پرده سینما

این صدای پای ابتذال در سینمای ایران است!

علیرضا انتظاری

 

 

 

 

 

 

 

 

بررسی ابتذال در سینمای اکران، به بهانه اکران سه فیلم سخیف این روزهای سینمای ایران:

شیش و بش، زنان ونوسی، مردان مریخی، آژانس ازدواج

 

 مقدمه

 

ورود نخستین دستگاه سینماتوگراف توسط مظفر الدین شاه به ایران زمین سرآغازی برای سینمای ایران به حساب می آید. از ساخت اولین فیلم سینمایی ایرانی (آبی و رابی) تا کنون بیش از هشت دهه می گذرد و سینمای ایران در این مدت همواره دستخوش حوادث و تغییرات اساسی بوده است؛ تغییراتی که طی این مدت سینمای ایران را گاه به اوج عزت رسانده اند و گاه به حضیض ذلت!

در ابتدای امر، هنگامی که سینما تازه وارد ایران شده بود بین فیلم سازان سینما خط فکری خاصی وجود نداشت و اغلب آثار ساخته شده در سینمای ایران اقتباس های ناشیانه ای از فیلم ها و ادبیات خارجی بود. اما کم کم فیلم سازانی با افکار نوجویانه تر مانند عبدالحسین سپنتا که اولین فیلم ناطق سینمای ایران را نیز کارگردانی کرده بود به جمع سینماگران ایرانی پیوستند که اغلب دغدغه هایشان پرداختن به ادبیات کهن ایران زمین بود و غالباً فیلم هایی خوش ساخت و از لحاظ معنایی پر بار را می ساختند. اما این رشد و شکوفایی چندان دوامی نداشت و به ناگهان سینمای ایران توسط عده ای از فیلم سازان و تهیه کنندگان سینمای ایران در منجلابی بزرگ فرو رفت و طی دوره ای نسبتاً طولانی فیلم سازان مبادرت به ساخت فیلم های عامه پسند و بدون محتوا که اغلب بر طرح نکات غیر اخلاقی استوار بودند می پرداختند، سینمایی که به عنوان سینمای فیلمفارسی معروف شد و تا امروز به عنوان بدترین دوران فیلم سازی در سینمای ایران از آن یاد می شود، اما چندی بعد با حضور فیلم سازان جوانی که دغدغه فرهنگ و هنر داشتند روند فیلم سازی در سینمای ایران تغییر کرد و با به وجود آمدن یک جریان عقیدتی و فرهنگی توسط آنان سینمای ایران گام مهمی جهت رشد و توسعه همه جانبه برداشت و این فیلم سازان جوان با همت خود به مقابله با ساخت آثار مخرب فرهنگی برآمدند. این کش و قوس ها تا وقوع انقلاب در سینمای ایران ادامه داشت و بعد از انقلاب بنا به ضوابط خاصی که برای سینما در نظر گرفته شده بود بسیاری از عناصر مهم مانند: جنسیت که در سینمای قبل از انقلاب برای ساخت فیلم ها به شدت مورد استفاده قرار می گرفت از میان برداشته شد و فیلم سازان سینمای ایران برآن شدند تا به تکامل کیفی فیلم های خود بپردازند. این تکامل کیفی باعث شد تا فیلم های تحسین برانگیز و قابل تاملی توسط فیلم سازان جوان سینمای ایران ساخته شود و فیلم های آنان مورد توجه فستیوال های بین المللی نیز قرار گیرد اما متأسفانه این روند نیز تنها تا حدود دو دهه در سینمای ایران بیشتر دوام نیاورد و سینمای ایران مجدداٌ به سمت و سوی تولید آثار سخیف روی آورد.

در فرهنگ فارسی عمید کلمه «سخیف» این گونه معنا شده است: سست، سبک، ضعیف و ناقص، اگر کمی روی معانی این کلمه تفکر کنیم بدون شک به یاد اغلب فیلم های تولید شده سینمای ایران حداقل در پانزده سال اخیر خواهیم افتاد، سینمایی که روز به روز بیشتر و بیشتر در لنجنزاری متعفن فرو می رود و هیچ کس به فریادش نمی رسد!

 

**********

 

هنگامه غریبی برپاست!

 

راه آبی ابریشمچندین سال است که مسئولین سینمای ایران که داعیه دار رشد و اعتلای فرهنگ و هنر ایران زمین هستند داد آن می زنند که سینمای ما سینمای فاخری است. سالیان درازی است که بسیاری از بزرگان و پیشکسوتان فیلم سازی در سینمای ایران دیگر یا نمی توانند که دست به ساخت فیلم بزنند و نتیجه آن می شود که سینمای ایران روز به روز بیشتر و بیشتر به قهقرا کشانیده شود. به عنوان نمونه اگر به همین اکران نیمه نخست سال 90 توجه کنیم با یک حساب سرانگشتی متوجه می شویم که تنها چند اثر محدود و انگشت شمار بوده اند که از لحاظ محتوا و کیفیت جزو فیلم های متوسط رو به بالا محسوب می شوند. فیلم هایی مانند: مرهم، جدایی نادر از سیمین، ورود آقایان ممنوع، اینجا بدون من، زندگی با چشمان بسته، راه آبی ابریشم، سعادت آباد و یه حبه قند!

اما از آن طرف در نیمه نخست اکران سال 90 تا کنون ده ها فیلم سخیف فارغ از هرگونه بار معنایی و هرگونه ساختار ابتدایی و کیفیت اولیه روانه اکران در سینماها شده اند. از یکی از ما دو نفر گرفته تا دختر شاه پریون و فوتبالی ها و ورود زنده ها ممنوع و پایان نامه و اخراجی ها 3 و ده ها فیلم دیگر از این نوع! و به زودی و در نیمه دوم اکران امسال شاهد اکران فیلم هایی به مراتب پست تر و نازل تر از این ها هم خواهیم بود، فیلم هایی مثل: پیتزا مخلوط، کنسرت روی آب، خانواده ارنست و امثالهم! فیلم هایی که نه فقط در ژانر کمدی که در انواع ژانرها و سبک و سیاق ها با نازل ترین کیفیت و به دور از هرگونه فیلمنامه محکم و بدون دیدگاه زیبایی شناختی می خواهند مخاطب بخت برگشته سینما را به سالن سینماها کشانده و وقت و پول اش را بر باد دهند!

