محمدمعین موسوی
نقد و بررسی فیلم آسمان زرد کم عمق ساخته بهرام توکلی
آسمان زرد کم عمق، هرچه که هست سینما نیست. مناظر زیبایش برای عکاسی خوب است و شعر هم برای ادبیات.
آسمان زرد کم عمق تنها فیلمی است که بعد از جشنواره نظرم تا حدی نسبت به آن تغییر کرد. اگرچه هنوز معتقدم این فیلم برای سازنده اینجا بدون من اثر کوچکی است، ولی به سادگی نمی توان از کنارش عبور کرد و نیاز به کمی دقیق شدن، و در صورت تحمل کردن فضا و آدم های خسته کننده فیلم، نیاز به دوباره دیده شدن دارد.
بهرام توکلی برای فیلم اش باز هم متوسل به روایت غیر خطی شده. چیزی که در فیلم پرسه در مه هم شاهد بودیم. با این تفاوت که در فیلم دوم این فیلمساز، قصه و بحران آن که افسردگی یک آهنگساز بود، پتانسیل یک روایت غیر خطی وجود داشت به حدی که بیننده را گیج نکند و انسجام فرم اثر را از بین نبرد. آسمان زرد کم عمق چنین ویژگی را دارا نیست و قصه اش را در دو یا سه جمله می توان خلاصه کرد. وقتی با فیلمی طرف ایم که یک لوکیشن محدود و 4 کاراکتر مشخص دارد، پس و پیش کردن صحنه ها به جذابیت فیلم اضافه نمی کند و بیننده ای که تا اوایل با شخصیت ها ارتباط برقرار می کند را از اثر جدا می کند.
به نظر می آید که توکلی در فیلم جدیدش سینمای مدرن را تمرین کرده. بر خلاف اینجا بدون من، تمرکز را از داستان گرفته و به شخصیت ها اضافه کرده. نریشن یکی از کاراکتر های فیلم هم ویژگی است که در همه آثارش مورد توجه قرار گرفته و در این فیلم هم وجود دارد.
از بین ادم های فیلم فقط می شود با غزل ارتباط برقرار کرد، آن هم تا یک چهارم ابتدایی. در کل، آغاز فیلم یک آغاز سر پا و خوب است که هم شخصیت ها را معرفی می کند و هم شروع قصه را بنا می کند. با غزل، بیماری روانی اش و همینطور علاقه همسرش به او آشنا می شویم و تا آن جا که مهران و غزال به همراه بچه های خیالی شان عکس یادگاری می گیرند بهترین قسمت های فیلم است. ولی افت فیلم از همین جا شروع می شود و تا پایان موفق به بازگرداندن مخاطب نمی شود. غزل بدل به شخصیت می شود، ولی به دلیل ضعف در روایت، حس همزادپنداری بیننده را بر نمی انگیزد و کارکتری که می شد مثل مشابه اش در اثر اینجا بدون من -یلدا- مورد محبت و دلسوزی تماشاگر قرار بگیرد، به سادگی از بین می رود و در ذهن نمی ماند.
مهران را می توان بزرگ شده احسان اینجا بدون من دانست. همان آدم مستاصل که در این فیلم چیز جدیدی به او اضافه نشده و صرفاً با یادآوری کاراکتر قبلی می شود به او نزدیک شد. بازی صابر ابر هم بد نیست.
در ابتدای فیلم جمله ای از مهران می شنویم که قرار است بهانه روایت کل فیلم را مشخص کند. به گفته او، از زمان ورودشان به این خانه جدید همه مشکلات شروع شده و رابطه خوب این دو نفر به هم خورده. ولی مشکل اصلی اینجاست که این خانه عجیب و ظاهر دکوری اش تاثیر چندانی در بحران فیلم ندارد. این که مهران ادعا می کند هنوز هم غزل را کامل نمی شناسد- و ما هم خودش را-، اینکه نمی داند هنگام تصادف غزل فرمان را به عمد چرخانده یا یک حادثه بوده، و همچنین داستان تصادف و خون و موتور، هیچ کدام دلیل اش ورود به این خانه نیست و همین نکته منطق روایی را زیر سوال می برد. مهران به همکارش –که در فیلم تیپ خوبی است- یک ماشین قرض داده و موقع پی گرفتن آن به خاطر تصادف، مشکل بوحود می آید. این قضیه در کنار زندان رفتن مهران، داستانک های فیلم اند که ربطی به آن خانه فرسوده ندارند.
آسمان زرد کم عمق، هرچه که هست سینما نیست. مناظر زیبایش برای عکاسی خوب است و شعر هم برای ادبیات. دوربین آشفته هم از توکلی بعید بود. در نهایت این اثر را می توان برای تئاتر مناسب دانست. چون در سینما، نماهایی که از آدم ها به صورت بسته و دورنما و ...گرفته می شود و همینطور تدوین تفاوت را با تئاتر رقم می زند. خب، نمای چهره آدم های فیلم نقش کلیدی ندارد و تدوین هم به کل بر علیه فیلم است. (نه به معنی کار بد تدوین گر که اتفاقا خوب تدوین کرده، که به دلیل دستور العمل بدی که از طرف فیلمنامه نویس به او داده شده)
از تغییر نام فیلم می توان پی برد که کارگردان دوست داشته فیلمی شاعرانه بسازد. نام احتمال معکوس یه منطق روایی فیلم نزدیک تر بود، که در آن یک زوج گذشته شان را مرور می کنند. ولی تنها وجه تسمیه فیلم ، شعری است که مهران می خواند و این اسم، یک عبارت از آن شعر است که ربطی به فیلم ندارد. به این اضافه کنیم نماهایی از مناظر زیبا که ابدا فضا سازی نمی کند و مانند لوکیشن اصلی فیلم فقط دکوراتیو است.
عبارتی در فیلم هست که مکرر بیان می شود و قرار است ایده اصلی آن باشد. نابودی در اوج زیبایی. در اینجا نکته ای هست که باید در نقد فیلم آسمان زرد عمق از آن پرهیز کنیم و آن بحث محتواست. در نقد نباید فرض را بر این گذاشت که محتوای فیلم «نابودی در اوج زیبایی است» و ما با این ایده مخالف یا موافق باشیم. بحث اصلی این است که فیلم به هیچ عنوان موفق به بیان این محتوا نمی شود و حتی اندکی آن را به دغدغه مخاطب بدل نمی کند که بعد از فیلم در باره اش بیاندیشد، که اگر چنین بود قطعاً فیلم قابل دفاعی می شد. تنها نکته مثبت آسمان زرد کم عمق کاراکتر غزل است و آن هم نصفه و نیمه معرفی می شود
با فیلمی مواجهیم که به هنگام ظاهر شدن تیتراژ پایانی بر پرده سینما، به جز گنگ بودن اثر، قصه و آدم هایش چیزی برایمان نمی ماند و فیلم موفق نمی شود با فرم اش حرفی را بیان، و یا حسی را منتقل کند . تنها پس از یک آغاز خوب، در حالی که هنوز به اوج نرسیده خودش را نابود سازد.
نابودی نه در اوج که در نزدیکی زیبایی، بلایی است توکلی با مدرن نمایی بر سر فیلم خودش می اورد.
محمدمعین موسوی
انتشار مقالات سایت "پرده سینما" در سایر پایگاه های اینترنتی ممنوع است. |
|