پرده سینما

سندروم فراموشی؛ مرور برخی رویدادهای سینما در هفته ای که گذشت

سعید توجهی

 

 

 

 

 

 

 

 

 

این دیالوگ فیلم قیصر ساخته مسعود کیمیایی که در آن قیصر خطاب به خان دایی می گوید «سه دفعه كه آفتاب بیفته سر اون دیوار و سه دفعه كه اذون مغرب و بگن، همه یادشون می ره كه ما چی بودیم و واسه چی مردیم … همینطور كه ما یادمون رفته …» شده حکایت این روزهای ما، وقتی چه زود فراموش می کنیم و می گذریم از داشته ها و سرمایه هامان. از کسی گلایه ندارم و از خودم شروع می کنم که مثلاً قرار است در اینجا رویدادهای سینمایی هفته را مرور کنم و همین هفته گذشته از کنار سالگرد دو عزیزی که سالها بی ادعا و با سختکوشی در سینما کار کردند بی اعتنا گذشتم ، علی حاتمی و منوچهر نوذری که در نیمه آذر ماه و به فاصله یک دهه از میان ما رفتند. این نسیان شاید از آثار آلودگی رو به افزاش هوا در آن هفته بود که چند روز پایانی هفته شهر را به تعطیلی و خموشی فرو برد.

 

علی حاتمی (1375-1323)

 

علی حاتمی«همپای هزار دستان به روزگار نو درآمدیم، خاکمان افسرده بود از پای لشگر مأیوس و برافروخته از تجاوز، شب است، راز را بگو، حتی به محتسب، با زبان بی پروای مست. گره این بند به لب و دندان گشودنی است، نه به انگشت دست. خوشنویس همیشه خوش پرداز نیست، می خواست تا کاری باشد کارستان، اما دهان که باز کرد، در برزخ باز شد به روز فرجام کار ، دست نابلد عیار سکه از آبرو انداخت، دوای درد تو در طبله این عطار نیست،به سرود سیم فولاد ، چرخی زد و از پیله مستوری به جاده ابریشم گذشته رفت و به آیین خوبان، تیغ دستان، گل افشان شد، طرح ترور هزار دستان...» (بخشی از متن «آنچه گذشت» مربوط به یکی از قسمتهای سریال تلویزیونی هزار دستان.)

ارزش این که علی حاتمی می نشست و اینچنین زیبا برای مرور قسمتهای قبلی سریال اش در اول هر قسمت در حال پخش می نوشت، متنی که هنوز بعد از گذشت سالها خواندن اش دلنشین است، وقتی مشخص می شود که در نظر آوریم چگونه دنبال کردن اغلب سریالهای تلویزیونی مفتخر به لقب «فاخر» امروزی کاری بس مشکل و طاقت فرسا شده است.

آن روزها که حاتمی سلطان صاحبقران و هزار دستان را می ساخت گاه بر او خرده گرفته می شد که به تاریخ وفادار نیست و آنچه او تصویر می کند با اتفاق تاریخی فاصله دارد و کمتر به این توجه می شد که نگاه هنرمند به تاریخ می تواند با روایت مورخ متفاوت باشد، خود حاتمی در این باره گفته بود: «یکی از آرزوهایم این  است روزی تاریخ ایران را بنویسم و در فرصتی خواهم نوشت، نه این تاریخ مرسوم و معمول را بلکه تاریخ مردمی ایران را،  همان اقوال و شایعات و حرفهای مردم را. همان ها که با گذر زمان به باور مردم بدل می شود و آن وقت حقیقت به تاریخ واقعی این مردم بدل می شود، که برای من ارزشی نه معادل که حتی بیشتر از تاریخ دارد... گاهی تاریخ تحت تأثیر سینما قرار می گیرد... وسترن را اصلاً فوردها ساختند، سامورایی ها را کوروساواها ساختند... راست اش من اصلاً بلد نیستم مستند بسازم کار من نیست، کار من اصلاً پرداختن به آدم ها، صورت ها،به جزئیات و تزئینات است.» ( گفتگو با علی حاتمی /ماهنامه سینمایی فیلم شماره 69). حالا پس از آن قدر ناشناسی در دوره حیات و فراموشی پس از رفتن او،  برایمان چه مانده است؟

آثار سینمایی تاریخی به جز چند استثنا، اغلب نه به تاریخ وفادارند و نه امضای هنرمند را می توان از تماشای تصاویر پای آنها دید. علی حاتمی برای ما دو یادگار باقی گذاشته که حتی اگر تمامی آثار سینمایی و تلویزیونی اش هم در نظر نگیریم باز باید به احترام اش کلاه از سر برداشت و یادش را به نیکی گرامی داشت. اول بانویی هنرمند و بازیگری توانا به نام لیلا حاتمی که اگر نبود به راستی خاطرات سینمایی ما در این دو دهه اخیر گمگشته ای داشت و دیگر شهرکی از تهران قدیم که حاتمی برای سریال هزار دستان ساخت و با وسواس و دقت برساخت کوچه کوچه اش نظارت کرد و باز چه قدر ناشناسانه این لوکیشن نامی دیگر برخود گرفت.

