پرده سینما

در چند قدمی یک فیلم خوب، با دلهره های لحظه ای؛ نقدی بر فیلم «روزهای زندگی» ساخته پرویز شیخ طادی

محمدمعین موسوی



 








هنگامه قاضیانی در فیلم روزهای زندگیخلاصه داستان: سال 1367 آخرین روزهای جنگ عراق با ایران. بیمارستانی صحرایی در جبهه جنوب و نزدیکی خط مقدم. دکتر امیرعلی علوی (حمید فرخ نژاد) و همسرش لیلا (هنگامه قاضیانی) زن و شوهری هستند که با احساس مسئولیت و دلسوزی فراوان مدتهاست در آنجا به وضع مصدومان رسیدگی می کنند. پزشک تازه واردی به نام دکتر امینی (کوروش سلیمانی) به جمع آنها می پیوندد؛ در حالی که نه تنها هیچ انگیزه ای برای رسیدگی به زخمی ها ندارد، بلکه دکتر علوی و همسرش را هم به فرصت طلبی متهم می کند. با اعلام خبر آتش‌بس به نظر می رسد جنگ به پایان رسیده است؛ اما نیروهای عراقی علیرغم اعلام آتش بس به بیمارستان حمله می کنند و روزهای دشواری برای کارکنان آنجا آغاز می شود. با این همه دکتر علوی، همسرش و سایر کارکنان بیمارستان، از جمله یک پرستار مسیحی (آرینه سوکیاسیانس) به شکلی قهرمانانه در برابر هجوم دشمن ایستادگی می کنند. دکتر بینایی اش را از دست می دهد، پرستار مسیحی به وسیله عراقی ها کشته می شود، و...

 

 

سینما نشان دادن همه واقعیت نیست. بلکه برجسته کردن قسمتی از آن است برای آنکه مفهومی را منتقل کند؛ حال اگر این برش، جذابیت کافی را در فرم و داستان نداشته باشد، به محتوا نمی رسد و قبل از رسیدن به تفکر، در قدم قبل از آن یعنی احساس باقی می ماند. در اختتامیه جشنواره فجر، پرویز شیخ طادی سیمرغ اش را به ابوالقاسم طالبی به خاطر فیلم قلاده های طلا هدیه داد. جدا از اینکه قلاده های طلا از لحاظ کارگردانی و حتی فیلمنامه چند پله پایین تر از روزهای زندگی است، ولی می توان گفت که این کار فقط از یک آدم احساسی بر می آید.کارگردانی احساسی که فیلم اش هم سرشار از احساسات است. پر از آدم هایی که در مقاطع حساس فیلم، تصمیم های احساسی می گیرند و به ندرت منطق در رفتارشان دیده می شود.

 

روزهای زندگی فیلم متوسطی است. فیلمی با فیلمنامه ای نه چندان قابل قبول و البته کارگردانی خوب. فیلم، روایتگر یک شبانه روز از زندگی زن و مرد پزشکی است که در یک بیمارستان جنگی کار می کنند. البته واژه «روایت» شاید مناسب نباشد برای فیلمی که قصه ندارد.

سی دقیقه ابتدای فیلم، مقدمه ی خوب و به اندازه ای است -از لحاظ زمانی-، که ما را به شخصیت دکتر نزدیک می کند و فرم را شکل می دهد. فضاسازی می کند و با شخصیت های اصلی فیلم آشنایمان می سازد. هر چند به جز دکتر، هیچکدام «شخصیت» نمی شوند.

«لیلا» شخصیت زن اصلی فیلم، با بازی قابل قبول هنگامه قاضیانی، در همه جای فیلم یک شخصیت ثابت است و البته محور داستان هم نیست. مثل دکتر علوی (حمید فرخ نژاد)، دچار تحول شخصیتی نمی شود و یک تیپ یکنواخت باقی می ماند. همینطور دکتر امینی (کوروش سلیمانی) پزشکی که از جنگ واهمه دارد و با شنیدن خبر آتش بس خوشحال می شود، و آن فرمانده جنگی که تا پایان فیلم حضور دارد، همه در حد چند عکس العمل یکنواخت و قابل پیش بینی هستند و بدل به «شخصیت» نمی شوند. پرستار زن هم (آرینه سوکیاسیانس) که در حد کاریکاتور است و عکس العمل هایش، مثل سایر آدم های فیلم، احساسی است و به ندرت منطق در آن دیده می شود. مثل صحنه ای که می خواهد دکتر امینی را نجات دهد و هر دو کشته می شوند. بیننده از دیدن اینکه یک پرستار که قطعاً با سلاح جنگی آشنایی ندارد، اینگونه انتحاری مقابل دشمن قرار بگیرد و تیر اندازی کند، شگفت زده می شود و به منطق اش بر می خورد. یا مثلاً نمایی که سرباز عراقی از کشتن لیلا خودداری می کند و باعث می شود که توسط فرمانده خودش کشته شود، احساسی است.

حمید فرخ نژاد (و هنگامه قاضیانی) در فیلم روزهای زندگیاما در مورد شخصیت دکتر علوی قضیه تفاوت دارد. نوع شوخی های دکتر، برخوردش با پزشکی که با مجروحان بد رفتار می کند و دیالوگ هایش با بیماران، شخصیت دکتر را برای ما می سازد. با این حال با همین چند تیپ و یک شخصیت، بیش از هر چیز جای درامی خالی است که در کنار فرم خوب فیلم، یک اثر ماندگار خلق کند. و مفهمومی که قطعاً باید از دل درام در می آمد، به خاطر همین بی داستان بودن، با لکنت گفته شده است.

