پرده سینما

ای قلب بزرگوار، دریغا که شکافتی! در رثای چنگیز جلیلوند

غلامعباس فاضلی

 


 





 

 

این صدای چنگیز جلیلوند بود روی چهره ریچارد برتن در پرفروش ترین فیلم خارجی آن سالها که با نام نگاه شیطانی [با اسم اصلی تماس مدوزا] از پرده سینماهای ایران پایین کشیده نمی شد. از سینمایی به سینمای دیگر و از شهری به شهر دیگر می رفت. فیلم قبل از انقلاب دوبله شده اما فرصت اکران مناسب پیدا نکرده بود. در سال های نخستین دهه ۱۳۶۰ واردکننده فیلم موفق به کسب پروانه نمایش برای آن شد و با آمدن فیلم روی پرده سینما غوغایی به راه افتاد. در میان تمام فیلم هایی که آن سالها اکران شدند، گویش فارسی جلیلوند در آن فیلم تافته ای کاملاً جدابافته بود.نام آن سینما «ساحل» بود. در کودکی فیلم راه اژدها با بازی بروس لی را آنجا دیدم. در دوره نوجوانی آن سینما میعادگاهی شد برای تماشای فیلمهایی پرخاطره مثل بازپرسی به پایان می رسد، اعترافات یک کمیسر پلیس، فرار به مکزیک، تفنگدار، نقطه ضعف، مترسک، پاپیون، حماسه آلپ، جزیره گنج، و خدا می داند چند فیلم دیگر.

در حال و هوای آن سالها نام سینما را از «ساحل» تغییر داده بودند به «صحرا»! احتمالاً به نظرشان رسیده بود «ساحل» محل خوشگذرانی است و «صحرا» محل مبارزه! بنابراین اسم «صحرا» بیشتر برازنده یک سالن سینماست! بگذریم که در اوائل دهه ۰۸۱۳ نام سینما برگشت به همان «ساحل» و امروز هم در اهواز به نام سینما «ساحل» می شناسندش.

سینما «ساحل» در محله «باغ معین» قرار داشت و مشرف به پارک کوچکی که با همین نام شناخته می شد. «باغ معین» اصیل ترین و یکی از قدیمی ترین محله های اهواز بود و هنوز هم هست. با خانه های ویلایی خوش نقشه و دل باز. محله ای که در جوار رودخانه کارون بود. روایات موثقی وجود دارد مبنی بر اینکه فروغ فرخزاد پس از ازدواج نخستین و سکونت در اهواز، مقیم «باغ معین» بوده است. بعدها در دهه ۱۳۴۰ و به خصوص ۱۳۵۰ محله هایی مثل «امانیه» و «کیانپارس» به عنوان محله هایی شاخص تر صاحب آوازه شدند، اما هیچکدام به پای «باغ معین» نرسیدند. شاید نخستین دلیل این بود که «باغ معین» برخلاف محله های دیگر، در عین اعیان بودن، ابداً محله ای در دسترس و داخل مسیر عبور و مرور همگانی نبود. بنابراین هر کسی گذرش به آنجا نمی افتاد. و دلیل دیگر این بود که موقعیت جغرافیایی «باغ معین» به آن اجازه وسعت گرفتن را نمی داد. محله ای بود دنج و آرام با محدوده ای مشخص. که در گذر زمان نه مثل «امانیه» کاربرد اداری آن در اولویت قرار گرفت، و نه مثل «کیانپارس» آنقدر بزرگ شد که به محله ای تجاری تبدیل گردد. «باغ معین» همانطور که بود، ماند و گذر سالها گرچه کمی متروک اش کرد و در انزوایی بیشتر قرارش داد، اما از اصالت و مرغوبیت آن نکاست. دست کم تا چند سال قبل که باز گذرم به آن محله افتاد با آن عمارت های بزرگ اصیل می درخشید و شکر خدا خبری از آپارتمان های سر به آسمان زده در آن نبود.

به هر حال گویی سینما «ساحل» در «باغ معین» اهواز قرار گرفته بود تا ما را با فیلم های جادویی اش بیقرار کند. تنها سینمایی بود که نیم دقیقه پیش از شروع فیلم برای دعوت تماشاگران به سکوت، صدای زنگ ناقوسی در سالن نمایش اش، طنین انداز می شد. در همان سینما بود که صدای منوچهر اسماعیلی را جای فرانکو نرو، و استیو مک کویین شنیدیم؛ و صدای ایرج ناظریان را به جای اورسن ولز. همان جا بود که  زنگ جادویی صدای حسین عرفانی روی چهره حسین پرورش خاطره ابدی مان شد. صدای ناصر طهماسب، ناهید امیریان، خسرو خسروشاهی، مینو غزنوی، زهره شکوفنده، جلال مقامی، رفعت هاشم پور، احمد رسول زاده، ژرژ پطروسی، آرشاک قوکاسیان، محمود قنبری، پرویز بهرام، پرویز نارنجی ها، ایرج رضایی، و خدا می داند چند دوبلور دیگر را توی آن سالن در آن محله ی اعیان نشین در قلب و روح مان جا دادیم...