در این میانه تناقضات آشکار و عجیبی شنیده و دیده می شود، از یک سو نهادهای مربوط به تولید و پخش فیلم های سینمایی اعلام می کنند که از تهیه و تولید و پخش این گونه آثار نازل و سخیف هیچ گونه حمایتی نمی نمایند، اما از طرف دیگر مشاهده می شود که در عمل از فیلم های فرهنگی هیچ گونه حمایتی نمی شود و اغلب این گونه فیلم ها را با موانع و مشکلاتی از هنگام پیش تولید تا هنگام اکران مواجه کرده و برخی از آن فیلم ها را با اعمال ممیزی های فراوان نیز روبرو می نماید، اما در عوض به فیلم های مبتذل و سخیف به راحتی پروانه ساخت و نمایش می دهد گویی دغدغه مسئولین این شده تا از فیلم هایی که از هیچ گونه بار معنایی بر خوردار نیستند حمایت نماید، به طوری که هر عقلی به این نتیجه می رسد که فیلم های سخیف و بی ارزش مد روز سینمای ایران شده است و در عوض مراسم درگذشت فیلم های فرهنگی و هنری در حال برگزاری است!

معلوم نیست تعریف نهادهای اجرایی و مسئول در رابطه با تهیه و تولید فیلم ها در سینمای ایران چیست و آن ها چه نوع فیلم هایی را ارزشمند و چه نوع فیلم هایی را ضد ارزش می دانند؟

نتیجه این ندانستن ها این می شود که فیلم های سخیف سینمای بخت برگشته و بلادیده و مصیبت زده ایران را احاطه کنند و به تسخیر خود درآورند. بدا به حال این سینما و بیچاره مخاطبین این سینما که مجبورند به جای تماشای آثار شاخص فرهنگی و هنری وقت خود را با دیدن یک سری لاطائلات که به نام «فیلم» به خوردشان می دهند پر کنند.

 

هنگامه غریبی برپاست!

 

سینمای فرهنگی و هنری دیگر نفس نمی کشد، ایضاً فیلمسازانی این چنین. مسئله فقط بهمن فرمان آرا که می گوید با شرایط موجود دیگر حاضر نیست در ایران فیلمی را کارگردانی کند، یا ناصر تقوایی که از او هیچ گونه حمایتی نمی شود نیست، دهها کارگردان خوب در سینمای ایران داریم که سالهاست فیلمی نساخته اند یا شرایط دشواری برای فیلم ساختن دارند. از داریوش فرهنگ و پرویز شهبازی و خسرو سینایی گرفته تا مجتبی راعی و سید رحیم حسینی و حمید نعمت الله و مهدی نادری و سیاوش اسعدی و... اما هستند بسیاری دیگر که به جای آن ها بیایند و سینمای ایران را بر باد دهند!

گویی دست هایی در کار است تا فیلم سازان دیگر هیچ گونه دغدغه ای را در فیلم هایشان مطرح نکنند و فی الواقع به هیچ موضوعی در فیلم هایشان نپردازند تا خدای ناکرده به شخص و یا نهاد و گروه خاصی برنخورد! این طور که معلوم است در سینمای ایران باید تنها فیلم هایی ساخته شود که با صرف هزینه های گزاف تعدادی سوپراستار پوشالی و از مد افتاده که دیگر برای مخاطب بنجل شده اند را برای نمایش مد و زیبایی جلوی دوربین بیاورند و مخاطبان سینما برای نظاره کردن آخرین مد پوشاک و لوازم آرایش به سالن سینماها بروند و نتیجه این می شود که اغلب کارگردانان روشنفکر و مستقل به ناچار حرفه خود را رها کرده و در گوشه خانه هایشان کنج عزلت گزیده اند چرا که نمی خواهند خود با دست های خود در منجلابی بیفتند که روزی آن را به سخره می گرفتند.

 

هنگامه غریبی برپاست!

 

زنان ونوسی، مردان مریخیدر فاصله ای حدوداً یک و نیم ماهه سه فیلم سخیف روی پرده سینماهای سراسر کشور رفته اند. فیلم هایی که تهیه، تولید و پخش شان تنها توهین به شعور و فهم مخاطبان سینمای ایران و ضربه زدن به کلیت سینمای ایران است. فیلم هایی که فارغ از هرگونه ساختار سینمایی تنها نام فیلم را به یدک می کشند و از هیچ درونمایه و داستانی برخوردار نیستند، فیلم هایی که تنها برای خالی کردن جیب مخاطبان سینمای ایران که سینمای فاخر کمدی را سال ها است که از یاد برده ساخته می شوند. فیلم هایی با اسامی: شیش و بش، آزانس ازدواج و زنان ونوسی، مردان مریخی!

نوشتن در مورد این گونه فیلم ها تنها وقت تلف کردن و ساییدن قلم است اما با این حال با درک این مهم که شاید خواندن این مطلب حتی یک نفر از مخاطبان این گونه فیلم ها را وادار به تعمق و تفکر کند و باعث شود تا حتی یک نفر از مخاطبان دائمی این گونه فیلم ها دیگر بابت تماشای این گونه فیلم ها به سینما نرود من را بر آن داشت تا کمی در مورد این فیلم های روز سینمای ایران بنویسم...

پوچ پوچ پوچ! شاید این بهترین عنوانی است که می توان به فیلم شیش و بش اولین ساخته سینمایی بهمن گودرزی اطلاق کرد. فیلمی سخیف و شاید سخیف ترین فیلم سال های اخیر سینمای ایران، فیلمی سراسر لودگی و رقص و آواز و استعمال مشروبات الکلی و مواد مخدر، فیلمی که خواه یا ناخواه بیننده خود را گمراه می کند که آیا در جمهوری اسلامی ایران به تماشای فیلمی در سینما نشسته و یا در کاباره های آن طرف آب مشغول عیاشی و خوش گذرانی است؟ این گمراهی از همان آغاز فیلم بیننده را با خود همراه می سازد و این گیجی و گمراهی از همان دقایق ابتدایی مخاطب با دیدن صحنه های آن چنانی پارتی های مختلط و نوشیدن مشروبات الکلی و پخش نوای تند آهنگ های مبتذل به ویژه با ترانه «ساقی امشب مثل هرشب اختیارم دستته» احمد آزاد به اوج خود می رسد. همین اتفاق به شکل و گونه ای دیگر برای مخاطبان در فیلم زنان ونوسی، مردان مریخی رخ می دهد. شوخی های بی پروای جنسیتی و عشوه های آن چنانی بازیگران زن در این فیلم باعث می شود تا مخاطب از همان دقایق ابتدایی فیلم فکر کند که به تماشای فیلمی بازسازی شده از یک فیلم اروتیک آن طرف آب نشسته است. در نمونه سوم اکران این روزها فیلم آژانس ازدواج قرار دارد که البته نه به شدت فیلم های شیش و بش و زنان ونوسی، مردان مریخی، اما تا حد زیادی مخاطب خود را از تماشای برخی از صحنه ها غافلگیر می کند. محمد درمنش کارگردان فیلم آژانس ازدواج در بسیاری از بخش های فیلم اش از رپرها و ترانه ها و خوانندگان موسیقی های زیر زمینی استفاده کرده که در نوع خود بی نظیر است!