در سالگرد رفتن علی حاتمی به دیار باقی، با فشار دکمه روی ریموت کنترل، تصویر رنگ پریده سوته دلان بر پرده شیشه ای جان می گیرد. زمزمه مجید از پشت پنجره اتاق اش به گوش می رسد: «التماس دعا، خوش به سعادتون که می رید روضه، جاتون وسط بهشته، کی ماهارو ببره روضه؟ مجید آقا تورو چه به روضه؟! روضه خودتی، گریه کن نداری، والله خودت مصیبتی، دلت کربلاس، داداش حبیب اهل روضه نیست. فقط سر خاک آقام دستمال گرفته بود دست اش، می زد تو پیشونی. شب چهل ام، عینک زده بود چشاش که کسی نبینه گریه کرده. بعد آقام ام نشست پای روضه من و غم منو خورد. من بدبخت سرسخت.»

 

 

منوچهر نوذری (1384-1315)

 

منوچهر نوذریباید دهه شصت را زندگی کرده باشی تا به یاد بیاوری آن برهوتی را که مدام چشمهای علاقمند به سینما  به هر سوی می چرخید تا فیلمی از تاریخ سینما  بیابد و فریم به فریم به تماشا بنشیند و آنگاه می شود قدر جواهری چون «مسابقه هفته» را بدانی و این چنین است که این مسابقه هنوز هم به عنوان طولانی ترین و محبوب ترین مسابقه تلویزیونی شناخته می شود. مسابقه ای که گوینده محبوب رادیو و دوبلور توانای سینما مجری آن بود و در انتهای مسابقه بخشی از یکی از فیلم های تاریخ سینما به نمایش در می آمد که غنیمتی بود و مرحوم نوذری سؤالاتی مطرح می کرد و هیچوقت هم به جواب های نزدیک به درست رضایت نمی داد و با آن سرتکان دادن هایی که مخصوص خودش بود جمله ای می گفت که به سرعت تکه کلام بین مردم شد و تا سالها باقی ماند : «اونی که تو فیلم بود.» گرچه آیتم نمایش فیلم در آخر مسابقه بود اما اجرای زیبا و شوخ و طناز مرحوم نوذری این انتظار را با لحظاتی شیرین به آخر مسابقه پیوند می داد. از آن نمایش فیلمها که بگذریم باز هم یک مقایسه بین اجرای مرحوم نوذری با اجرای مسابقه های تلویزیونی این دوران که مجریان اش با ترفندهای مختلف سعی در شیرین و شوخ جلوه دادن خود هستند و نمی توانند در دل مخاطب جایی برای خود بازکنند، به روشنی ارزش کار منوچهر نوذری را مشخص می کند. این فقط یکی از هنرنمایی های این هنرمند بود، حالا آقای ملوّن، جک لمون های آپارتمان، شیرینی شانس، گلن گری گلن راس و جلال مقدم دندان مار حکایت دیگری دارد که همگی بدون صدای منوچهر نوذری برای ما قابل تصور نیست.

 

سعید توجهی

در همین رابطه بخوانید

نشستیم، تاریک شد، سینما آمد؛ مروری بر برخی رویدادهای سینما در هفته ای که گذشت

نقد فیلم با چاشنی درس اخلاق؛ مرور برخی رویدادهای سینما در هفته ای که گذشت

حاشیه های بی پایان؛ مرور برخی رویدادهای سینما در هفته ای که گذشت 

سندروم فراموشی؛ مرور برخی رویدادهای سینما در هفته ای که گذشت


 تاريخ ارسال: 1391/9/26
کلید واژه‌ها:

فرم ارسال نظرات خوانندگان

نام (ضروري):
نظر شما (ضروري):
كد امنيتي (ضروري) :
كد امنيتي تركيبي از حروف كوچك انگليسي است. توجه داشته باشيد كه كد امنيتي به كوچك و بزرگ بودن حروف حساس است.