نمی دانم چرا دارم افعال را جمع می بندم! «ما»؟ً! از کی ها دارم حرف می زنم؟ مگر نه اینکه امروز بیش از هر زمانی تنها هستم! مگر در آن بعد از ظهرهای پاییزی، نیمروزهای پرشرجی و گرم تابستانی، یا پیش ازظهرهایی که از کلاس دبیرستان می گریختم سوی سینما «ساحل»، در آن سفرهای عاشقی چه کسی همراه ام بود؟ آن روزها نه خبری از خیل آدم هایی بود که امروز صفت «دوبله باز» را روی خودشان گذاشته اند، نه نشانی از صدها هزار «اکانت»ی که در اینستاگرام در هر زمینه ای خود را موظف به اظهار و اعلام نظر می دانند، و نه دیگرانی که در تلگرام با انتشار «پادکست» بر مسند دبیری می نشینند. آن روزها عشق به دوبله و صدا، یک عشق ناپسند شمرده می شد که هرکسی شیدایی گرفتار شدن به گرداب آن را نداشت.

در میان آنهمه صدای اعلا، و آنهمه فیلم والا، روی پرده آن چند سینمای شهر اهواز: «اوکسین»، «شهر فرنگ»، «آریا»، و «ساحل»، ناگهان روزی صدایی آمد که دنیای مرا دگرگون کرد. یک فارسی حرف زدن بی همتا. یک گویش پرافسون، و آوایی سحرگون که همه چیزم را دگرگون ساخت. به حقیقت مرا با خود برد به جایی در دوردست هایی که نمی دانستم کجاست و مأوایی بهم داد:

«وقتی تمام حرف ها گفته و انجام شد فهمیدم "زونفلد" هم یک طبیب ساحر بیش نیست که شکاک ها را وادار به قبول اراجیف می کنه. دکتر! هواپیماها شبها بالای سرم صدا می کنند، ساعت ها پشت سرهم، خیالات دوست من! دکتر! پوست من سیاهه و احساس می کنم فرق دارم، خیالاته دوست من! دکتر! وقتی پشت رُل هستم احساس می کنم می خوام بکشم، خیالاته دوست من! خیالات! خیالات! خیالات!»

از آنجا با آن فیلم با آن صدا، زبان فارسی و کلام و آواهای درون این زبان، برای من عظمت و رفعت دیگری یافت. صدا آنقدر به شمایل ریچارد برتن می نشست که از همان سالها ریچارد برتن بازیگر محبوب من شد. در طول سال های بعد صدای چند نفر دیگر را روی چهره ریچارد برتن شنیدم، اما هیچکدان به پای صدای جلیلوند نرسیدند.این صدای چنگیز جلیلوند بود روی چهره ریچارد برتن در پرفروش ترین فیلم خارجی آن سالها که با نام نگاه شیطانی [با اسم اصلی تماس مدوزا] از پرده سینماهای ایران پایین کشیده نمی شد. از سینمایی به سینمای دیگر و از شهری به شهر دیگر می رفت. فیلم قبل از انقلاب دوبله شده اما فرصت اکران مناسب پیدا نکرده بود. در سال های نخستین دهه ۱۳۶۰ واردکننده فیلم موفق به کسب پروانه نمایش برای آن شد و با آمدن فیلم روی پرده سینما غوغایی به راه افتاد. در میان تمام فیلم هایی که آن سالها اکران شدند، گویش فارسی جلیلوند در آن فیلم تافته ای کاملاً جدابافته بود.

از آنجا با آن فیلم با آن صدا، زبان فارسی و کلام و آواهای درون این زبان، برای من عظمت و رفعت دیگری یافت. صدا آنقدر به شمایل ریچارد برتن می نشست که از همان سالها ریچارد برتن بازیگر محبوب من شد. در طول سال های بعد صدای چند نفر دیگر را روی چهره ریچارد برتن شنیدم، اما هیچکدان به پای صدای جلیلوند نرسیدند.