پس تا این جا می توان به این نتیجه رسید که این گونه فیلم ها همگی از نقاط اشتراک گوناگونی با یکدیگر برخوردار هستند و یکی از این نقاط اشتراک گذشتن از خط قرمزها است! گویی قانونی نانوشته این گونه فیلم سازان را مجاز دانسته تا از هر خط قرمزی عبور کنند به شرطی که این خطوط قرمز به سمت و سوی سیاست و دردهای اجتماعی کشیده نشود! پس می توان به این نتیجه دست پیدا کرد که فیلم سازان آزاد هستند فیلم های خود را به هر سبک و سیاقی که می خواهند بسازند به شرطی که نگاهی آسیب شناسانه نداشته باشند!

 یکی دیگر از این نقاط اشتراک این گونه فیلم ها کارگردانان فیلم های سخیف هستند که همگی از یک خط فکری مشترک بهره می برند و جهان بینی شان شباهت بسیار زیادی با یکدیگر دارد. یکی از این کارگردانان کاظم راست گفتار است. در کارنامه فیلم سازی راست گفتار اصولاً هیچ فیلم قابل تأملی به چشم نمی خورد. شاید نقاب تنها فیلم راست گفتار باشد که به دلیل سوژه خاص اش و همچنین قلم پر توان پیمان قاسم خانی توانست به اقبال عمومی دست پیدا کند، اما سایر فیلم های این کارگردان از عروس خوش قدم گرفته تا پسر تهرونی و یا همین زنان ونوسی، مردان مریخی فاقد هرگونه ارزش هنری بوده اند. راست گفتار یکی از فیلمسازانی بوده که در طی دوران فیلم سازی اش به نوعی روند نزولی را تجربه کرده است. چرا که حداقل تا پیش از این در فیلم هایش از سوژه هایی نسبتاً قوی استفاده می کرد. اما دیگر آن چنان که باید به سوژه هم در فیلم هایش توجهی نشان نمی دهد.

همین امر به شکلی دیگر در بهمن گودرزی کارگردان فیلم شیش و بش نیز ظاهر شده است با این تفاوت که شیش و بش اولین تجربه گودرزی در زمینه ساخت فیلم سینمایی است، اما ساخت سایر فیلم های قبلی گودرزی مانند به دنبال خوشبختی و بی ستاره که پیش از این آن ها را برای شبکه نمایش خانگی کارگردانی بود نشان از آن دارد که این فیلم ساز هم نمی تواند به جایگاه قابل قبول تری در سینما دست پیدا کند و نهایت تلاش اش در سینما ساخت شیش و بش بوده است. پس از همین رو می توان به این نتیجه رسید که این فیلمساز هم در ساخت فیلم های بعدی اش دچار یک افت شدید می شود.

اما در مورد محمد درمنش کارگردان فیلم آژانس ازدواج وضعیت کاملاً تفاوت دارد. چرا که درمنش پیشینه ای (چه در مقام کارگردانی، چه در مقام تهیه کننده و چه در مقام مدیر فیلمبرداری) در سینما و تلویزیون ایران داشته است که شرمسارانه نیست. اما او اکنون با ساخت فیلم آژانس ازدواج سقوط نهایی اش را در سینما تجربه کرده است.

این گونه کارگردانان که اغلب ادعاهای بسیار عجیب و غریبی هم دارند و خود را مغز متفکر سینمای ایران می دانند، از کمترین دانشی در زمینه فیلم سازی بهره مند نبوده و دیدگاه هایی عقب مانده و واپس گرایانه دارند، تمام جهان بینی این گونه کارگردانان در یک سری مشترکات از جمله: مثلث های عشقی، روابط زناشویی، خیانت در رفاقت و امثالهم آن هم به بدترین شکل ممکن خلاصه می شود.

شیش و بشاز سوی دیگر فیلمنامه های این گونه فیلم های سخیف که اغلب نمونه های کلیشه ای و هزاران بار تکرار شده از فیلمفارسی ها و یا اقتباس های پیش پا افتاده از آثار دست چندم سینمای جهانی هستند نیز بسیار به یکدیگر شباهت دارند، این شباهت نه از لحاظ خطوط اصلی داستانی و فرم روایی بلکه از جهت ضعف های شدیدی من جمله: عدم شخصیت پردازی صحیح، عدم وجود هرگونه منطق داستانی و سایر نکات اصولی فیلمنامه نویسی است!

داستان فیلم شیش و بش در مورد سامی (محمدرضا گلزار) و داوود (امین حیایی) است که به دلیل اخاذی از جوانان در زندان هستند. روزی در زندان پیرمردی فرتوت و در آستانه مرگ (داوود فتحعلی بیگی) از داوود می خواهد که به بالین اش برود تا رازی را برای او فاش سازد. پیرمرد به داوود می گوید که سال ها است دنبال گنجینه ای گرانبها و بزرگ است که هر قطعه اش در جایی است. این گنجینه یک تاج قیمتی است که سه یاقوت قرمز باید روی آن سوار شود و هر سه یاقوت نزد سه انسان گوناگون است. پیرمرد آدرس تمامی افرادی که یاقوت را دارند به همراه جزئیات نقشه به دست داوود می سپارد و از او می خواهد که این کار را حتماً انجام دهد. داوود قصد دارد به تنهایی این کار را انجام دهد اما سامی که از ماجرا مطلع شده از داوود می خواهد که مانند سابق که با هم کار می کرده اند این بار هم شراکتی با یکدیگر این کار را انجام دهند و سرانجام داوود با این امر موافقت کرده و بعد از آزادی از زندان هر دو به دنبال این سه یاقوت می روند و در نهایت که با لطایف الحیل صاحب این سه یاقوت می شوند و نزد شخصی که پیرمرد در زندان او را برای فروش تاج معرفی کرده بود می روند آن شخص سه یاقوت اصلی آن ها را با سه یاقوت بدلی عوض می کند و در نهایت آن ها متوجه می شوند که دست پیرمرد زندانی در کار بوده است و آن ها فریب خورده اند!

فیلمنامه شیش و بش به نوعی تاثیر گرفته از فیلم سن پطرزبورگ ساخته بهروز افخمی است و فیلمنامه نویسان آن برخی صحنه های و اتفاقات اصلی فیلم را درست از فیلمنامه سن پطرزبورگ سرقت کرده اند! به عنوان نمونه در فیلمنامه سن پطرزبورگ دو شخصیت اصلی فیلم بعد از آگاهی از راز پیرمرد توافق می کنند که با یکدیگر همکاری کنند و در شیش و بش نیز عیناً همین اتفاق رخ می دهد و شخصیت های اصلی فیلم شیش و بش درست همانند شخصیت های اصلی فیلم سن پطرزبورگ مرتب می خواهند سر دوست دیگرشان را کلاه بگذارند و ده ها نکات ریز و درشت دیگر!

