موحد منتقم
حتی بار اولی که اژدها وارد می شود را دیدم هم می دانستم که باید دوباره آن را ببینم. حالا که برای بار دوم آن را تماشا کرده ام، می دانم که باید برای بار سوم هم آن را ببینم. اما از یک چیز مطمئن شده ام...
فیلم اژدها وارد می شود ساخته مانی حقیقی فیلمی است که نمی توان نسبت به آن بی تفاوت بود. یا باید حسابی از آن لذت برد، یا به شدت نسبت به آن ابراز نفرت کرد! همه چیز بستگی به نوع رابطه و علاقه شما نسبت به فضای اینگونه فیلم ها دارد. کسانی که حال و حوصله ی فکر کردن و ربط دادن صحنه های فیلم به یکدیگر را ندارند در مواجه با داستان پیچیده، غامض و گنگ فیلم، موسیقی عجیب و غریب، و فضای سورئالیستی اش تحملشان تمام می شود و نسبت به اژدها وارد می شود ابراز نفرت می کنند. برعکس کسانی که عاشق تئوری توطئه هستند مخصوصاً به خاطر آن جمله ابتدایی فیلم که «بر اساس داستان واقعی» نوشته شده است طوری فیلم را دنبال می کنند که گویی دارند از یک راز بزرگ و زیر زمینی آگاه می شوند و البته به قدری به مانی حقیقی اعتماد دارند که اگر بخش عمده ای از فیلم را نفهمیدند بگویند حتماً چیز خاصی وجود دارد که ما متوجه آن نشدیم!
اما در واقع فیلم اژدها وارد می شود تمهیدی برای آزمایش و به بازی گرفتن تماشاگران است. فیلم آشکارا یک «مک گافین» بزرگ برای بیننده است. حقیقی سعی می کند با نشانه های گوناگون بیننده را فریب دهد. تا بیننده تصور کند دارد چیز پیچیده و عجیبی می بیند.اگر صد بار دیگرهم این فیلم را ببینید باز متوجه روابط و نماد های فیلم نخواهید شد، چون اصلاً نماد و روابطی در فیلم وجود ندارد و اژدها وارد می شود یک شوخی با مخاطب است.
ماجراهای فیلم اژدها وارد میشود، ۵۰ سال پبش آغاز می شود. سوم بهمن ۱۳۴۳ است. یک روز پس از ترور حسنعلی منصور، نخست وزیر ایران در برابر مجلس. در چنین روزی در جزیره قشم، یک مأمور ساواک به نام بابک حفیظی مأمور میشود معمای مرگ یک زندانی سیاسی که ظاهراً خود را به دار آویخته کشف کند. او با یک یک شورلت ایمپالای نارنجى رنگ از قبرستان باستانى قشم مى گذرد و به سمت کشتى به خاک نشسته اى مى راند که جسد آنجا قرار دارد. او درمی یابد زندانی خودکشی نکرده بلکه کشته شده است. رویدادهای عجیب یکی پس از دیگری از راه می رسند. پس از دفن زندانی زمین به لرزه می افتد. بابک حفیظی تلاش می کند با کمک نوشته های روى دیواره ى کشتى به رمز و راز اطراف اش پی ببرد.
بعد از که مانی حقیقی جلوی دوربین از ترکیدن لوله آب خانه پدربزرگ اش خبر میدهد. فیلم قطعات پازلی پراکنده را کنار هم می گذارد و بیننده باید آن را در طول فیلم (یا پس از آن) گرد آورد و حقیقت را کشف کند.