در نمایش های «خانه فرهنگ» در سینما «سپیده»، و «سینما تئاتر کوچک» و همچنین نمایش های «فیلمخانه ملی ایران» در سینما «ریولی»ی تهران، صدای جلیلوند را روی فیلم های زیادی شنیدم در نبرد تانک ها جای رابرت شاو شگفتی آفرید، و در دور دنیا در هشتاد روز جای دیوید نیون نشاطی جاودان، و در تابستان گرم طولانی جای پل نیومن معرکه ای در معرکه خلق کرد. مارلون براندوهایش را کمتر دوست داشتم، و برت لنکسترش را در وراکروز بیشتر. ریچارد برتن هایش برایم فراموش نشدنی اند. در قلعه عقابها شکوه گفتار برتن را به تمامی به زبان فارسی منتقل کرد. در قصر یخی نیز به جای ریچارد برتن صدایش در برابر صدای نصرالله مدقالچی که جای رابرت رایان سخن می گفت، خشونت سرد کشمکش میان دو مرد را جاودانه ساخت. بعید می دانم تا صد سال بعد کسی بتواند جای ریچارد برتن در چه کسی از ویرجینیاوول می ترسد؟ بهتر از او حرف بزند.

کلارک گیبل هایش (به استثنای بربادرفته که صدای عرفانی را در دوبله ویدئویی بیشتر می پسندم) به جان می نشستند. که با صدایش در دسته فرشتگان و مردان جسور زندگی کردم.

وقتی چندین سال قبل پس از سالها اشتیاق و انتظار صدای او را در فیلم غول هم به جای راک هادسن و همچنین به جای جیمز دین شنیدم تا مدتها مسرور بودم. شنیدن صدای او روی بلندگوهای استریوفونیک سینما «آتلانتیک» و سینما «ریولی»ی تهران، وقت نمایش نسخه هفتادمیلی متری فیلم بن هور، بر چهره استین بوید لذتی فراموش نشدنی به همراه داشت.

 

■■■■

 

 

ابوالحسن تهامی با مدیریت دوبلاژ فیلم دکتر فاستوس و به کار گرفتن جلیلوند در نقش دکتر فاستوس (با بازی ریچارد برتن) قابلیت های تازه ای را در چنگیز جلیلوند کشف کرد. یک گویش ادبی با صلابتی ستودنی که با لحنی فیلسوف مآبانه آمیخته می شد و به خصوص وقتی برای شخصیت های تاریخی یا متفکر انتخاب می شد جذبه ای سحرآمیز به آنها می داد. جلیلوند هنگام صحبت به جای پیتر اوتول در شیر در زمستان نیز همین لحن را به کار بست. و در شون کانری های غیرجیمزباند مثل مردی که می خواست سلطان باشد، شیر و باد، رابین و ماریان، و نام گل سرخ نیز با به کار گرفتن همین لحن، آن دوبله ها را جاودانه ساخت.ابوالحسن تهامی با مدیریت دوبلاژ فیلم دکتر فاستوس و به کار گرفتن جلیلوند در نقش دکتر فاستوس (با بازی ریچارد برتن) قابلیت های تازه ای را در چنگیز جلیلوند کشف کرد. یک گویش ادبی با صلابتی ستودنی که با لحنی فیلسوف مآبانه آمیخته می شد و به خصوص وقتی برای شخصیت های تاریخی یا متفکر انتخاب می شد جذبه ای سحرآمیز به آنها می داد. تهامی در سالهای بعد در چندین فیلم دیگر والاترین توانایی ها را در صدای جلیلوند به حد اعتلا و اعلا به تجلی رساند. جلیلوند هنگام صحبت به جای پیتر اوتول در شیر در زمستان نیز همین لحن را به کار بست. و در شون کانری های غیرجیمزباند مثل مردی که می خواست سلطان باشد، شیر و باد، رابین و ماریان، و نام گل سرخ نیز با به کار گرفتن همین لحن، آن دوبله ها را جاودانه ساخت.

صدای او همچنین قواره ی برگردان های سینمایی از آثار تنسی ویلیامز بود. گویی جایی در آن سوی جهان، در زمانی دیگر او و تنسی ویلیامز، متن و کلام و لحن را با هم هماهنگ کرده بودند. مثل پل نیومن گربه روی شیروانی داغ و پرنده شیرین جوانی و مارلون براندوی اتوبوسی به نام هوس.

جلیلوند موفق در تیپ سازی شخصیت های کمدی هم بود. دیک وان دیک در مری پاپینز نمونه شاخصی از تیپ سازی کمدی اوست که در طول سالهای سال بارها در نقش های مختلفی تکرار شد. او مردی بسیار سخنکوش بود. علی کسماییِ بزرگ برایم روایت می کرد که هنگام دوبله فیلم المرگنتری (دوبله نخستین که برای سینماها بود) «فک های جلیلوند مثل پیستون بالا و پایین می رفت.»

جز اینها او صاحب صدها نقش به یادماندنی در تاریخ سینماست که می شود تا ابد درباره آنها حرف زد: یول برینرها، کلینت ایستوودها، ماکسیمیلیان شل ها،... و می شود درباره شون کانری/جیمزباندهای او حرف زد که برخوردار از اندکی طنز بیشتر نسبت به فیلم اصلی بودند.

بعضی کارهایش کمتر مورد علاقه من بودند. اما این چیزی از جایگاه بی بدیل او در تاریخ دوبلاژ فارسی نمی کاهد.

