موحد منتقم
فیلم فروشنده از معدود فیلم هایی که وقتی تمام می شود تازه شروع شده است و شما باید ادامه آن را در جامعه ای که زندگی می کنید ببنید.
فروشنده يكی از سياهترين فيلمهای تاريخ سينمای ايران است كه البته سیاهی آن واقعی و ملموس است. این تفاوت فیلم سیاه نما و فیلم واقع گرایانه است.
بازیگری در فیلم فروشنده سطح جدیدی را عرضه کرده است. یک فیلمنامه و داستان خوب موتور اصلی فیلم فروشنده است. موتوری که هم فیلمساز و هم بازیگران فیلم را به سوی درخشانترین فرازهای حرفهایشان سوق داده است.
در صحنه تئاتری، روی وسایل منزل نور انداخته می شود. و همزمان اسامی بازیگران روی صفحه نقش می بندد. قسمت های مختلف صحنه روشن می شود و باز به تاریکی فرو می رود. در طول فیلم بیننده شاهد تماشای دو فیلم فروشنده و تئاتر مرگ فروشنده آرتور میلر است. عماد و رعنا هر دو بازیگران مشترک این دو اثر هستند. فروشنده در فضای واقعی و مرگ فروشنده در فضای نمایشی رخ می دهند. فیلمساز از این نمایشنامه به عنوان پناهگاهی برای فرار شخصیت های اول داستان از واقعیت وحشتناک زندگی استفاده می کند.
در فیلم فروشنده لودر به جان خیابان های شهر افتاده و زندگی آرام رعنا و عماد را دچار چالش می کند. به علت گودبرداری غیر اصولی و ریزش ساختمان، عماد و رعنا مجبور به ترک خانه هستند. خانه اول در فیلم که دچار ریزش حادثه شدید می شود، نماد زندگی سنتی این دو نفر است. عماد یک معلم و در عین حال یک بازیگر تئاتر است. رعنا هم همکار او در تئاتر و یک زن خانه دار است. حالا این دو مجبور هستند به جای دیگری نقل مکان کنند.
اصغر فرهادی در فیلم فروشنده با انتخاب نمایش مرگ فروشنده آرتور میلر به عنوان بخشی از طرح فرعی داستان فیلم، فضای تهران فعلی را منطبق با فضای نیویورک دهه چهل و پنجاه میلادی می داند، که در مسیر مدرن شدن است، و جامعه ایران امروز را جامعه ای درحال گذار از سنت به مدرنیته معرفی می کند. تهرانی که حالا مانند نیویورک دهه ی چهل ارزش ها در حال رنگ باختنِ در آن هستند و سرمایه داری در آن حرف اول را می زند. «ویلی» در نمایش مرگ فروشنده که نقش آن را عماد بازی می کند بازاریابی است که فکر می کند در این دوران جدید می تواند به موفقیت برسد؛ ولی در پایان با مرگ خویش تنها می تواند کمکی به خانواده اش کند. رعنا و عماد خانه ی جدیدی را با کمک دوستشان بابک که کارگردان این نمایش هم هست پیدا می کنند؛ غافل از اینکه این خانه قبلاً در اختیار زن روسپی به نام «آهو» بوده است. یکی از مشتریان قبلی «آهو» به گمان اینکه او همچنان در این خانه زندگی می کند به آنجا می آید و در حمام به رعنا تجاوز می کند.
اما در این خانه ی جدید که نماد زندگی مدرنیته است، برخورد با این موقعیت خیلی دشوار است. مرد باید دست روی تفکرات سنتی خود بگذارد و با بخشش از کنار این موضوع بگذرد؛ اما عماد چون فرد کاملاً مدرنی نیست نمی تواند با این موضوع کنار بیاید.
در حالی که عماد و رعنا هر دو تلاش می کنند، مانند انسان های مدرن این موضوع را فراموش کنند، فکر هردو آنها درگیر این موضوع است. مانند بساری از افراد دور و بر ما که نه می توانند کاملاً مدرن باشند، و نه قادرند سنت هایی که با آن بزرگ شده اند را کامل کنار بگذارند.
فضای تهران امروز در فیلم فرهادی، شهری خاکستری و سرد است. در یکی از سکانس ها وقتی عماد داخل ماشین است زنی که کنار او نشسته فکر می کند عماد خود را زیادی به او نزدیک کرده، بنابراین درخواست می کند جایش را با فردی که صندلی جلو نشسته و شاگرد خود عماد است عوض کند. عماد به شاگردش می گوید حتماً قبلاً کسی در شهر برخوردی با این زن داشته که او فکر می کند دیگران هم اینطورند.
