پرده سینما

دست و پا زدن بین کلاسیک و مدرن؛ نقدی بر فیلم «خانواده ارنست» ساخته محسن دامادی

علیرضا انتظاری

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

جمشید مشایخی، امید زندگانی و ستاره اسکندری در خانواده ارنستخانواده ارنست دومین فیلم محسن دامادی، بدون یکی از بدترین فیلم های تاریخ سینمای ایران به شمار می آید. بدترین از آن لحاظ که کارگردان این فیلم هزار و یک ادعای عجیب و غریب مبنی بر فرهنگی بودن فیلم اش دارد، اما کلیت خانواده ارنست تماماً نشان از کوته بینی و بی فرهنگی دست اندرکاران اش است!

محسن دامادی در حالی جدیدترین فیلم اش را فیلمی شریف و فرهنگی می خواند و از عدم اختصاص سئانس کافی برای نمایش فیلم اش در سینماها گله می کند و به این نهاد و آن مسئول نامه پراکنی می نماید که با گرد آوری تمامی کلیشه های رایج فیلمفارسی ها و چسپاندن داستان زندگانی ارنست هولستر آلمانی به عنوان خط اصلی فیلمنامه اش فیلمی نازل با درونمایه ای تهی و پوچ را کارگردانی نموده است.

داستان زندگانی ارنست هولستر آلمانی که در دوران قاجار به درخواست انگلیسی ها به اصفهان آمده و تلگرافخانه اصفهان را راه اندازی نموده است و بعدها در محله جلفای اصفهان اقامت گزیده و در کنار کار اصلی اش با دوربین عکاسی ساده ای که در اختیار داشته عکس های زیادی از اصفهان آن زمان را تهیه نموده است به خودی خود نمی تواند پتانسیل لازم برای جذب مخاطبان فرهیخته سینما را داشته باشد چه رسد به آن که دامادی با گنجاندن چندین و چند داستان فرعی و ریز و درشت دیگر در کنار خط اصلی فیلم و گنجاندن رنگ و لعاب احساسی و ملودرامی که به واسطه علاقه کامران به ماریه شکل می گیرد و یا استفاده از تصاویر سوررئالیستی در کابوس های دهشتناک شبانه ماریه فیلمی کمدی/ تخیلی/ تاریخی/ علمی/ حادثه ای/ وحشتزا را شکل داده است که از این نظر باید به این کارگردان خلاق که با ترکیب چندین و چند ژانر که به خودی خود هیچ ارتباطی با یکدیگر ندارند توانسته به اصطلاح فیلمی بسازد احسنت و آفرین گفت!