یکی از شاه نقش های جلیلوند صحبت جای سیلوستر استالونه در فیلم راکی بود. در این فیلم که مدیریت دوبلاژ آن را ابوالحسن تهامی به عهده داشت جلیلوند به شکلی تکرارنشدنی و ستایش برانگیز جای سیلوستر استالونه صحبت کرد.

 

■■■■

 

 

در سال ۱۳۵۷ به آمریکا رفت و در ایالت تگزاس مأوا گزید. تا سالیان سال حتی فکر دوبله را از سر بیرون کرده بود، و این درست در دورانی بود که نسلی که در ایران داشت بالنده می شد هر روز بیش از پیش شیدای دوبلاژ فارسی و صدای جلیلوند و هم نسلان او می گردید. در سال ۱۳۷۷ درست زمانی که اشتیاق عمومی در جامعه سینمایی برای دیدن او و شنیدن صدایش روی فیلمها به کمال رسیده بود، به دعوت تهیه کننده ای به ایران سفر کرد تا در فیلم دوستان ساخته علی شاه حاتمی جای بازیگر اصلی فیلم حرف بزند. همکاران قدیم و عاشقان دوره اش کردند، برایش مهمانی دادند، در آغوش اش گرفتند و او پس از سالهای سال جلوی میکروفن قرار گرفت و به جای یوسف مرادیان حرف زد. سفرش زود به پایان رسید و او با مهری بسیار به ایالات متحده برگشت، به این امید که در آینده ای نزدیک به ایران بازخواهد گشت و کار دوبله را از سر خواهد گرفت.

اما مسئولان سینمایی وقت که به دوبلاژ فارسی بدبین بودند، به صدای او مجوز ندادند و فیلم دوستان بدون صدای جلیلوند، با صدای خسرو خسروشاهی بر پرده سینماهای ایران اکران شد. (گرچه چندین سال بعد فیلم دوستان با صدای جلیلوند در شبکه خانگی به نمایش درآمد) این سرخوردگی بزرگی برای دوستداران وی، و احتمالاً یأسی قابل توجه برای جلیلوند بود. اما جلوی باورهای بزرگ را نمی شد گرفت. کمی بعد یک عاشق دوبله به نام محمدمهدی جعفری مؤسسه فرهنگی هنری «قرن بیست و یک» را تأسیس کرد و چند سال بعد توانست موافقت مدیران وقت را برای حضور جلیلوند در عرصه دوبلاژ فارسی را بگیرد. در اوائل دهه ۰۸۱۳ چنگیز جلیلوند به دعوت محمدمهدی جعفری به ایران آمد و دوره جدیدی را در عرصه فعالیت هنری اش آغاز کرد. دوره ای هم پربار و هم پرکار.

در این دوره ی حدوداً هفده ساله جلیلوند هر روز با اقبال و اشتیاقی روزافزون از سوی جامعه سینمایی کشور و اساساً مردم ایران روبرو می شد.

خودش تعریف می کرد که در ماههای نخستین حضورش در ایران، وقتی در جریان یک جشنواره سینماییِ خارج از تهران، با گروهی از سینماگران همسفر بوده و آنها از او خواسته بودند بخش هایی از گفتگوی فیلم هایی را که در سالهای دور دوبله کرده را برایشان تکرار کند و او بخش هایی از تک گویی بهروز وثوقی در فیلم طوقی را اجرا کرده بوده، از شناخت و اشتیاقی که در جامعه نسبت به دوبلاژ و دوبلورها وجود داشته غافلگیر و البته مشعوف شده بوده.

او در این سال های واپسین از همه چیز دل کند و خودش را وقف حرفه و هنرش نمود. قدرشناس بود و از همان ابتدا در ابراز قدرشناسی از محمدمهدی جعفری اعلام کرد فقط در استودیوی او دوبله خواهد کرد. جعفری استودیوی «قرن بیست و یک» را به صورت مأمن و مأوایی قابل اطمینان و اتکا برای جلیلوند درآورد. شاید بشود این را گفت که او در طول این دو دهه تلاش کرده استودیویش خانه ای برای همه دوبلورها و اساساً دوبلاژ فارسی باشد.