فیلمنامه شیش و بش سراسر پر از تناقض های آشکار و نهان است و شخصیت پردازی های آن به هیچ وجه اصولی نیست و در نهایت مخاطب دچار گنگی زائد الوصفی می گردد و تکلیف خیلی از نکات در فیلم روشن نمی شود. به عنوان نمونه تکلیف تاج و سه یاقوت گرانبهایش که تمام فیلم بر اساس آن به پیش می رود معلوم نمی شود، در انتهای فیلم مشخص نمی شود که چرا داوود و خواهرش پانیذ دستگیر نشده اندو آیا پانیذ پلیس مخفی بوده است؟

آژانس ازدواجهمین تناقضات آشکار و نهان و همین ایرادات اساسی و عدم شخصیت پردازی در فیلمنامه آژانس ازدواج نیز به چشم می خورد. فیلمنامه آزانس ازدواج فیلمنامه ای است که در آن هیچ گونه روایت معقول و منطقی از داستان وجود ندارد و نویسنده فقط سعی کرده تا در نهایت و به هر شکل ممکن بلابس و نورا ( شخصیت های اصلی فیلم ) را به هم برساند. فیلمنامه این فیلم بی سر و ته و بدون منطق است که فقط روایتگر یک داستان من درآوردی و غیرمنطقی است و در آن کوچکترین گره افکنی و گره گشایی اساسی و منطقی که لازمه هر فیلمنامه سینمایی است به چشم نمی خورد. در فیلمنامه ی این به اصطلاح «فیلم» از کمترین اصول فیلمنامه نویسی استفاده نشده و در آن شخصیت های زائد بسیاری به چشم می خورند که بود و نبود آن ها هیچ تاثیری بر روند داستان ندارد و تنها برای پر کردن صحنه ها از آن ها استفاده شده است. شخصیت هایی که می توانستند با کمی تفکر و تعمق به نقطه عطفی در داستان بدل شده و کنش و تنش دارماتیک ایجاد کنند و خود تبدیل به یک نقطه عطفی در فیلمنامه شوند، مانند شخصیت مادر سلیمان و یا مادر نورا و یا شخصیت منشی «آژانس ازدواج» و ده ها شخصیت دیگر، هرچند که شخصیت در کلیت فیلمنامه آژانس ازدواج وجود ندارد و فیلمنامه نویس تنها به تیپ سازی روی آورده است. نکته قابل تامل دیگر در فیلمنامه این فیلم توهین به اقشار مختلف جامعه بوده و فیلمنامه نویس هر قشری را به نوعی به سخره گرفته است، در آژانس ازدواج همه محکوم هستند از کسی که صورت اش دچار ماه گرفتگی شده تا کسی که قدش کوتاه است و تمامی این ها از نظر فیلمنامه نویس محترم بدی آدم ها و عقب ماندگی آن ها محسوب شده است.

داستان فیلم آژانس ازدواج در مورد بلابس (امید زندگانی) جوان ساده دل روستایی است که سال ها است در حسرت ازدواج با یکی از هم ولایتی هایش نورا (بهنوش بختیاری) می سوزد. اما به دلیل آن که هر وقت به خواستگاری دختری می رود آن فرد فوراً با شخص دیگری ازدواج می کند هیچ گاه به خواستگاری نورا نمی رود. بلابس روزی برای دریافت طلب قدیمی اش از سلیمان (بهزاد محمدی) به تهران می آید. سلیمان که از وقتی به شهر آمده رفتارش کاملاً با گذشته فرق کرده است وقتی راز بلابس را می شنود به زور او را وادار می کند تا در مغازه اش که یک کفش فروشی زنانه است آژانسی به نام «آژانس ازدواج» دائر کنند تا بلابس و سلیمان از این طریق بتوانند صاحب ثروت و مکنت شوند. بلابس در ابتداء با این ماجرا به شدت مخالفت کرده و آن را سوء استفاده کردن از مردم می داند. اما بالاخره فریب وعده ها و چرب زبانی های سلیمان را خورده و خود را در اختیار او قرار می دهد. ظرف مدت کوتاهی سیل دختران دم بخت و ترشیده به «آژانس ازدواج» سرازیر می شود تا بلابس از آن ها خواستگاری کند و آن ها فوراً صاحب شوهر شوند، طی مدت کوتاهی سلیمان و بلابس صاحب پول زیادی می شوند. در این میان نورا که خود نیز شیفته بلابس است به این باور می رسد که بلابس خواهان ازدواج با وی نیست و به همین دلیل از بلابس دوری می کند اما سرانجام با واسطه شدن چند نفر بلابس و نورا با یکدیگر ازدواج می کنند و «آژانس ازدواج» برای همیشه تعطیل می شود.

فیلمنامه آژانس ازدواج یکی از عقب مانده ترین فیلمنامه های سال های اخیر در سینمای ایران به حساب می آید که فیلمنامه نویس آن حتی سعی نکرده تا با طرح برخی از مسائل و شوخی های روز به آن جنبه مدرن ببخشد. ناگفته نماند فیلمنامه این فیلم کپی پیش پاافتاده ای از فیلم پیش پاافتاده داماد خوش قدم ساخته کاظم راست گفتار است!

زنان ونوسی، مردان مریخیاز سوی دیگر مدرنیته از لحاظ فرم و نه از لحاظ روایت و محتوا در فیلمنامه زنان ونوسی، مردان مریخی تا حدودی به چشم می خورد اما این فیلمنامه هم از ایرادات بسیار زیادی برخوردار است. اصلی ترین ایرادی که فیلم جدید راست گفتار از آن رنج می برد این است که در این فیلم به اصطلاح کمدی هیچ گونه رفتار کمیکی از سوی هیچ یک از شخصیت های فیلم به چشم نمی خورد. زنان ونوسی، مردان مریخی فیلمی است که حتی یک سکانس کمدی هم ندارد و شاید راست گفتار بر این باور بوده که با استفاده ابزاری از بازیگرانی که تجربه حضور در آثار کمدی داشته اند بتواند فیلم اش را در جرگه فیلم های کمدی بنامد. همچنین نام فیلم هیچ ربطی با سوژه و  داستان فیلم و روابط میان آدم ها ندارد نام این فیلم تنها یک سوء استفاده از نام کتابی با همین عنوان است که هنوز جزو پر فروش ترین کتاب ها در دنیا محسوب می شود و سال ها قبل در ایران هم طرفداران زیادی پیدا کرده بود.

