماشین زمان می اندازند تا او به گذشته برگردد و توسط خودش کشته شود تا به این وسیله چرخه از بین برود که این کار در واقع کاری بیهوده و عبس است. وقتی در آینده جو را به داخل ماشین زمان می خواهند بیندازند او همه لوپرها را به قتل رسانده و خود وارد ماشین زمان می شود و وقتی به گذشته می آید جلوی کشته شدن خود توسط خود را می گیرد و وارد گذشته می شود تا خراب کننده اوضاع دنیا در آینده را بکشد و همچنین کسی را که آسیب بزرگی به زندگی او در آینده خواهد زد را که در حال حاضر نوزادی بیش نیست به قتل برساند.

«جو» (بروس ویلیس) که از آینده آمده است با گذشته خود حرف می زند و قصد دارد تا او را متقاعد کند که آن کودک را بکشد اما او راضی نمی شود و جو خودش دست به کار می شود تا اینکه «جو» جوان هنگامی که «جو» پیر قصد کشتن پسر بچه را دارد خود را می کشد تا او نیز از بین برود و جو به این وسیله چرخه خود را از بین می برد و زندگی خود را به یک خط تبدیل می کند، خطی که با مرگ او نیز به پایان می رسد.

ساختار پیچیده لوپر نیاز به معرفی شخصیت ها، معرفی کامل فضا و تکنولوژی به وجود آمده در زمان آینده دارد که متأسفانه چنین چیزی در فیلم دیده نمی شود و فیلمنامه نویس نه تنها قصد نجات دادن بیننده از این سردرگمی را نداشته بلکه او را بیشتر سردرگم کرده و بیشتر به ساختار فیلمنامه مدرن اش فکر کرده است که در واقع فیلمنامه لوپر ساختاری چندان قوی ندارد و در بسیاری مواقع فیلم تنها تبدیل به صحنه هایی پیچیده می شود که برای بیننده قابل فهم نیست و این در حالی است که هر فیلم هرچقدر که مدرن باشد، باید تا حدی برای بیننده ای که برای اولین بار فیلم را می بیند قابل فهم باشد چرا که هر فیلم برای دیدن و فهمیدن ساخته شده است. به طور مثال در سکانسی «جو» آینده خود را می بیند و می خواهد خود را بکشد که با مقاومت آینده اش مواجه می شود و نمی تواند خود را بکشد اما بلافاصله در سکانسی دیگر که میزانسن، طراحی صحنه و زمان همه چیز مساوی با سکانس قبل است جو موفق به کشتن خودش می شود و این به گونه ای به نظر می رسد که فیلمنامه نویس از فلاش فروارد استفاده کرده است و بیننده منتظر مشخص شدن دلیل این صحنه می ماند که در طول فیلمنامه هیچ گاه به حل این معما پرداخته نمی شود. وجود شخصیت های زیاد و شلوغ نشان دادن دنیا و همچنین اضافه کردن داستان های زائد به بطن داستان اصلی مسائلی است که در واقع توسط فیلمنامه نویس وارد داستان شده اند و تنها فیلمنامه را بیشتر پیچیده کرده اند.

نمایی از فیلم لوپرفیلم علی رغم ظاهر ساده اش از نظر محتوا قصد انتقال مظامین و مفاهیمی زیبا و قابل تأمل را داشته که متأسفانه در انتقال این مفاهیم در اکثر مواقع موفق عمل نکرده است. سفر در زمان مسئله ای است که انسان را در طول تاریخ بسیار وسوسه کرده تا به این قدرت دست یابد و همیشه دست انسان از رسیدن به این امر کوتاه مانده است.

سفر در زمان سؤالات بسیاری به وجود می آورد و لوپر به از بین رفتن خط زمان می پردازد که با دستیابی بشر به این تکنولوژی امکان دارد زمان از یکنواختی خود خارج شود و به چرخه ای تبدیل شود که این چرخه معضل بزرگی خواهد بود که انسان با پیشرفت و تکنولوژی بر سر خود می آورد و به جای از بین بردن مشکلات به مشکلات خود می افزاید. خودکشی «جو» در سکانس پایانی فیلم نشان می دهد که گاه برای نجات یافتن از بلایی که انسان به سر خود آورده گاه باید خود را کشت تا همه چیز به حالت اول خود بازگردد.