 

■■■■

 

 

آیندگان وقتی برای نخستین بار صدای او را روی شاهکارهای بزرگ تاریخ سینما بشنوند احتمالاً از خود خواهند پرسد «مگر او زنده است؟!» اطمینان دارم شنیدن صدای او روی چهره رابرت ردفورد (از درون آفریقا) کلینت ایستوود (پل های مدیسون کانتی) پل نیومن (ووسا و بازی پنج نفره) ایو مونتان(بیا عشق بورزیم) کلاک گیبل (در ناپل شروع شد و ناجورها) برت لنکستر (جدال در اوکی کورال/ دوبله دوم) استوارت گرینجر (سالومه) ریچارد برتن (خرقه/ دوبله دوم [یا شاید سوم!]) ویکتور میچر (دیمیتریوس و گلادیاتورها/ دوبله دوم) رابرت تیلور (کجا می روی؟) ریچارد هریس (کرامول/ دوبله دوم) و چندین و چند فیلم به یادماندنی دیگر برای آیندگان غافلگیرکننده خواهد بود. بله! او زنده است!سالها بود که نمی خواستم درباره دوبلاژ چیزی بنویسم. اگر اشاره های چند تا دوستان نبود که سرسری گذشتن بنده از مرگ چنگیز جلیلوند را شایسته منزلت او ندانستند و یاد کردن از او را برایم ضروری برشمردند، شاید همین یادداشت را هم نمی نوشتم و بار سنگین مرگ او را مثل همه مرگ های این چند سال اخیر با یک اندوه درونی و پنهان ادامه می دادم. همچنانکه به نظرم مرگ های متعددی در این سالها برایم ناگوار بوده و درباره آنها خاموشی برگزیدم: مرگ علی معلم، حسین عرفانی، جمشید مشایخی، ماه چهره خلیلی زاده، شون کانری، انیو موریکونه، محمود اعطا، و چندین نفر دیگر.

شاید از آن جهت که سالهاست در جامعه ما شغل دوم و شاید بی مواجب عده ای شده سخنرانی و سخنوری در مراسم ختم مردگان و ایفای نقش دوست صمیمی و یارِ غار آنها در زمان حیات. و حتی اگر به اقتضای بیماری کرونا مراسم ختم و بزرگداشتی هم برگزار نشود، مصاحبه با رسانه ها که عجب وجود نازنینی از دست مان رفت! و...

راست اش خسته تر از آن هستم که حوصله ملحق شدن به صف این جماعت را داشته باشم. مجالی برای خودنمایی یا ریاکاری ندارم. بنابراین ترجیح می دهم دست کم در هیاهویی که پس از مرگ آدمها شکل می گیرد، به قطار اینطور آدمها ملحق نشوم.

احتمالاً نخستین مصاحبه تخصصی و جدی با چنگیز جلیلوند را بنده در سال ۳۸۱۳ با او انجام دادم، مصاحبه ای طولانی و البته تصویری، که به بهانه برنامه تلویزیونی هفتگی ام نگارستان با جلیلوند انجام شد. بخش کوتاهی از گفتگوی تصویری در حد مجال برنامه از تلویزیون پخش شد، متن کامل آن پیاده و در ماهنامه دنیای تصویر با عنوان «گردش نواهای ابدی، از مارلون براندو تا شون کانری» منتشر گردید. (به نظرم فایل کامل تصویری آن موجود باشد و شاید روزی جایی منتشرش کنم). اما نکته ای که برای خودم قابل تأمل می نماید این است که پس از آن سال تقریباً من هیچ تماس یا ارتباطی با چنگیز جلیلوند نداشتم. گرچه همواره و به لطف خدا با دوبلورها (حتی گاه بی آنکه تلاشی کنم) به اصطلاح گِل ام گرفته، اما چنگیز جلیلوند شاید تنها موردی بود که به رغم آن گفتگوی مفصل (که پخش تلویزیونی اش در سال ۳۸۱۳ بنا به گفته خودش بازتاب های هیجان انگیزی برایش به همراه داشت و انتشار مصاحبه در دنیای تصویر در همان سال بسیار اثرگذار بود) هرگز ارتباطی بین ما شکل نگرفت. در تمام این سالها (واقعاً نمی دانم چرا!) هرگز نمره تلفنی بین ما رد و بدل نشد، و دیدار و گفتگویی با هم نداشتیم! اما من وظیفه داشتم بیشتر قدرش را بدانم. شبی در سال های دور را به یاد می آورم که به دعوت ابوالحسن تهامی گرانمایه دعوت شدم به نمایش افتتاحیه فیلم هملت کنت برانا به مدیریت دوبلاژ استاد تهامی روی پرده سینما «عصر جدید». فیلمی که در آن چنگیز جلیلوند به جای «هملت» سخن می گفت. تهامی بزرگ باز هم شعبده ای ساخته و جلیلوند «هملت»ی دیگر را به ما عرضه داشته بود. پس نمایش فیلم، بیرون سینما چه اشتیاق و غوغایی بود! چرا آن شب به ذهن ام نرسید که چنین ضیافت باشکوهی تکرارنشدنی است؟! حال همه خوب بود. من سختگیرانه دوبله فیلم را چندان نپسندیدم چون فکر می کردم «خودآگاهی تهامی بر ناخودآگاه او غلبه کرده و دوبله فاقد شهود و طراوت لازم شده است!» چه مهملاتی برای خودم سر هم می کردم! چرا آن شب در آن وجد فراگیر در آن جشن بیکران سهیم نشدم؟! و جلیلوند با آن چهره ی همیشه متبسم، با آن قامت بلند و رعنا، ستاره ی آن شب بود. شکر خدا او پیوسته آدمی خوش مشرب و معاشر بود. نه فقط صدها فیلم متنوع را به فارسی دوبله کرد، بلکه به طور جدی بازیگری کرد، مجری تلویزیون شد، مورد توجه و تکریم ستاره های سینما قرار گرفت و با آنها در مراوده بود و خلاصه خیلی فراتر از یک «دوبلور» در مقام یک «چهره نامدار»/ Celebrity در جامعه صاحب منزلت گردید.