داستان فیلم زنان ونوسی، مردان مریخی در مورد مهندس جوانی به نام سعید (امین حیایی) است که پول زیادی را قرض می کند تا همسر خود (بهاره رهنما) را برای اسکی به کوه های آلپ بفرستد. همسر او که با دوستان اش به آلپ رفته است هنگام اسکی بر اثر یک اشتباه به قعر یک یخچال طبیعی سقوط می کند و همگان فکر می کنند که او مرده است. سعید که این خبر را می شنود بعد از مدتی با مرجان (شیلا خداداد) که دختر مطلقه رئیس شرکت اش (غلامحسین لطفی) است ازدواج می کند. اما مدتی بعد خبر می رسد که همسر اول اش زنده است و قصد آمدن به ایران را دارد. هنگامی که وی به ایران باز می گردد و متوجه می شود که همسرش مجدداً ازدواج کرده جنجالی به پا می کند و درگیری های شدیدی میان آن ها رخ می دهد. مهندس جوان که دیگر تاب و تحمل اش را از دست داده است برآن می شود تا به نحوی از دست همسران اش بگریزد و سرانجام تصمیم می گیرد با کمک یکی از دوستانش (امیرحسین رستمی) صحنه سازی کند و به همین منظور هنگام اسکی خود را به پایین پرتاب می کند...

در فیلمنامه این فیلم سعی شده تا با برخی از دیالوگ ها مخاطب به خنده واداشته شود. اما فیلمنامه نویس گویا غافل از آن بوده که دیگر مخاطب امروز فیلم های کمدی سینمای ایران به این گونه دیالوگ ها و سخن پراکنی های هزاران بار تکرار شده حتی پوزخند هم نمی زند. یکی از ایرادات مهم فیلم جدید راست گفتار این است که به هیچ وجه از کمدی موقعیت در فیلم اش استفاده نکرده است، حال آن که در فیلنامه شیش و بش بر اساس کمدی موقعیت نوشته شده است و متکی بر کمدی کلامی نبوده است و آژانس ازدواج هم که اصولاً هیچ گونه بار کمدی ندارد!

آژانس ازدواجشاید خنده آورترین نکته ای که در مورد فیلم های سخیف می شود به آن اشاره کرد مربوط به ساختار و کارگردانی این گونه فیلم ها باشد، فیلم هایی که به راستی فاقد هرگونه ساختاری هستند و از ابتدایی ترین اصول اولیه فیلم سازی هم بهره نمی برند. به عنوان نمونه در آژانس ازدواج محمد درمنش به دور از هرگونه تفکر و تعمقی میزانسن هایی عجایبی را طراحی نموده است که دیگر در سریال های دست چندم تلویزیونی نیز به چشم نمی خورند. قاب بندی های دوربین سراسر اشکال دارد، گویی کارگردان اصلاً به سرنوشت فیلم اش کمترین اندیشه ای نداشته است. آژانس ازدواج فاتحه ای است نه تنها بر سینمای کمدی ایران که بر اصل و کلیت سینمای ایران، بدون اغراق سینمای ایران تا کنون چنین اثر سطحی و پوچ و بی محتوایی را به خود ندیده است. آژانس ازدواج بدون شک یکی از بدترین فیلم های تاریخ سینمای ایران است که ساخته شدن آن در این زمانه باعث تأسف و خجالت برای سینمای ایران به شمار می آید، اما در این میان شاید راست گفتار در زنان ونوسی، مردان مریخی کمی هوشمندانه تر عمل نموده باشد. چراکه حداقل میزانسن های طراحی شده توسط راست گفتار باور پذیرند و بیننده را دچار گیجی و گنگی نمی کنند، همچنین گودرزی نیز آن گونه که شواهد نشان می دهد دکوپاژ بسیار دقیقی برای فیلم اش نوشته است.

یکی دیگر از وجوه مشترک این گونه فیلم ها استفاده و یا بهتر بگویم سوء استفاده از یک سری بازیگران سطحی و کلیشه ای است چرا که بازیگران توانمند که مفهوم هنر را به درستی درک کرده باشند و اندک سواد و آگاهی در این زمینه داشته باشند به هیچ قیمتی حاضر به حضور در چنین فیلم های نخواهند شد. اما برخی از بازیگران هستند که حاضرند هنر نداشته خود را به هر قیمتی بفروشند تا حضور داشته باشند. تهیه کنندگان این گونه آثار اغلب دنبال بازیگرانی می گردند که مطمئن باشند گیشه فیلم شان با حضور آن ها تضمین خواهد شد در میان این سه فیلم تنها شیش و بش است که توانسته در این زمینه تا حدودی موفق عمل نماید چرا که از زوج محمدرضا گلزار و امین حیایی که پیش از این حضورشان در چند فیلم از جمله فیلم موفق کما ساخته آرش معیریان موفق بوده است و باعث فروش بالای فیلم شده است استفاده نموده است. به غیر از حیایی و گلزار حضور آناهیتا نعمتی، رضا رشیدپور و سایر بازیگران فیلم شیش و بش نیز بسیار جالب توجه است. چرا که در این فیلم حتی ایفای نقش های دست چندم و شخصیت های کاملاً فرعی به بازیگران نامی و چهره سپرده شده است، تانیا جوهری، بیتا فرهی، داوود فتحعلی بیگی شهنام شهابی و بسیاری دیگر از جمله بازیگران شیش و بش هستند، اما حضور تمامی این بازیگران باعث نشده تا در این فیلم مخاطب شاهد بازی های به یاد ماندنی از آن ها باشد، بازی بازیگران شیش و بش در حد فاجعه است. محمدرضا گلزار که تکلیف اش مانند همیشه معلوم است، جوانی خوش پوش، سطح بالا و محبوب زنان! این تنها خصیصه ای است که گلزار از بدو بازیگری اش تا کنون در اغلب فیلم هایش نشان داده و جز این هم از چنین نابازیگری انتظار نمی رود، گلزار مثل همیشه در این فیلم یک نقش آفرینی تصنعی و بسیار بد و فارغ از هرگونه احساسی را برای مخاطب به نمایش می گذارد. امین حیایی هم که سال هاست با هنر بازیگری اش خداحافظی کرده و به سمت رقص و قر کمر رفته است و در این فیلم هم در چندین صحنه هنرنمایی خود را در انواع و اقسام رقص ها من جمله رقص عربی به مخاطب عرضه می کند. آناهیتا نعمتی هم که جزو بازیگرانی است که اصولاً به خاطر هنر بازیگری اش وارد حرفه سینما نشده است و انتظاری از وی برای نقش آفرینی صحیح و اصولی نمی رود. شاید تنها نکته قابل تامل شیش و بش بازی های رضا رشیدپور، میر طاهر مظلومی و تانیا جوهری است. حضور تانیا جوهری بازیگر پیشکسوت سینمای ایران بعد از سالیان دراز با نقشی بسیار متفاوت تر از سایر نقش های کارنامه هنری اش و بازی بسیار باور پذیر و ودلنشین وی تنها نکته دلنشین فیلم شیش و بش است. میر طاهر مظلومی هم با این که نقش بسیار کوتاهی را در این فیلم ایفا می کند یکی از بهترین بازی های کارنامه اش را در این فیلم ارائه داده است و آن چنان در قالب شخصیت اش فرو رفته که گویی سال هاست در باندهای مخوف جعل اسناد مشغول فعالیت است! رضا رشیدپور نیز یکی دیگر از بازیگران فیلم شیش و بش است که به خوبی از پس ایفای نقش یک مرد هوسران و زنباره برآمده است. پس تا این جا می توان فیلم شیش و بش را فیلمی موفق از لحاظ حضور بازیگران حرفه ای و ستارگانی که حضورشان به خودی خود در هر فیلم متضمن فروش بالای یک فیلم است قلمداد نمود و به هوش والای تهیه کننده اش هزاران احسنت گفت که حداقل برای فتح گیشه فیلم اش دست روی بازیگران خوبی گذاشته است.