نکته ای جالب که در این فیلم دیده می شود این است که آینده دنیا را پر از هرج و مرج و تباهی نشان می دهد. همه انسان ها به راحتی به کشتار یکدیگر می پردازند و مسئله قتل یک امر عادی نشان داده می شود و فیلم بیشتر از سایر فیلم هایی که قصه شان در آینده سپری می شود خانواده را در آینده مسئله ای کوچک نشان می دهد که از یاد رفته و اکثر انسان ها در تنهایی خود غرق شده اند. این را در تنهایی «جو» و در تنهایی «سارا» و «سید» فرزندش که به تنهایی در یک خانه تنها در مزرعه ای دور افتاده زندگی می کنند می توان بیشتر حس کرد.

شخصیت پردازی فیلم تا حد بسیاری دچار مشکل است، به طوری که شخصیت آینده «جو» با شخصیت گذشته اش به قدری متفاوت است که به هیچ وجه نمی توان پذیرفت که او خودش است که به گذشته برگشته، چرا که به قدری با هم در تضاد می باشند که به دشمن هم تبدیل می شوند، هر چند که این دشمنی به بار دراماتیک فیلم کمک می کند اما اگر فیلمنامه نویس به دلیل بهتری برای دشمنی فکر می کرد قابل قبول تر بود. اگرچه دلیل اصلی دشمنی جو با آینده اش تا حدی قابل قبول است، اما دلایل شخصیتی و فرعی است که فیلمنامه را دچار مشکل کرده است.

نمایی از فیلم لوپربسیاری از شخصیت ها نیز به طور کامل معرفی نمی شوند و این به پیچیده شدن فیلم افزوده است و این پیچیدگی ها به قدری زیاد هستند که بیننده نمی تواند همه چیز فیلم را به خاطر بسپارد، یکی از شخصیت هایی که به خوبی معرفی نمی شود دوست «جو» است که او نیز چرخه خود را به قتل نرسانده و تحت تعقیب «لوپر»ها قرار می گیرد که جو نیز در نجات یافتن او بسیار کمک می کند.

در واقع فیلمنامه نویس سعی بر این داشته تا از تیپ های معرفی شده در سال های اخیر سینما استفاده کند که شخصیت ها به جز شخصیت اصلی «جو» حتی در حد تیپ نیز نیستند.

با توجه به فیلمنامه و ساختار فیلم، لوپر در زمان ها و فضاهای مختلفی سپری می شود. در طول فیلم بارها دیده می شود که از یک فضای پرتنش به طور ناگهانی سکانس عوض شده و دوربین وارد فضایی نسبتاً آرام و یا حتی پرتنش تر می شود. حفظ ریتم و ساختار کارگردانی و حفظ ضرباهنگ فیلم کاری بسیار سخت می شود که می توان گفت ریان جانسون از پس آن بر آمده و ریتم فیلم را به خوبی حفظ می کند.

فیلم صحنه های اکشن بسیاری دارد که خالی از هیجان و تعلیق است. آینده «جو» فردی پر قدرت و شکست ناپذیر است که در بسیاری مواقع بیننده را به یاد ترمیناتور می اندازد. «جو» شخصیتی است که از پس هر کاری بر می آید و به هیچ وجه شکست نمی خورد. این مسئله به حدی غلو شده و مشهود است که کمترین تعلیق را از بیننده می گیرد و باعث می شود که مخاطب با خیالی راحت به دیدن فیلم بپردازد و در بسیاری مواقع از موفقیت های عجیب «جو» تا حد زیادی تعجب کند.

در بسیاری از فیلم های شاخص که قصه ای در آینده دارند مثل فیلم بلید رانر به کارگردانی ریدلی اسکات علاوه بر طراحی صحنه و لباس و مسائل بصری دیگر حتی شخصیت پردازی کاراکترها با شخصیت پردازی کاراکترهای زمان حال متفاوت است اما در لوپر به غیر از وجود ماشین های مدرن نشانه دیگری از دنیای مدرن نیست و همه چیز به نوعی طراحی شده اند که گویا قصه فیلم در زمان حال سپری می شود. به همین جهت فضاسازی فیلم ضربه شدیدی خورده و فیلم علی رغم اینکه در تلاش بوده تا تغییرات زندگی انسان ها و دنیا را نشان دهد نه تنها در بطن قصه ناموفق عمل کرده بلکه در ظاهر نیز ناموفق بوده است.

نمایی از فیلم لوپربازی بازیگران متوسط بوده و نمی توان بازی درخشانی در این فیلم نام برد. بروس ویلیس یکی از ساده ترین نقش ها را در طول دوران بازیگری اش بازی کرده و تا حدی از پس نقش بر آمده و باید پذیرفت که بازی کردن چنین شخصیتی با شخصیت پردازی ضعیف کار بسیار سختی است و به همین دلیل ناموفق بودن برخی از بازیگران در ایفای نقش را می توان بر گردن شخصیت پردازی فیلم انداخت چرا که وقتی شخصیتی هنوز باورپذیر و قابل قبول نشده است بازیگر هرچقدر که در کارش تبحر داشته باشد نمی تواند با شخصیت اش ارتباط برقرار کند و در نتیجه بازی چندان خوبی نیز نمی تواند از او دید.