اطمینان دارم دستاوردهای جلیلوند در دهه های آینده بارها و بارها مورد تأمل و پژوهش علاقمندان دوبله قرار خواهد گرفت. چرا که او در دو دهه اخیر در دهها شاهکار سینمایی به جای بزرگترین بازیگران سینما حرف زده است. فیلمهایی که هنوز در آرشیوهای خصوصی هستند و مجالی برای عرضه و نمایش عمومی پیدا نکرده اند. از دوبله کامل (و سوم) فیلم لارنس عربستان (و حرف زدن جای پیتر اوتول و آنتونی کویین) گرفته تا ریچارد برتن در دوبله دوم کلئوپاترای جوزف منکیه ویچ و ویلیام هولدن سانست بولوار بیلی وایلدر.

آیندگان وقتی برای نخستین بار صدای او را روی شاهکارهای بزرگ تاریخ سینما بشنوند احتمالاً از خود خواهند پرسد «مگر او زنده است؟!» اطمینان دارم شنیدن صدای او روی چهره رابرت ردفورد (از درون آفریقا) کلینت ایستوود (پل های مدیسون کانتی) پل نیومن (ووسا و بازی پنج نفره) ایو مونتان(بیا عشق بورزیم) کلاک گیبل (در ناپل شروع شد و ناجورها) برت لنکستر (جدال در اوکی کورال/ دوبله دوم) استوارت گرینجر (سالومه) ریچارد برتن (خرقه/ دوبله دوم [یا شاید سوم!]) ویکتور میچر (دیمیتریوس و گلادیاتورها/ دوبله دوم) رابرت تیلور (کجا می روی؟) ریچارد هریس (کرامول/ دوبله دوم) و چندین و چند فیلم به یادماندنی دیگر برای آیندگان غافلگیرکننده خواهد بود. بله! او زنده است!

برای من صدای او او از تماشای فیلم نگاه شیطانی روی پرده سینما «ساحل» اهواز آغاز شد و حالا رسیده به واپسن جملات نمایشنامه هملت ویلیام شکسپیر، آنجا که هوراشیو در رثای هملت می گوید: «ای قلب بزگوار، دریغا که شکافتی. شب بخیر ای شاهزاده‌ی عزیز و محبوب. گروه فرشتگان گرداگرد تو نغمه‌سرایی کنند تا به آرامگاه خود رسی.»

چنگیز جلیلوند یکی از بزرگترین دوبلورهای تاریخ دوبلاژ فارسی است. هرگز نمی میرد و یادش برای همیشه گرامی است.

 

 

 

غلامعباس فاضلی

 

آذر ماه ۱۳۹۹

 

 

 

برخی از دوبله های چنگیز جلیلوند به نقل از رسانه ها:

 

    گربه‌ای روی شیروانی داغ (پل نیومن)

    برنده (پل نیومن)

    تابستان گرم و طولانی (پل نیومن)

    لوک خوش دست (پل نیومن)

    زندگی و دوران قاضی روی بین (پل نیومن)

    جنگ سری هری فریگ (پل نیومن)

    تبانی (پل نیومن)

    پرنده شیرین جوانی چنگیز جلیلوند (پل نیومن)

    مأمور مکینتاش (پل نیومن)

    وکیل هادساکر(پل نیومن)

    بیلیاردباز (پل نیومن)

    تیرانداز چپ دست (پل نیومن)

    آسمانخراش جهنمی(پل نیومن)

    پرده پاره (پل نیومن)

    وحشی (مارلون براندو)

    زنده باد زاپاتا (مارلون براندو)

    جولیوس سزار (مارلون براندو)

    اتوبوسی به نام هوس (مارلون براندو)

    در بارانداز (مارلون براندو)

    شیرهای جوان (مارلون براندو)

    سایونارا (مارلون براندو)

    شب رؤیاها (مارلون براندو)

    کنتسی از هنگ کنگ (مارلون براندو)

    سربازهای یک چشم (مارلون براندو)

    تعقیب (مارلون براندو)

    شعله‌های آتش (مارلون براندو)

    شیرهای جوان (مارلون براندو)