داستان فیلم خانواده ارنست در مورد ماریه (ستاره اسکندری) است که بعد از سال ها دوری از ایران برای تحقیق در مورد عکس های دکتر ارنست و مقایسه میان عکس های اصفهان آن زمان با اصفهان کنونی از انگلستان به ایران می آید، پسر عموی وی کامران (امین زندگانی) از بدو ورود او به کشور بنا به دستور مادرش (پوراندخت مهیمن) مسئول همراهی ماریه می شود تا او را برای انجام تحقیقات اش یاری نماید. کامران در ابتدای امر هیچ علاقه ای به همراهی با ماریه ندارد و تنها از روی اجبار تن به این کار داده است، اما رفته رفته به دخترعمویش علاقمند می شود. در حالی که ماریه هیچ گونه احساسی به کامران نشان نمی دهد، کامران دخترعمویش را با اتوموبیل شخصی خود به اصفهان رسانده و ماریه برای اقامت به یکی از هتل های اصفهان می رود و کامران نیز نزد عمو سهراب (جهانبخش سلطانی) که سال ها قبل با وی در اصفهان تئاتر کار می کرده است می رود. ماریه که از بدو ورود به اصفهان دچار کابوس های دهشتاک شبانه شده است در کابوس هایش دختری را می بیند که او را به دنبال خود به کنار یک خانه قدیمی در اصفهان می برد. او این جریان را با کامران در میان می گذارد که در ابتدای امر تخیلات ماریه برای کامران مسخره جلوه می نماید، اما بعد کامران هم کنجکاو می شود تا به ماریه یاری رساند. به همین منظور و به دلیل علاقه مفرط ماریه برای دیدن خانه ای که دخترک در کابوس هایش او را به آنجا جا می کشاند کامران از عمو سهراب می خواهد تا به ایشان کمک کند. عمو سهراب با کمک یکی از دوستان اش که کارمند سازمان میراث فرهنگی است به این نکته دست می یابد که آن خانه از آن پیرمردی نقاش به نام لطیف  (جمشید مشایخی) است که اکنون در آسایشگاه سالمندان زندگی می کند، به همین منظور آن ها به دیدن لطیف می روند اما در برخورد اول لطیف با بداخلاقی آن ها را از خود می راند و ماریه سرخورده و افسرده به هتل پناه می برد تا این که توسط یکی از کارکنان هتل (مرضیه خوشتراش) که به رفتارهای ماریه کنجکاو شده است به مغازه ای قدیمی می رود و در آن مغازه با تابلوی نقاشی زنی که بسیار شبیه به ماریه است مواجه می شود و در نهایت به این مهم دست می یابد که نقاش اثر همان لطیف بد اخلاق است، به همین منظور آن ها مجدداً نزد لطیف می روند و در این جا راز زندگانی ماریه و کابوس های شبانه اش برداشته می شود. لطیف به آن ها می گوید که  شخصیتی انگلیسی كه در زمان قاجار در اصفهان بوده و قصد بردن دختری فرهیخته و هنرمند را داشته است که این دختر هنرمند همان زنی است كه شب ها به خواب ماریه می آید و در واقع جده وی بوده است! ماریه که بعد از شنیدن این سخنان احساس سبکبالی می کند با کامران به تهران باز می گردد و در همان بدو ورودش به خانه کامران با استقبال مادر کامران روبرو می شود که او را عروس خود خطاب می کند و  قطعه جواهری برای یادگار به وی می دهد!

لاله اسکندری در خانواده ارنستفیلمنامه خانواده ارنست پر از ایرادهای اساسی آشکار و نهان است و از کمترین اصول اولیه فیلمنامه نویسی در آن بهره گرفته نشده است. روایت داستان اصلی در این فیلم به دلایل زیادی از جمله گنجانده شدن ده ها داستان فرعی که کوچکترین ربطی به خط اصلی فیلمنامه ندارند دچار افت و لکنت شدیدی شده است که باعث کلافگی مخاطب می شود. همچنین در فیلمنامه این فیلم شخصیت های زائد و پوچ زیادی حضور دارند که بود و نبودشان در روند دراماتیک فیلم هیچ گونه خللی ایجاد نمی نماید، از جمله این شخصیت ها می توان به شخصیت عمو سهراب و یا مادر کامران اشاره نمود، که معلوم نیست این شخصیت ها به چه دلیلی در فیلمنامه گنجانده شده اند و حضوری چنین چشمگیر و پر رنگ در سراسر فیلم دارند؟

 یکی دیگر از ایرادات اساسی فیلمنامه خانواده ارنست شخصیت پردازی های آن است که آن گونه که باید درست از آب درنیامده و به همین دلیل مخاطب از ابتدا تا انتهای فیلم گیج و گنگ می ماند. به عنوان نمونه مخاطب تا انتهای فیلم هیچ گونه شناختی از شخصیت ماریه با بازی ستاره اسکندری پیدا نمی کند، این نکته برای مخاطب مشخص نمی شود که ماریه به چه جهت به ایران سفر کرده است؟ شاید این مهم ترین پرسشی است که بعد از دیدن این فیلم در ذهن هر مخاطبی شکل می گیرد که خود باعث ایجاد و ده ها پرسش فرعی دیگر در ذهن مخاطب می شود، آیا ماریه تنها برای دست یابی و مطالعه عکس های دکتر ارنست به ایران آمده تا تفاوت های اصفهان فعلی و اصفهان زمان قاجاریه را بفهمد؟ و آیا ماریه به دلیل کابوس های شبانه خود تن به این سفر سخت داده است؟ این ها به علاوه ده ها سوال دیگر تا انتها در ذهن مخاطب بدون پاسخی قانع کننده باقی می ماند.