دو سکانس کلیدی در مقدمه خوب پرداخت شده است. دو مجروحی که یکی بینایی اش را از دست داده و دیگری که در آستانه مرگ است. او که نابینا شده ادعا می کند که دکتر او را درک نخواهد کرد، چون در چنین موقعیتی نبوده؛ حرفی که لبخند دکتر را در پی دارد. لبخندی نه از سر تمسخر که مربوط به نوع شخصیت و شوخ طبعی اش؛ و در ادامه فیم هم که نابینا می شود، شاید یک امتحان است برای او. امتحانی که از آن سربلند بیرون می آید. با پایان خوب فیلم، آنجا که نوری را که از جداره های دیواری که خودش ساخته حس می کند. و در سکانس صحبت کردن اش  با مجروحی که مقابل اش جان می سپارد، دیالوگ ها خوب  و تأثیر گذار است:

 

-دکتر تو نمی خوای بیای؟

-من باید بمونم اینجا و مریضا رو نجات بدم.

-من دارم می میرم دکتر.

-آدما نمی میرن. هی زنده می شن... هی زنده می شن...

(و لا تحسبن الذین قتلو فی سبیل ا... امواتاً بل احیا عند ربهم یرزقون...)

 

بزرگترین ایراد فیلم، بی قصه بودن اش است و حتی به سبک فیلم های «پست مدرن»، داستانک هم درآن دیده نمی شود. و فقط دلهره های لحظه ای و فضاست که فیلم را جلو می برد. که البته اینکه مخاطب را خسته نمی کند و راضی نگه اش می دارد نکته مثبتی است.

کارگردانی خوب، هم در بازی ها و هم در دوربین حس می شود. دوربینی که بر عکس انتهای خیابان هشتم که بیننده را پرت می کرد، به خوبی دلهره را منتقل می کند و در راستای فیلم است. بازی فرخ نژاد هم بسیار خوب است و شاید کسی جز او از عهده این نقش بر نمی آمد. اوج کارگردانی هم صحنه هلی کوپتر است که بسیار خوب کار شده. با این حال نواقصی در کارگردانی هم دیده می شود؛ مثل صحنه های شب که خوب نیست و کامپیوتری بودن اش توی ذوق می زند و یا صدای انفجار ها که بعضی از مواقع فیلم بیش از حد است و مانع شنیده شدن دیالوگ ها می شود. همینطور موسیقی فیلم که اگرچه خوب است، بعضی جاها حضوری بی ضرورت دارد.

سکانسی که به عنوان تیزر فیلم انتخاب شده، اگرچه به تنهایی زیباست، اما در فیلم جایی ندارد و از فضای پر دلهره آن جداست؛ و این توقع را ایجاد می کند که با یک فیلم عاشقانه جنگی-مثل روز سوم که فیلم خوبی بود- روبرو هستیم، که اینگونه نیست. اگرچه رابطه و احساس بین دو شخصیت اصلی فیلم بعضی جاها دیده می شود، اما اصلِ فیلم نیست. و عبارت «عاشقانه روزهای زندگی» هم برای فیلم نامناسب است.

روزهای زندگی که قطعاً فیلم کارگردان است، بزرگترین لطمه را از فیلمنامه خورده. نه از شخصیت پردازی، که از قصه نداشتن. که می توانست به یک اثر جنگی خوب تبدیل شود، ولی به خاطر فیلمنامه، در چند قدمی آن باقی مانده.

 

(محمد معین موسوی)

 


 تاريخ ارسال: 1391/3/7
کلید واژه‌ها:

نظرات خوانندگان
>>>hamidreza958:

بسیار نقد خوب و روانی بود. در اکثر موارد با نقد منتقد گرامی موافقم! البته فیلم به جای اینکه معلومات مخاطب رو بیشتر کنه مجهولاتش رو بیشتر کرد!

0+0-

سه‌شنبه 23 خرداد 1391



>>>قاطي:

در يك جمله شروور بود ... يه شروور تمام عيار .

0+1-

پنجشنبه 11 خرداد 1391



>>>ترانه:

فیلم خیلی خشنی بود بخصوص در اوائلش که شما به این خشونت اشاره نکردین و بعد اینکه اول فیلم سکانس حمله خیلی طولانی بود و دیر با ماجرا و شخصیتها آشنا می شدیم

0+0-

يكشنبه 7 خرداد 1391



>>>فریبرز:

فیلم خوبی بود من دیدم و خوشم اومد

0+1-

يكشنبه 7 خرداد 1391



>>>اسدی:

نقد خوبی بود ممنون

0+0-

يكشنبه 7 خرداد 1391



>>>لیلا:

فیلم خیلی سنجیده بود در کارگردانی. ولی یه جور خاصی شعاری بود که من نفهمیدم چرا؟ نوشته شما هم کمکی بهم نکرد که بفهمم چرا!

0+0-

يكشنبه 7 خرداد 1391



>>>پژمان.ع:

با نگاهتون در خصوص احساسی بودن فیلم موافق نیستم. اتفاقا فیلم اصلا احساسی نبود

1+0-

يكشنبه 7 خرداد 1391




فرم ارسال نظرات خوانندگان

نام (ضروري):
نظر شما (ضروري):
كد امنيتي (ضروري) :
كد امنيتي تركيبي از حروف كوچك انگليسي است. توجه داشته باشيد كه كد امنيتي به كوچك و بزرگ بودن حروف حساس است.