    کلئوپاترا (ریچارد برتون)

    قلعه عقاب‌ها (ریچارد برتون)

    دکتر فاستوس (ریچارد برتون)

    چه کسی از ویرجینیا وولف می‌ترسد (ریچارد برتون)

    رام کردن زن سرکش (ریچارد برتون)

    همرسمیت بیرون است (ریچارد برتون)

    نگاه شیطانی (ریچارد برتون)

    هتل بین الملی (ریچارد برتون)

    غازهای وحشی (ریچارد برتون)

    موش‌های صحرا (ریچارد برتون)

    حمله به رومل (ریچارد برتون)

    قتل تروتسکی (ریچارد برتون)

    سومین معجزه (اد هریس)

    دو زن (راف والونه)

    امپایر استیت (دواین جانسون)

    به سوی ویچ مانتین (دواین جانسون)

    از پا افتاده (دواین جانسون)

    جلاد ونیز (گای مدیسون)

    شعله (دهر مندرا)

    ربوده شده ۳ (لیام نیسون)

    اورست (لیام نیسون)

    شوالیه تاریکی برمی‌خیزد (مایکل کین)

    شن‌های روان (مایکل کین)

    تمساح آلبینو (مت دیلون)

    فرار از نیویورک (کرت راسل)

    سنگ گور (کرت راسل)

    هنر سرقت (کرت راسل)

    هفت عروس برای هفت برادر (هاوارد کیل)

    مری پاپینز (دیک ون دایک)

    چیتی چیتی بنگ بنگ (دیک ون دایک)

    بی‌مصرف‌ها (۱٬۲٬۳) (سیلوستر استالونه)

    راکی (۱٬۲٬۳٬۴٬۵) (سیلوستر استالونه)

    راکی بالبوآ (سیلوستر استالونه)

    کرید (سیلوستر استالونه)

    اسکار (سیلوستر استالونه)

    به من برس (سیلوستر استالونه)

    آدمکش‌ها (سیلوستر استالونه)

    روشنایی روز (سیلوستر استالونه)

    آره که میشه رفیق (باد اسپنسر)

    رابین هود (کوین کاستنر)

    روز انتخاب (کوین کاستنر)

    من گناهکارم! ثابت کن (وین دیزل)

    ریدریک (وین دیزل)

    ولورین (هیو جکمن)

    مردان ایکس: روزهای گذشته آینده (هیو جکمن)

    نبرد پولادین (هیو جکمن)

    کیت و لئوپولد (هیو جکمن)

    کی پکس (کوین اسپیسی)

    بازشماری (کوین اسپیسی)

    جدایی ناپذیر (کوین اسپیسی)

    سارق حرفه‌ای چنگیز جلیلوند (کوین اسپیسی)

    کریسمس درکانوی (اندی گارسیا)

    انگیزه عدالت (شون کانری)

    الماس‌ها ابدیند (شون کانری)

    شما فقط دوبار زندگی می‌کنید (شون کانری)

    از روسیه با عشق (شون کانری)

    قرارگاه نظامی (شون کانری)

    انجمن نجیب زادگان عجیب (شون کانری)

    داربی اوگیل و کوتوله‌ها (شون کانری)

    ایندیانا جونز و آخرین جنگ صلیبی (شون کانری)

    دزدان دریایی کارائیب ۱٬۲٬۳٬۴ (جانی دپ)

    رنگو (جانی دپ)

    سرقت (جانی دپ)

    سگ را بجنبان (رابرت دنیرو)

    فصل شکار (رابرت دنیرو)

    جوزی ولز یاغی (کلینت ایستوود)

    ضریب مرگ (کلینت ایستوود)

    به خاطر چند دلار بیشتر (کلینت ایستوود)

 


 تاريخ ارسال: 1399/9/15
کلید واژه‌ها:

نظرات خوانندگان
>>>مشتاق جمعی:

با دروذ . درخواست مشتقانه ما علاقمندان دوبله از چنابعالی و همکارانتان چاپ کتاب عکس تاریخ دوبلاژ در قطعه بزرگ با عکسهای رنگی و نیمه رنگی وسیاه وسفید پشت میکروفونهای میز دوبلاز آثار فیلمهای سینمایی و تلویزیونی دوبله شده در دهه های 40و50 و60 از آلبوم هنری هنرمندان و مدیران دوبلاژ فوت شده با تاکید به عکسهای خرفه ای پشت میز و میکروفون هنرمندان قدیمی در قید حیات وفوت شده و در خارج کشور ویاحتی مشغول به کار دیگر بسیاری از عکسها و تصاویر تاریخ دوبلاژ به خصوص پشت صحنه ها وپشت میز و میکروفونها منتشر نشده است و در حال خاک خوردن و احتمالا به مرور زمان در کنج خانه ها و یا شاید خدای نکرده سهل انگاری غرزندانشان ممکن است ازبین بروذ . منبع دیگر برای پچاب کتاب عکس وزین نشریه داخلی گویندگان است شما و اقای عباس مطمن زاده و شاپور عظیمی نزاد و احمد ژیرافر به صورت شورای مشورتی و هیات مولفان استذعا داریم چنین یادگاری ماندگاری تاریخی را انجام دهید و کوچکترها مانند شهراد بانکی وامین حاج بابا و منصور دوبله زحمت گرداوری و توضیح عکسها از آلبوم عکس هنرمندان قدیمی زنده و کسری کیانی و رامین کاملی و شروین قطعه ای وایرج نودری وپیام ناظریان .... هر جور صلاح است به صورت مشورتی حتما این کار را بکنید تا به دیگر نسلها هم منتقل شود..........