آژانس ازدواجاز طرفی دیگر در یک ساختارشکنی عجیب با فیلم آژانس ازدواج مواجه می شویم که بازیگران اش هیچ یک از چهره های مطرح سینمای کمدی نیستند. محمد درمنش بازیگران فیلم اش را نه تنها از میان چهره های مطرح سینمای کمدی انتخاب ننموده که حتی از بازیگران گیشه پسند نیز برای بازی در فیلم اش دعوت به عمل نیاورده است. بازیگران فیلم آژانس ازدواج همگی بازیگران دست چندم آثار نازل سینمایی و تلویزیونی هستند که به هیچ وجه حضورشان در یک فیلم برای مخاطب جذابیت ندارد. معلوم نیست که درمنش با کدامین طرز تفکر دست به چنین اقدام عجیبی زده است؟ گویا درمنش بر این خیال و باور بوده که فیلم اش به واسطه حضور بهزاد محمدی که سال ها قبل نام و جایگاهی در تئاتر های کمدی موزیکال ایران داشت خواهد توانست به فروشی میلیاردی دست پیدا کند و به همین دلیل اقدام به ساخت چنین فیلم ابتدایی و بی ارزشی با حضور چنین بازیگرانی نموده است. بازی بازیگران فیلم آژانس ازدواج لکه سیاهی بر کل کارنامه شان انداخته است. جدا از بهنوش بختیاری و مهران رجبی و گیتی ساعتچی و امیر غفار منش که تکلیف شان به خودی خود روشن است، بازی امید زندگانی و شراره رخام که حداقل یکی دو اثر متوسط در کارنامه بازیگری شان به چشم می خورد در چنین فیلمی بسیار تعجب آور است. بهزاد محمدی هم که تمام سابقه و خوشنامی اش در تئاترهای کمدی موزیکال را با بازی در این فیلم به ناگهان بر باد داده است. بازی بازیگران فیلم آژانس ازدواج همگی تصنعی و فاقد هرگونه احساسی است و آن گونه که شواهد نشان می دهد خود بازیگران فیلم نمی دانند که به کدامین هدف و به کدامین منظور جلوی دوربین چنین ادا و اصول های بی ربط و مشمئز کننده ای را از خود در می آورند؟

اما فیلم سوم یعنی زنان ونوسی، مردان مریخی تا حدودی در زمینه انتخاب بازیگر موفق عمل نموده است چرا که باز این شانس را داشته که بتواند از امین حیایی و قر کمرهای معروف اش در این فیلم بهره ببرد و یا از یکی دو بازیگر شناخته شده تر از جمله بهاره رهنما و سحر ذکریا و غلامحسین لطفی در فیلم اش استفاده کند.

زنان ونوسی، مردان مریخینکته دیگری که در میان اغلب فیلم های سخیف به چشم می خورد چهره پردازی های فوق العاده اغراق شده و آرایش غلیظ و شدید بازیگران زن این گونه فیلم هاست که در این میان زنان ونوسی، مردان مریخی عرصه رقابت را از سایر فیلم های هم طرازش ربوده است به طوری که چهره پردازی این فیلم یکی از نقاط ضعف اساسی آن به شمار می آید. گریم در این فیلم رسماً به آرایش های زننده و تند بازیگران بدل شده است و چهره پرداز فارغ از هرگونه شخصیت شناسی مبادرت به طراحی این به اصطلاح گریم نموده است. گریمی که روی چهره بازیگران زن این فیلم نشسته است آنان را مانند دلقکی کرده است که شاید حضورشان در یک سیرک را به یاد بیاورد و نه یک فیلم که در جمهوری اسلامی ایران ساخته و اکران شده است. جالب آن است که وزارت محترم فرهنگ و ارشاد اسلامی کاملاً چشمان خود را در مورد این گونه فیلم ها و پوشش و آرایش بازیگران زن آن بسته است و به نوعی «زندگی با چشمان بسته» را تجربه می کند که پیش از این در محاق توقیف اش بود!

از سوی دیگر در فیلم آژانس ازدواج هم همین موارد به چشم می خورد و شراره رخام در آن فیلم با آرایشی بسیار تند و زننده جلوی دوربین ظاهر می شود و فیلم هم به راحتی اجازه پخش می گیرد. همچنین در فیلم مزبور گریمی که برای چهره امید زندگانی در نظر گرفته شده است به جای آن که مخاطب را بخنداند باعث تهوع شدید مخاطب می گردد. آن سبیل های از مد افتاده هیتلری که شاید دو و یا سه دهه قبل می توانست مخاطبین عام سینمای ایران را به خنده وا دارد دیگر نمی تواند برای هیچ بیننده ای جذابیت داشته باشد.

در این میان چهره پردازی فیلم شیش و بش نسبتاً قابل تامل تر از این دو فیلم است. هرچند که در شیش و بش هم آرایش تند و غلیظی از آناهیتا نعمتی به چشم می آید، اما نوع گریمی که به واسطه تغییر موقعیت ها برای بازیگران فیلم طراحی شده است بسیار باور پذیر از آب درآمده است.

طراحی صحنه و لباس در اغلب آثار سخیف سینمای ایران نیز جای بحث و گفتگوی زیاد دارد، برخی از فیلم سازان و تهیه کنندگان این گونه فیلم ها بر آن هستند تا با نمایش بزرگترین و شیک ترین خانه های ویلایی و لوازم لوکس و تجملاتی درون این ویلاها و استفاده از اتوموبیل های مدل بالا به نوعی مخاطب را به سوی خود جذب نمایند به همین منظور در فیلم هایشان از این گونه خانه ها و اتوموبیل ها و اشیاء زیاد استفاده می نمایند.