معما ابتدا با قتل مصطفی سمیعی آغاز می شود. او بر عکس ادعای دیگران خودکشی نکرده است بلکه به قتل رسیده است. مصطفی سمیعی کیست؟ خب شاید در نگاه اول فقط یک اسم باشد، ولی با گشت وگذار می شود فهمید مصطفی سمیعی دیپلمات ایرانی است که در کابینهٔتیمسار سپهبد فضلالله زاهدی (بعد از ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ ) معاونت وزارت امور خارجهٔ ایران را بر عهده داشته است! از مهمترین کارهای او امضای «عهدنامه ی مودت» است که بین ایران و امریکا در سال ۱۹۵۵ امضا شده است. حالا این «عهدنامه مودت» را چطور می شود ربط داد به داستان ملکوت بهرام صادقی که اول شخص داستان «مودت» نام دارد!؟
وقتی کارآگاه حفیظی وارد صحنه جرم می شود بجز دستنوشته های روی دیوار، کتاب ملکوت را پیدا می کند. شروع می کند به خواندن کتاب: «در ساعت يازده شب چهارشنبه آن هفته جن در آقای مودت حلول كرد!» یک بومی به او می گوید «اینجا جن داره. از این جا برو!» و کاراگاه به او می گوید «جن مال شماست، با ما کاری نداره» اما بعد با خاک کردن جسد سمیعی زلزله رخ می دهد.
در سکانس بعد استفاده از مضمون و نماهای فیلم خشت و آینه (که ساخته پدر بزرگ کارگردان است) زیربنای ساختاری فیلم را شکل می دهد. در فیلم اژدها وارد میشود نیز بچهای بیسرپرست به نام «والیه» روی دست شخصیتهای فیلم (بیش از همه صدابردار آن) میماند. این بچه ی نامشروع حاصل رابطه گناه آلود حلیمه دختر صیاد کوسه جزیره با مردان خارجی آنجاست است. مانی حقیقی صحنههایی از خشت و آینه را که در آنها راننده تاکسی، بچه به بغل وارد پاتوق زیرزمینی دوستان اش میشود و واکنشهای کنجکاوانه آنان را برمیانگیزد، در فیلم خود گنجانده است. آنجا هم سرنوشت یک مرد و یک بچه ی سرراهی به هم گره می خورد.
از اینجا فیلم شروع می کند به ارائه مستندهایی درباره سه جوان به اسم کیوان حداد (که صدابردار فیلم خشت و آینه است) و دوست او بهنام (که زمین شناس است) که این دونفر به همراه مأمور ساواک بابک حفیظی وارد آن قبرستان می شوند که سر از ماجرای آن گورستان در بیاورند.
حقیقی برای سهیم کردن ما در تفسیر خود از رویدادهای تاریخ معاصر ایران، از کلمه «هزوارش» استفاده کرده است. بر اساس ادعای او در این فیلم این نامی است که آن چند نفر برای تشکیلات سیاسی خود برگزیده اند. آنطور که او از زبان صادق زیباکلام و سعید حجاریان به ما می گوید این گروه از درون ساواک خبرها را «با کلمات رمزی که تنها برای اعضای گروه قابل فهم بود» به اعضای خود در اپوزیسیون منتقل میکرد. مانی حقیقی سعی می کند با تصاویری مستند از سعید حجاریان، صادق زیبا کلام، خودش، و مادرش به این واقعه وجه ای واقعی بخشد. ولی اتفاقی که برای این سه نفر می افتد تخیلی تر از آن است که بشود آن را باور کرد. حقیقی با گذاشتن یک فرد واقعی در یک محل واقعی با به کار بردن توضیحات دقیق، یک روایت کاملاً دروغین را به یک واقعه ی مسلم و کاملاً مستند تبدیل می کند.
کیوان حداد وقتی اولین بار وارد کشتی می شود دستخط هایی روی آن کشتی می بیند. گلدان خشک شده ای که حفیظی در ابتدای ورودش در کشتی دیده بود این بار با ورورد کیوان حداد کاملاً تازه و باطراوت است. حداد کاملاً با آن محیط خو می گیرد و خودش می گوید انگار به خانه بازگشته است. در انتهای فیلم نامزد او شهرزاد بشارت به او می گوید در این سه سال کجا بودی؟ این دقیقاً همان مدت زمانی است که مصطفی سمیعی در این کشتی بوده است. حداد عاشق صدابرداری از سکوت است. و اگر نوار سکوت جایی را برایش پخش کنی او می فهمد که مربوط به کجاست. در انتهای داستان تنها اوست که موفق می شود اژدها را در تهران که خیلی پیر و فرسوده شده است ببیند.