فیلمنامه نویس به هیچ عنوان قصد نداشته تا به این مجهولات پاسخی بگوید و تنها قصد اش از نگاشتن این فیلمنامه شعار دادن بوده است. فیلمنامه نویس با شعارهای فریادگونه خود قصد داشته تا به جوانان بفهماند که ریشه هایشان در خاک ایران است و آن ها هیچ گاه نباید به فکر مهاجرت از کشورشان بیفتند، اما بعد از این شعار دادن ها کمترین دلیل منطقی و قانع کننده ای را برای جوانان بیان نکرده است که چرا آن ها باید تمامی سختی ها را به جان بخرند و به فکر مهاجرت نیفتند؟

همچنین روابط میان شخصیت های فیلمنامه به هیچ عنوان منطقی و قابل قبول نیست. به عنوان مثال رابطه میان ماریه و کامران که سال ها است یکدیگر را ندیده اند و شناختی از هم ندارند به هیچ وجه منطقی جلوه نمی کند، آن دو بدون هیچ دلیل منطقی از ابتدای امر می خواهند خودشان را به رخ دیگری بکشانند و در رفتار و گفتارشان هیچ گونه ادب و احترامی نسبت به یکدیگر دیده نمی شود، رابطه میان کامران و ماریه در جایی بسیار مشمئز کننده و زننده می شود، گویی فیلمنامه نویس در زندگانی خود اقوام و خویشان اش را این چنین مورد لطف و تفقد خود قرار می داده که رابطه میان دو خویش نزدیک را چنین تصور کرده است که از ابتدای امر به یکدیگر پرخاش و گستاخی نمایند!

لاله اسکندری در خانواده ارنستیکی دیگر از ایرادات اساسی این فیلم ساختار آن است، نکته جالب در مورد این اثر به اصطلاح فرهنگی این است که فیلم قبلی دامادی با نام یک اشتباه کوچولو که یکی از کمدی های سخیف سینمای ایران به شمار می رود یک سر و گردن بالاتر از خانواده ارنست است، طراحی میزانسن ها و دکوپاژ فیلم خانواده ارنست بسیار دم دستی انجام شده است. خانواده ارنست فیلمی است که میان کلاسیک و یا مدرن بودن دائماً در حال دست و پا زدن است و قاعده خاص هیچ یک از این دو سبک در این فیلم ها به چشم نمی خورد. دامادی در جایی با استفاده از همان قاب بندی و روش های کلاسیک فیلم اش را جمع نموده است و در جایی دیگر به ویژه در صحنه های فلاش بک به سمت و سوی ساختاری مدرن پیش رفته است. دامادی همچنین از کلیشه هایی نخ نما شده برای نمادپردازی در فیلم اش بهره جسته است که نه تنها باعث رشد و قوت فیلم اش نمی شود بلکه باعث افت آن نیز می گردد به عنوان نمونه شخصیت ماریه که به شکلی نمادین شرایطی دو گانه دارد و از سویی در خاک وطن ریشه دارد و از سوی دیگر دختری است بزرگ شده اروپا که در نهایت بودن و ماندن در وطن را به رفتن ترجیح می دهد!

دامادی این گونه پنداشته که چون داستان فیلم اش به نحوی در مورد تاریخ و فرهنگ ایران زمین است می تواند فیلم اش را فیلمی فرهنگی بنامد، غافل از آن که فیلمی که سراسر کپی برداری از فیلمفارسی ها است نمی تواند جایی در میان فیلم های فرهنگی داشته باشد.

بازی بازیگران خانواده ارنست نه تنها بد که فاجعه است! دامادی حتی در انتخاب بازیگران فیلم اش هم نتوانسته موفق عمل نماید.

 ستاره اسکندری به عنوان شخصیت اصلی خانواده ارنست یکی از بدترین بازی هایش را در این فیلم به نمایش گذاشته و به هیچ عنوان عملکرد موفقی در این فیلم ندارد. اسکندری با بازی تصنعی و غلو شده خود مخاطب را از تماشای فیلم منزجر می سازد، معلوم نیست که فیلمساز با کدامین هدف و به کدامین دلیل از اسکندری برای بازی در این فیلم بهره چسته است، بازی اسکندری در خانواده ارنست حتی در سطح تله فیلم های دست چندمی تلویزیون هم نیست و بی شک عقبگردی فاجعه بار برای وی به حساب می آید و می تواند کاندیدای دریافت «زرشک زرین » شود!