از سوی دیگر برخی دیگر از فیلم سازان بر این باور هستند که بسیار رئال تر از مورد اول به طراحی صحنه و لباس بپردازند که البته این دسته دوم به ندرت در میان این گونه فیلم سازان به چشم می خورند. طراحی صحنه و لباس اغلب فیلم های سخیف این روزهای سینمای ایران با اشکالات عدیده و عمده ای مواجه است به عنوان نمونه طراحی لباس بازیگران فیلم زنان ونوسی، مردان مریخی ایرادات اساسی دارد و طراح صحنه و لباس تنها سعی بر آن داشته تا تجمل گرایی را به طرزی افراطی در این فیلم به نمایش بگذارد، گویا کسی نبوده که از خانم ویشکا آسایش بپرسد آخر کدامین زن در خانه اش چنین لباس های فاخری می پوشد و یا از کفش های پاشنه بلند و شال هایی که با هزار و یک مدل مختلف روی سر بازیگران فیلم دیده می شود استفاده می کند؟

در فیلم آژانس ازدواج نیز طراحی صحنه و لباس در حد فاجعه است. طراح محترم صحنه و لباس فیلم آن قدر سرسری و بدون تأمل اقدام به طراحی صحنه نموده است که در مغازه کفش فروشی سلیمان که در بالای شهر قرار دارد و یکی از لوکیشن های اصلی فیلم به شمار می رود به جز تعدادی کفش درب و داغون و نیمه کهنه و چند تا سبد فلزی هیچ دکوری دیده نمی شود و طراح محترم صحنه حتی این زحمت را به خود نداده است تا برای این مغازه دکوری واقعی طراحی نماید. فیلم شیش و بش اما از لحاظ طراحی صحنه و لباس یک سر و گردن بالاتر از این دو فیلم است، هرچند که در شیش و بش هم اشتباهات فاحشی از سوی طراح صحنه به چشم می خورد از جمله این که طراحی صحنه پایگاه بسیج بسیار تصنعی و غیر قابل باور از آب درآمده است، اما با این حال در قیاس با دو فیلم دیگر و با توجه به تعدد لوکیشن های فیلم کار خود را نسبتاٌ قابل قبول انجام داده است.

 

**********

adaدر نهایت در یک نتیجه گیری کلی می توان به این مهم دست یافت که شیش و بش با این که فیلمی است تجاری که از ابتدا برای فتح گیشه سینماها ساخته شده است اما با این وجود در مقایسه با دو فیلم دیگر یعنی: آژانس ازدواج و زنان ونوسی، مردان مریخی اثری قوی تر به شمار می آید، اما این قوی تر بودن موقعی است که این فیلم در مقام قیاس با دو فیلم سخیف دیگر این روزهای سینمای ایران قرار می گیرد وگرنه شیش و بش فیلمی شده بسیار ضعیف و بی سر و ته که تمامی نامدارانی هم که برای تولید آن زحمت کشیده اند نتوانسته اند مانع سقوط این فیلم به لجنزار لودگی و ابتذال شوند. شیش و بش فیلمی است که آثار بسیار مخرب عقیدتی و فرهنگی را با خود به همراه دارد، اما به دلیل آن که سراسر لودگی است و برخی حرف ها و واقعیات درونی جامعه را بیان نکرده و به تصویر نمی کشد بسیار راحت مجوز اکران عمومی می گیرد.

در همین نتیجه گیری کلی و در یک تناقض یکصد و هشتاد درجه ای می شود از فیلم آژانس ازدواج ساخته محمد درمنش به عنوان بدترین فیلم یاد کرد. این بدترین فیلم نه تنها در مقام مقایسه این فیلم با دو فیلم دیگر است، بلکه آژانس ازدواج در کلیت سینمای ایران جزود ده فیلم بدتر به شمار می رود. این فیلم بدون هیچ تفکر و دانشی توسط درمنش ساخته و روانه اکران سینماها شده است. با یک نیم نگاه به روحیه مخاطبان ایرانی و این که در سال های اخیر فیلم هایی از این دست هرچه را که در چنته داشته اند خالی نموده اند. ساخت چنین فیلم عقب افتاده ای مسلماً نمی تواند کسی را جذب نماید. وقتی مخاطب نمونه های بسیار بهتری از این دست را دیده، از عروس فراری گرفته تا شاخه گلی برای عروس از شارلاتان گرفته تا چپ دست، از دلداده تا سوغات فرنگ، از دو خواهر گرفته تا کلاغ پر  که فیلم هایی حداقل خوش رنگ و لعاب و مخاطب فریب بوده اند، دیگر با چه رغبتی به سمت و سوی فیلمی بی روح مثل آژانس ازدواج بیاید؟ دیگر خود به قضاوت بنشینید که آژانس ازدواج چه لجنزاری است که این فیلم ها در مقابلش یک شاهکار به حساب می آیند!

اما زنان ونوسی، مردان مریخی در میان این سه فیلم اثر متوسطی به شمار می آید، هرچند که از لحاظ ساختار و کارگردانی فیلم یک سر و گردن از دو فیلم دیگر برتر است. اما با این حال ضعف های مشهود در فیلمنامه و پرداخت آن و عدم دقت به جزئیات باعث شده تا فیلم آن گونه که باید مورد توجه قرار نگیرد.

 

**********

این است وضعیت اکران فیلم ها در سینمای رو به زوال ایران!

چه خوب که بنیانگذاران سینمای ایران و هنرمندانی که سالیان دراز برای رشد و شکوفایی سینمای ایران زحمت ها و دردهای بی شماری را به جان خریده اند نیستند تا ببینند نتیجه تمامی مرارت هایشان به ناگهان بر باد رفته است!

هرچند که از ماست که برماست و مخاطبان سینمای ایران هم خود به نوعی مقصر این عقب ماندگی و واپس گرایی به حساب می آیند چرا که اگر مخاطبان سینمای سخیف با یک اتحاد و انسجام تماشای این گونه فیلم ها را در سینماها تحریم می نمودند، دیگر هیچ تهیه کننده ای حاضر به سرمایه گذاری روی چنین فیلم هایی نمی شد و پرونده تولید این گونه فیلم ها برای همیشه بسته می شد.

با آرزوی رشد و شکوفایی و بالندگی فزاینده سینمای ایران و به امید درک صحیح و فهم مخاطبان این سینما.

 

 

 

 

 


 تاريخ ارسال: 1390/8/3
کلید واژه‌ها:

نظرات خوانندگان
>>>عاطفه:

با سلام احسنت بر شما بسيار زيبا و موشكافانه تحليل كرده بوديد. متشكرم از نوشته هاي روشنگرانه تان! سينماي ايران روز به روز به ابتذال مي رود و متأسفانه كسي دم نمي زند...

