پرده سینما
هر از چند گاهی فیلمی از راه میرسد که به همان اندازه که گیجکننده است، قابل توجه هم هست. پنجمین فیلم مانی حقیقی کارگردان ایرانی یعنی اژدها وارد میشود! چنین فیلمی است: یک داستان کارآگاهی متا-سینماتیک که در دهه ۱۹۶۰ ایران به وقوع میپیوندد و پر از اشاره به ضدفرهنگها و رئالیسم جادویی است. این فیلم به خوبی جذابیت روشنفکران دوران قبل از انقلاب این کشور و جوی از ترس و وحشت که توسط رژیم سرکوبگر شاه به وجود آمد نشان میدهد.
کارگردان از گسترهای از حقههای سینماتیک پستمدرن استفاده میکند، از مصاحبههای مضحک گرفته تا پرش زمانی، لباسها و طراحی صحنه دلچسب (مخصوصاً یک شورلت ایمپالای نارنجی)، تا یک آهنگ بلند الهامگرفته از ژانر راک که توسط کریستف رضاعی برای فیلم نوشته شده است. زرق و برق و خودنمایی سبک فیلم بعضی مواقع حواس ما را از خط داستانی پرت میکند و احتمال دارد ۱۰ بیننده مختلف، ۱۰ نظر مختلف درباره اینکه چه اتفاقی در فیلم افتاد، داشته باشند. اینکه این گمراهی روایتی باعث شود مخاطبان فیلمهای هنری خارج از ایران نخواهند به تماشای این فیلم بنشینند یا خیر، هنوز معلوم نیست. مسلما این یک پکیج خوشقیافه است، پروژهای که بیشتر از هر پروژه دیگر حقیقی تا امروز، وجهه سینمایی پر زرق و برقتری دارد.
اگر بخواهیم به مرکز ماجرا نگاه کنیم، این (احتمالاً) داستانی درباره سه مرد است که سال ۱۹۶۵ به جزیره دورافتاده و رهاشده قشم سفر میکنند تا درباره پرونده خودکشی یک زندانی سیاسی تحقیق کنند. یکی از آنها بابک حفیظی (با بازی امیر جدیدی) است؛ یک کارآگاه کلاهلبهدار به سر و عینکآفتابی بهچشمزده که مستقیم از یکی از فیلمهای گدار بیرون آمده است. او کارآگاه پلیس مخفی شاه است که در فیلم با عنوان «سازمان» از آن یاد میشود اما به نظر میرسد انگیزه مأموریت او کنجکاوی شخصی باشد: او شب را در لاشه زنگارزده یک کشتی میگذراند که به نحوی در یک دره صحرایی به گل نشسته است. نزدیک این کشتی گورستانی قرار دارد که هر وقت کسی در آن دفن میشود، زمین میلرزد. او، دو نفر را همراه خود میبرد تا این معمای زمینلرزهای را بررسی کنند. یکی از آنها، کیوان حداد (گودرزی) صدابرداری مرموز است که موها و لباس هیپیوارش حتی اگر در اوایل دهه ۱۹۶۰ آمریکا هم بود، جلوتر از زمان و هوشمندانه به نظر میرسید. نفر دوم هم بهنام شکوهی (غنیزاده) زمینشناسی است که میتواند با چشیدن مزه سنگها با آنها ارتباط برقرار کند.
پرسش هایی درباره مرز همیشه در حال تغییر بین حقیقت و خیال، تنها یکی از بحثهایی است که این فیلم بیقرار که بیش از حد خط داستانی دارد، اما هرگز چیزی کمتر از فیلمی سحرآمیز به نظر نمیرسد، مطرح میکند. این فیلم ممکن است تمثیلی از ایران معاصر و شکافهای تاریخی، فرهنگی که در گذشته اخیر آن وجود داشته هم باشد. شاید اژدهایی که نام فیلم را به آن میدهد و این قدرت را دارد که میتواند کاری کند مردم به زبانهای خارجی صحبت کنند، نمادی از این شکافها باشد.
نویسنده: لی مارشال (از منتقدان سینمایی حاضر در جشنواره فیلم برلین) [که پس از نمایش فیلم مانی حقیقی در جشنواره برلین این نقد را نوشته است]
برگرفته از مهر به نقل از اسکرین دیلی
انتشار مقالات سایت "پرده سینما" در سایر پایگاه های اینترنتی ممنوع است. |
|