یک نکته ی کلیدی در فیلم وجود دارد که کیوان حداد در توصیف بهنام می گوید «انسان خالی بندی است. اصلاً نمیشه فهیمد کِی راست میگه و کِی نه!» این را می گوید و بهنام شروع می کند به چگونگی قرار گرفتن این کشتی در آن بیابان و ماجرای قبرستان.
کشته شدگان مدفون در این قبرستان فیلم اژدها وارد می شود قربانی سیاست یا ساواک شده اند. چه سمیعی که در آن محل تبعید بوده، چه حلیمه که با همکاری چارکی به قتل رسیده و چه کشته شدگانی که از زمان جنگ پرتغالی ها با انگلیسی ها در آن محل مدفون شده اند. این قبرستان جایی است که دشنمان ایران در آن مدفون شده اند و کشتی پرتغالی نیز که نماد شکست دشمنان ایران است در همانجا قرار دارد.
در طول فیلم دو مرتبه جنازه ای در قبرستان دفن می شود و قبرستان به لرزه درمی آید. وجه مشترک این دو جنازه در ایرانی بودن آنهاست. مردم محلی قشم نیز مردگان خود را در قبرستان پرتغالی ها دفن نمی کنند. در ابتدای فیلم گفته می شود اگر جنازه ای در این قبرستان دفن شود زمین دهان باز می کند. از نظر فیلمساز اژدهایی که در ابتدای فیلم حال قدرت گرفتن است موجود بی رحمی است که خون ها خواهد ریخت و حالا پس از گذشت سال ها رو به نابودی است. دیالوگ های پایانی کیوان را به یاد آورید: «سال ها بعد اون موجود و دیدم. دیگه نمی تونست کاری کنه و داشت نفس های آخرش رو می کشید.» عنوان فیلم هم با یاری همین نگرش انتخاب شده است. فیلمساز تحولات اجتماعی سالهای بعد را به اژدهایی تعبیر کرده است که در ابتدای فیلم در حال شکل گرفتن است.
اشاره های متعددی در فیلم وجود دارند که می توانند مدخلی باشند برای اینکه دریابیم منظور مانی حقیقی از اژدها در این فیلم چیست. اشاراتی مثل پرتغالی ها، عربها، هندی ها، و شتر. شتری در فیلم هست که جای والیه را نشان می دهد و پایش شکسته است. می شود این شتر را نماد فرهنگ مهاجم دانست که پایش شکسته و توان راه رفتن ندارد و فقط با کشتن اوست که می توان به نسل آینده یعنی نوزاد دسترسی داشت. شتر در داستان های کهن نماد گنج است در این فیلم هم نوزاد و همان نسل تازه ای که از راه می رسد نماد گنجی است که باید از آن محافظت کرد که رازهای پدرانشان را حمل می کنند و با توجه به آنها آینده را می سازند.