0+0-

سه‌شنبه 27 دي 1390



>>>بيننده:

تمام فيلمايي كه گفته شد رو من ديدم. شيش و بش كه هيچي تازه نداشت. عين سنپترزبورگ زنان ونوسي هم كه فقط شيك بود! اينجا بدون من فقط فاز منفي بهم داد ورود آقايان ممنوع خوب بود. ولي اينقد مردم هي مي خنديدن كه خيلي از ديالگ هاي ناب رو نشنيديم. مسلسلي آژانس ازدواج فيلمنامه خوبي داره ولي يه جورايي احساس ميكنم از اصلش خارج شده يعني انگاري آشپز 2 تا شده باشه. يه چيزاييش خوبه يه چيزاييش هم بده و يه چيزاييش هم انگاري حذف شده. ولي كارگرداني افتضاح- لوكيشن افتضاح- تمام هنر پيشه ها افتضاح- فيلمبرداري افتضاح - مدل گريم و لباس افتضاح... افتضاح ... افتضاح تنها چيزي كه تو كل مجموعه خوبه فيلمنامه هست. اين يه كار خانوادگي درمنش بود كه يه فيلمنامه خوب رو هدر داد با اون موضوع و يه سر ي هنرپيشه ها رو علاف كرده از همه بدتر تماشاچي رو مسخره خودش كرده. كاش فيلمنامه رو به كارگردان ديگه اي مي دادن.

0+0-

سه‌شنبه 6 دي 1390



>>>مریم:

اصلا نقد و دسته بندی شما برای فیلم سخیف و پرمحتوا،جهت گیری سیاسی نداشت!!!اقا چرا به خاطر اغراض سیاسی به انتخاب مردم توهین میکنید؟اخراجی های 3 هم رده دختر شاه پریونه؟!!!!خوبه کمی در نقدتون منصف باشید...

0+0-

دوشنبه 30 آبان 1390



>>>سلمان:

من خودم صف بلیت فیلمهای زنان ونوسی مردان مریخی و اینجا بدون من رو دیدم نسبتش هزار به یک بود

0+0-

چهارشنبه 11 آبان 1390



>>>shideh:

morch chie ke kale pachash bashe in cinemaye iran chi hast ke hala bekhad filmaye sakhifesh bashe

0+0-

شنبه 7 آبان 1390



>>>رها:

به نظر من نوشتن در مورد فیلم های سخیف هیچ فایده ای ندارد به خاطر اینکه مردم خواه ناخواه از این فیلم ها حمایت میکنند چون سطح سلیقه شان پایین آمده و می خواهند یک ساعتی در سینما شاد باشند و با خانواده شان بخندند باید دنبال یک راهکار اساسی بود.

0+0-

چهارشنبه 4 آبان 1390



>>>رضا:

کاملا موافق اما هنوز فیلم خود شما را که به قول خودتان بودجه ی نازل داشته را ندیدم .نداشتن بودجه نکته ی مثبت برای فیلم نیست.. همچنین پاچه خواری و تعیین تکلیف کردن و قایل شدن به ممیزی و محدودیت ممنوع .

0+0-

سه‌شنبه 3 آبان 1390



>>>M:

Ali bod dorod bar shoma

0+0-

سه‌شنبه 3 آبان 1390



>>>شقایق:

دست مریزاد آقای منتظری عزیز واقعا مقاله تاثیر گذاری بود حسابی لذت بردم سینمای ایران شده سینمای ابتذال همین امروز وقتی تو یکی از سینماها تبلیغ فیلم های که قرار هست در آینده اکران بشن رو نگاه میکردم واقعا حالم به هم خورد به خصوص تبلیغ فیلم پرستوهای عاشق که کارگردانش خانم فریال بهزاده به حدی آشغال بود که دیدن تبلیغش هم حال آدم رو به هم میزد نمیدونم چرا همه دارن به این سمت و سو میرن و کاملا حرفهای شما در سینما نمود و عینیت پیدا کرده و دستهایی در کار هست تا همه فیلمسازان به سمت و سوی تولید فیلم های آشغالی مثل این ها بروند و من برای خودم که یکی از مخاطبین پر و پا قرص این سینما هستم تاسف میخورم به امید روزی که نه در شعار ها بلکه در اصل سینمای فاخر رو داشته باشیم.

0+0-

سه‌شنبه 3 آبان 1390



>>>سیمین:

حالا یعنی از نظر شما داریوش فرهنگ خیلی کارگردان فهیم و ارزشمندیه که اسمش رو گذاشتین اون بالا باید بهتون یادآوری کنم این آقا یکی از کارگردانان سخیف ساز سینمای ایران هست رز زرد رو که ایشالا یادتون نرفته کار همین آقا بود ازتون خواهش میکنم از این آقا حمایت نکنید شما از واروژ کریم مسیحی و بهرام بیضایی و بهمن قبادی و جعفر پناهی و امثال این کارگردانان فهیم اسم نمی برید اون وقت میرید سراغ خسرو سینایی؟ یا سیاوش اسعدی؟ جای تعجب داره از شما چون مطلبتون واقعا عالی بود اما اشاره به کارگردانانی که از نظر شما کارگردانان ارزشمند هستند بسیار تعجب آور بود.

0+0-

سه‌شنبه 3 آبان 1390



>>>نغمه:

چرا عکس فیلم راه آبی ابریشم رو گذاشتین اون بالا یعنی اینم سخیفه؟

0+0-

سه‌شنبه 3 آبان 1390



>>>محمد:

قبل از هر چیز باید بگم مطلب خیلی طولانیه نیم ساعت طول کشید تا تونستم کامل بخونمش کاش در چند بخش منتشر میکردین اما در کل باید بگم مقایسه ای بی نظیر بود متاسفانه دو تا از این فیلم ها رو دیدم اما سومی رو دیگه نمیرم ببینم. جا داره یه خسته نباشید به آقای منتظری بگم واقعا زحمت کشیدید اما به نظرم اون مقدمه اولیه زیاد لازم نبود.

0+0-

سه‌شنبه 3 آبان 1390



>>>بهشت:

ممنون. بسیار عالی نوشتید. من یکی از کسانی بودم که فکر میکردم هر فیلمی ارزش 1 بار دیدن رو داره اما الان با خوندن این مطالب به معنای واقعی کلمه متنبه شدم. چقدر عالی و با جزئیات کامل همه چیز رو شرح دادید. مطمئن باشید اون یک نفری که باید تحت تاثیر قرار بگیره و تفکر بیشتری در مورد خرید آثار سینمایی و دیدن اون ها داشته باشه رو تونستید قانع کنید. باز هم بینهایت سپاسگزارم.

0+0-

سه‌شنبه 3 آبان 1390



>>>سینماگر:

آقای عزیز یواشتر پیاده شو با هم بریم بازی بازی با دم شیر هم بازی؟

0+0-

سه‌شنبه 3 آبان 1390




فرم ارسال نظرات خوانندگان

نام (ضروري):
نظر شما (ضروري):
كد امنيتي (ضروري) :
كد امنيتي تركيبي از حروف كوچك انگليسي است. توجه داشته باشيد كه كد امنيتي به كوچك و بزرگ بودن حروف حساس است.