امین زندگانی هم به هیچ عنوان نتوانسته از عهده ایفای نقش خود در این فیلم بربیاید. البته بازی وی تا حدودی بهتر از بازی های سایر بازیگران فیلم است اما با این حال در مقایسه با سایر نقش آفرینی های قبلی وی در فیلم ها و سریال های تلویزیونی گامی رو به عقب محسوب می شود، زندگانی در خانواده ارنست بازی ای ارائه داده که فارغ از هرگونه تکنیک و احساسی است.

جهانبخش سلطانی هم که ایفاگر یکی از زائد ترین شخصیت های فیلم است حرف خاصی برای گفتن نداشته و یک بازی معمولی از خود به نمایش گذاشته است.

خانواده ارنستجمشید مشایخی بازیگر توانمند و پیشکسوت سینمای ایران که سال ها است بنا به دلایلی در نقش های دست چندمی و نازل ایفای نقش می نماید نیز نتوانسته است آن گونه که باید شخصیت استاد نقاش را درست از آب دربیاورد، با این که شخصیت لطیف به نوعی یکی از معدود شخصیت های فیلمنامه به شمار می رود که جای کار بسیاری برای بازیگر اش دارد با این حال مشایخی نتوانسته برداشت درستی از این شخصیت داشته باشد و به هیچ عنوان نه در وجهه خوب خود و نه در وجهه بدخلق خود نتوانسته حرفی برای گفتن داشته باشد.

فیلم از لحاظ فنی نیز بسیار رنج می برد. ریتم بسیار کند و کسل کننده فیلم که به دلیل تدوین غیر اصولی اش است باعث افت بسیار شدید خانواده ارنست شده است.

طراحی صحنه و لباس فیلم نیز یکی از ایرادات چشمگیر و اساسی خانواده ارنست است. این بدی به ویژه زمانی نمود پیدا می کند که تفاوتی میان اصفهان امروز با اصفهان زمان قاجاریه که در فلاش بک های متععد فیلم به نمایش گذاشته می شود به چشم نمی خورد. طراح صحنه فیلم حتی زحمت این را به خود نداده که کوچکترین تغییری در این دو زمان به وجود آورد و تنها در صحنه های فلاش بک فیلم یک مشت لباس های عجیب و غریب را به تن بازیگران فیلم پوشانده است.

همچنین موسیقی متن که سراسر فیلم شنیده می شود بسیار برای مخاطب اعصاب خرد کن و غیر قابل تحمل است.

در نهایت این که دیدن این فیلم تنها اتلاف وقت و پول و سردرگمی را برای مخاطبان خود به همراه دارد.

 

 


 تاريخ ارسال: 1390/9/8
کلید واژه‌ها:

نظرات خوانندگان
>>>رضا:

این همه نفهمیدنِ فیلم، جای تعجب دارد، البته با خواندن فحاشی هایی که به نام نقد نوشته شده فهم نقد نویس قابل ارزیابی است.

4+2-

جمعه 7 بهمن 1390



>>>سیمین:

یکی از اون فیلمای احمقانه که میخواست به ضرب و زور تبلیغات ملت رو بکشونه تو سینماها

1+1-

پنجشنبه 10 آذر 1390



>>>ساسان:

چه حوصله ای داشتی که این فیلم رو دیدی و چه حوصله ی بیشتری هم داشتی که نقدش کرده ای.

1+1-

چهارشنبه 9 آذر 1390



>>>سمیه:

کاملا با شما موافقم و متعجب هستم که خیلی از مسئولان هم از این فیلم به عنوان فیلم فرهنگی یاد می کنند همان گونه که گفتید این فیلم همه چیز بود به جز فیلم فرهنگی

1+1-

چهارشنبه 9 آذر 1390




فرم ارسال نظرات خوانندگان

نام (ضروري):
نظر شما (ضروري):
كد امنيتي (ضروري) :
كد امنيتي تركيبي از حروف كوچك انگليسي است. توجه داشته باشيد كه كد امنيتي به كوچك و بزرگ بودن حروف حساس است.