اجرای بخشی از نمایشنامه «پژوهشی ژرف و سترگ و نو در سنگوارههای دوره بیست و پنجم زمینشناسی…» از عباس نعلبندیان، نمایشنامهنویس آوانگارد ایرانی نیز در متن فیلم، گویای کاوش باستانشناسانه کارآگاه حفیظی و تیم او در اعماق تاریخ ایران برای دستیابی به «هویت اصیل» این ملت است که به زعم کارگردان با دسترسی به آن، راه روشن آینده این مرز و بوم را مشخص میکند. از این منظر فیلم به زیبایی جوانانی را نشان می دهد که در تاریخ خود کندوکاو کنند و پی به عظمت و قدرت کشور خود در لایه های تاریخ ببرند. اما پی بردن به این عظمت و قدرت تاریخی از نظر ساواک جرم محسوب می شود و برایشان گران تمام می شود
والیه راه گشای معما است و اوست که با نوار کاستی که از پدرش باقی مانده معمای فیلم را می گشاید. روی آن نوار کاست قطعه ای از شعر «کتیبه» مهدی اخوان ثالث نوشته شده است: «کسی راز مرا داند، که از اين رو به آن رويم بگرداند.»
رابطه ی فیلم اژدها وارد می شود با شعر «کتیبه» اخوان ثالث خیلی عمیق است. «کتیبه» از چندصدایی ترین نو سروده های روزگار ماست. جبر مطرح شده در این شعر، هم می تواند نمود جبر تاریخ و طبیعت بشری باشد، و هم نماد جبر اجتماعی ـ سیاسی انسان امروز. از منظر نخست، می توان «کتیبه» را اسطوره انسان مجبور دانست که می کوشد تا از طریق احاطه و اشراف بر اسرار فراسوی این جهان جبرآلود، معمای ژرف هستی را کشف کند. اما آن سوی این کتیبه نیز چیزی جز آنچه در این رو دیده است، نمی یابد. این دقیقاً همان توصیفی است که می توان از فیلم اژدها وارد می شود انجام داد. چند جوان فیلم همانند چند فردی که در این شعر پایشان به کتیبه زنجیر شده می مانند که می خواهند راز آن قبرستان را بفهمند ولی در انتها چیزی دستگیرشان نمی شود و این سو و آن سویش هیچ فرقی ندارد و جوابی وجود ندارد.
فیلم اژدها وارد می شود یک رویه دیگر دارد که بسیار ارزشمند است. مانی حقیقی در این فیلم بیش ازهر چیز به نقد خرافه و جهل می پردازد. مثلاً زمانی که بهنام از وقوع زلزله بهنگام دفن جسد در قبرستان با نام ِ خرافه، نقل قول و کابوس یاد می کند در واقع باورپذیری این قصه را زیر سوال می برد و اشاره می کند با تفاوت در راوی قصه، خرافه صرفاً به نقل قول و کابوس تغییر عنوان می دهد، ولی حقیقت نمی یابد.
یا کیوان حداد می گوید «بهنام استاد خالی بندی است و معلوم نیست چه زمانی راست می گوید و چه زمانی دروغ.» یا بابک حفیظی بخشی از گره های داستان را در حالی که مواد مصرف کرده است باز می کند. در اواسط فیلم وقتی مادر حلیمه می خواهد ماجرای دخترش را به بابک بگوید؛ سیگاری را از زیر النگویِ پهن اش به بابک میدهد و می گوید: بکش، تا اینو نکشی حرف منو نمی فهمی (شاید درک واقعی بودن یه داستان نیازمند به عوامل خارجی چون دود ... باشه، نه عقل و منطق) چگونه ممکن است بیننده ای روایتی که این سه اینگونه بیان می کنند باور کند؟ حقیقی هوشمندانه از زیباکلام و حجاریان و.. استفاده می کند تا بگوید این داستان راست است و به مخاطب هشدار می دهد حتی اگر انسان های موجهی یک داستان را نقل کردند دلیل نمی شود آن داستان حقیقت داشته باشد!