فیلم لوپر همانند اکثر آثار اکشن این روزهای سینمای هالیوود از جلوه های ویژه بسیاری استفاده کرده است که در استفاده از آن ها می توان گفت که بسیار موفق بوده و همه صحنه های ساخته شده توسط جلوه های ویژه کامپیوتری تا حد بسیاری قابل قبول و خوب بوده است.

فیلمبرداری فیلم نیز در کنار جلوه های ویژه خوب بوده و نمی توان ایراد خاصی در آن یافت.

در کل کارگردانی فیلم نسبت به فیلمنامه بهتر بوده و کمتر دیده می شود که کارگردانی همانند فیلمنامه دچار پست مدرن زدگی شود، اما ای کاش فیلمنامه لوپر با ایده نابی که دارد (به غیر از ایده اصلی) بیشتر به آن پرداخته می شد تا دچار چنین معضلاتی نشود و مطمئناً از چنین ایده ای می شد فیلمنامه ای بهتر و قابل تأمل تر نوشت.

از سوی دیگر لوپر فیلمی است که ممکن است تماشاگران با دیدن اش یاد فیلم تلقین کریستوفر نولان بیافتند. اگر بخواهیم قضاوت ها را کنار بگذاریم بین این دو فیلم شباهت های بسیاری وجود دارد. در لوپر برش هایی از سکانسی به سکانس دیگر وجود دارد که در هر سکانس فضای متفاوتی حکمفرماست و گویا ریان جانسون (کارگردان فیلم لوپر) برای حفظ ریتم و ساختار فیلم اش در بسیاری مواقع از سبک کارگردانی نولان در فیلم تلقین استفاده کرده است. لوپر همانند تلقین ساختاری پیچیده دارد و اگر بیننده جمله یا صحنه ای را از دست دهد ممکن است مدت ها گیج و سردرگم در فیلم باقی بماند. یکی از تفاوت های این دو فیلم در ایده آن دو است. لوپر از یک الگوی داستانی کلیشه ای برخوردار است و قصد دارد با ایده هایی نو، یک قصه قدیمی را روایت کند. قصه سفر در زمان، قصه ای است که در طول تاریخ سینما توسط کارگردان های مختلفی مطرح شده است و می توان پذیرفت که در طول تاریخ سینما، از زوایای مختلف به این قصه نگاه شده است. ریان جانسون نیز یکی از این کارگردان ها است و به نظر من در پرداخت مدرن این قصه ی امروز کلاسیک شده، موفق نبوده و فیلمنامه مدرن فیلم گرفتار کلیشه هایی شده است که جذابیت های ذاتی آن را نیز از بین برده است که این نیز یکی از شباهت های فیلم لوپر با تلقین محسوب می شود، چرا که در این فیلم نیز ایده بکر نولان توسط قصه هایی کلیشه ای از بین رفته است.

لوپر علی رغم مشکلات بسیاری که در فیلمنامه و کارگردانی دارد یکی از فیلم های اکشنی است که با جسارت زیادی در سال 2012 ساخته شده است. چرا که ایده اصلی فیلم بسیار کلیشه ای و پیش پا افتاده است. ساخت چنین فیلم مدرن و پیچیده ای نیاز به جسارت بالایی دارد و فیلمنامه نویس باید به قدری متبحر باشد که فیلمنامه دچار پیچیدگی زائد نشود و از فضا و ریتم اش خارج نشود که متأسفانه فیلم لوپر دچار چنین مشکلاتی شده و فضا، ریتم و ساختار را از دست می دهد. فیلم لوپر را نمی توان در بین فیلم های شاخص سال 2012 قرار داد ولی این فیلم پر از ایده هایی است که می تواند توسط فیلمنامه نویسان به چند فیلمنامه خوب تبدیل شود.

علی ناصری


 تاريخ ارسال: 1391/9/26
کلید واژه‌ها:

نظرات خوانندگان
>>>همایون:

فیلم چرت و بی سر و ته و مسخره ای بود

0+2-

سه‌شنبه 28 آذر 1391




فرم ارسال نظرات خوانندگان

نام (ضروري):
نظر شما (ضروري):
كد امنيتي (ضروري) :
كد امنيتي تركيبي از حروف كوچك انگليسي است. توجه داشته باشيد كه كد امنيتي به كوچك و بزرگ بودن حروف حساس است.