0+0-

يكشنبه 23 مرداد 1401



>>>در پاسخ به جناب «امیر»:

با سلام و عدرخواهی بابت تأخیر در پاسخگویی به علت سفرهایی دور و دراز! باید عرض کنم مرحوم "محمود اعطا "که در این مقاله به ایشان اشاره کردم برادر مرحوم "احمد اعطا" یا همان "احمد محمود" نویسنده بودند. شاید در فرصتی بتوانم به یاد و خاطره این مرد بزرگ که چند دهه یکی از محبوب ترین دبیران دبیرستان های اهواز بودند بپردازم. مرحوم جمشید مشایخی هم از دوره کودکی بنده و یازی در سریال "داستانهای مثنوی" زنده یاد علی حاتمی بازیگر محبوب بنده بودند. روحشان شاد و شما نیز سلامت باشید.

2+0-

سه‌شنبه 2 دي 1399



>>>امیر:

سلام جناب فاضلی گرانقدر و بزرگوار! قلم‌تان مانا که این‌همه زیبا و پردریغ نوشتید. جسارتاً دو سوال برای این بنده پیش آمد. یک اینکه مقصودتان از محمود اعطاء، احمد محمود بزرگ بود یا خیر و دو اینکه با عنایت به عدم پذیرش شما در قبال بازی‌های زنده‌نام مشایخی، نام بردن از ایشان در فهرستی که دوست بزرگ‌تان جناب معلم در صدرش جلوه‌گری می‌کند، از چه رو بود؟ کاش شده به بهانه‌ی سال‌مرگ این بزرگان، به‌ویژه علی معلم، از قلم افسون‌گر شما بخوانیم. مهر عمیق دوست‌دارتان را پذیرا باشید قربان

2+0-

جمعه 21 آذر 1399



>>>در پاسخ به جناب «آزاد»:

از مرحمت و لطف شما و تذکر و تصحیح شایسته در مورد دوبلور جان وویت در فیلم کابوی نیمه شب سپاسگزارم. حسب راهنمایی شما اصلاح شد. عافیت و عزت تان پیوسته در فزون باد حضرت دوست. با احترام و مهر- غلامعباس فاضلی

111+1-

يكشنبه 16 آذر 1399



>>>آزاد:

قلمتان نویسا جناب فاضلی ناخودآگاه انتظار شکست روزه سکوتتان میرفت چرا که به وجهی خودتان صاحب عزایید چرا که از پیشگامان و دست اندرکاران اصلی غبارروبی از ارج دوبله پارسی بودید و بسیاری از دوبله بازهای جدی نسل ما سرنخ را از سلسله یادداشت های شما (به ویژه در دنیای تصویر) اخذ کردند *جسارتا گوینده جان وویت در کابوی نیمه شب فتح الله منوچهری ست که البته در تقلید از جلیلوند شهره بود

102+1-

يكشنبه 16 آذر 1399



>>>امیر:

تنهاصداست که میماند...خصوصا"صدایی که به وسعت تمام سینما باشد. آری، صدای زنده یاداستادچنگیزجلیلوند،تبلورصدای سینمادرایران است،صدایی به شکوه،عظمت وجاودانگی میهنش ایران که عاشقانه دوستش داشت...*سپاس ويژه ازپرده سینمای عزیز و جناب فاضلی فرهیخته،بخاطراِین نوشتاربسیارزیبا*

153+1-

شنبه 15 آذر 1399



>>>سعید مهرپور:

صد حیف که یکی از نام آوران عرصه صدا را از دست دادیم . حیف که قدرش را نداستیم و حیف که حنجره طلای دوبله از میان ما خرامان پر کشید و رفت! روحش شاد و یادش گرامی باد

188+1-

شنبه 15 آذر 1399




فرم ارسال نظرات خوانندگان

نام (ضروري):
نظر شما (ضروري):
كد امنيتي (ضروري) :
كد امنيتي تركيبي از حروف كوچك انگليسي است. توجه داشته باشيد كه كد امنيتي به كوچك و بزرگ بودن حروف حساس است.