اژدها وارد می شود یک فیلم تعبیر گرا است. می توانید تمام نکاتی که دربالا گفته شده را نادیده بگیرید و بگویید مزخرف است! و برای خودتان تعبیرهای دیگری از این فیلم داشته باشید. این خاصیت فیلم اژدها وارد می شود است. برای درک تعبیر های بینهایت فیلم فیلم اژدها وارد می شود به منابعی همچون داستان ملکوت نوشته بهرام صادقی، فیلم خشت و آینه ساخته ابراهیم گلستان و نمایشنامه پژوهشی ژرف و سترگ و نو در سنگواره های دوره بیست و پنجم زمین شناسی از عباس نعلبندیان ارجاع کنید. به قول نویسنده ای البته برای دور شدن از سوء تفاهمات معمول لازم به اشاره است که خوانش و تماشای منابع فوق نه به منزله همانند سازی اژدهای اکران شده! با آثار اعلامی بلکه در جهت هم کیشی با فضایی یاری دهنده جهت اطلاع از شناسه فیلم است. اژدها وارد می شود فیلمی است در به سُخره گرفتن همه انگاره های ذهنی. و این تنیدگی نهفته در قالب فضایی سورئال کاملاً در ضدیت با ظاهر داستانی است که عرضه می شود و البته این بازیگوشی به خوبی در قالب طراحی صحنه، میزانسن و روایتی پیچیده قابل ردیابی برای اهالی آگاه با مدیوم تصویر خواهد بود.
موسیقی کریستف رضاعی در خلق فضای سورئال فیلم کارکرد خیلی مؤثری دارد. موسیقی فیلم برگرفته از موسیقی آیینی – درمانی «زار» است. موسیقی «زار» یکی از موسیقیهای محلی جنوب ایران است. «زار» مربوط به مردمان کناره خلیج فارس است و در اصل از آفریقا به ایران آمده است. در این موسیقی از سازهای گوناگونی استفاده میشود. یکی از این سازها تنبیره یا تنبوره نام دارد. از این موسیقی در مراسم «زار» که نوعی جن گیری است استفاده میشود. در یکی از سکانس های این فیلم که بومی ها خونی بر خود می مالند می بینیم. موسیقی کریستف رضاعی در واقع وجه ای از کل فیلم است هم وهم آلود است و هم دیوانه وار.
فیلم از لحاظ تکنیکی یکی از استاندارترین فیلم های تاریخ سینمای ایران است. فیلمبرداری هومن بهمنش از مناظر محسور کننده ی قشم، درخشان و خیره کننده است.
اژدها وارد می شود پازل ها را جوری بهم زده است که مخاطب جستجوگر مدام گمراه می شود و نمی تواند به جواب قطعی برسد. به همین دلیل شما می توانید چندین و چند تأویل و تفسیر و تعبیر مختلف و حتی متضاد از دل فیلم بیرون بکشید که در عین حال که هیچکدامشان کامل کننده ی جهان معنایی فیلم نیستند، ولی به شما این امکان را می دهند که تصاویر گنگ حاصل از آن را به شیوه ی خودتان تفسیر کنید. می خواهید بدانید اژدها چیست و کیست؟ فیلم قطعات یک پازل ناقص را به شما می دهد و شما نمی توانید آن را کامل کنید و فقط حدس می زنید چه می تواند باشد. حتی بار اولی که اژدها وارد می شود را دیدم هم می دانستم که باید دوباره آن را ببینم. حالا که برای بار دوم آن را تماشا کرده ام، می دانم که باید برای بار سوم هم آن را ببینم. اما از یک چیز مطمئن شده ام. آن هم این که هر چند بار هم آن را تماشا کنم، چیزی حل نمی شود. و برای این که تفسیری از این فیلم ارائه دهم باید از سخن چرچیل در مورد روسیه الهام بگیرم: راه حلی وجود دارد که در رازی درون یک چیستان پیچیده شده است!
موحد منتقم
تیر ماه ۱۳۹۵
در مورد همین فیلم با دیدگاهی متفاوت بخوانید
دروغ بالقوه، دروغ بالفعل؛ نقد و بررسی فیلم «اژدها وارد می شود» ساخته مانی حقیقی
انتشار مقالات سایت "پرده سینما" در سایر پایگاه های اینترنتی ممنوع است. |
|