نسلی جدید در این فیلم به شکلی سر کلاس درس معرفی می شوند که هنگام تماشای یکی از مهمترین فیلم های سینمایی تاریخ ایران یعنی گاو شکلک در می آورند و گوشی های آن ها پر از عکس های مستهجن است.
فروشنده يكی از سياهترين فيلمهای تاريخ سينمای ايران است كه البته سیاهی آن واقعی و ملموس است. این تفاوت فیلم سیاه نما و فیلم واقع گرایانه است. کسانی که تصور می کنند فیلم فرهادی سیاه نما است یا در ایران زندگی نمی کنند یا یه صلاحشان هست که اینجور چیزها را نبینند. فیلم فروشنده به استادی تمام پرده از شهری مانند تهران برمی دارد و آن را عریان به مخاطب نشان می دهد.
در نمایش مرگ فروشنده «خانم فرانسیس»، زنی است ساکن بوستون که ویلی با او ارتباط غیراخلاقی دارد. او مشتری جورابهای ویلی است.در فروشنده هم چند بار به جوراب اشاره می شود، مثل وقتی که عماد جوراب های آن فرد را در خانه پیدا می کند.
اصغر فرهادی در طول فیلم تلاش میکند به مرور زمان چرخه حرکت عماد با چهرهای مدرن و مهربان را به سمت فردی خشن و خشونتطلب روایت کند. نظیر همان سوالی که یکی از دانش آموزان اش درباره اینکه «آدم چجوری گاو میشه؟» از عماد می پرسد و او در پاسخ می گوید: «به مرور زمان!»
«آهو» یکی از شخصیت های کلیدی است که ما هیچوقت او را نمی بینم. فقط وسایل اش را در اتاق می بینیم و صدای بابک را که با او حرف می زند می شنویم. مردان سنتی فیلم فرهادی اغلب با این زن در ارتباط بوده اند و برای فرو نشاندن نیاز خود به او مراجعه می کرده اند؛ مردانی که اگر خودشان این رفتار را در دیگران ببینند سرزنش اش می کنند؛ مردانی که حاضر نیستند دخترشان را به کسی بدهند که با چنین زن هایی رابطه داشته است.
عماد نمی تواند این شرایط را تحمل کند. و رفته رفته تبدیل به فردی خشن و انتقامجو می شود و برای تنبیه عامل تجاوز، دست به شکنجه میزند. عماد به روشنی از تجاوزی که به حریم شخصی خود و خانوادهاش شده ناراحت و از آن برآشفته است. بدیهی است که غیرت دینی به او اجازه تحمل این شرایط را نخواهد داد، پس دوباره از خانه جدید (نماد مدرن) به خانه قدیمی (نماد سنت) می رود و مرد متجاوز را در آنجا زندانی می کند و با خبر کردن خانواده او تلاش می کند چهره واقعی مرد را به خانواده اش معرفی کند.
عماد و ویلی در هر دو اثر فرهادی و میلر، در مقطع ناریخی حساسی در زندگی احساس خسران و پوچی کرده و فکر میکنند قادر نیستند چیزهای خوب را برای همسر و خانواده شان فراهم کنند. آنها هر دو به درون خود پناه می برند و آرامآرام تغییر میکنند. عماد همچون ویلی به سمت گذشته حرکت میکند؛ با این تفاوت که خاطرات گذشته همان عقاید تثبیت شده در ضمیر ناخودآگاه اش است که او را در طول فیلم با حرکت از فردی مهربان و روشنفکردر زندگی، تبدیل به فردی شکنجهگر میکند.
سؤال این است که چه کسانی این آدم را به آدمی تبدیل میکنند که این خشونت را چه در کلام یا رفتار بروز دهد؟ این یکی از پرسش های اصلی فیلم است. فروشنده می گوید تا جایی که آدمها به هم احترام میگذارند و یکدیگر را مورد آسیب قرار نمیدهند همه چیز به خوبی پیش میرود، ولی اشکال از آنجایی آغاز میشود که دیگرانی وارد حریم انسان میشوند و ارزشهایی را زیر پا میگذارند و زندگیها را دچار آسیب میکنند.
بازیگری، دیالوگ، و درونمایه جزو شاخص ترین ویژگی های فروشنده است. تماشاگرانی که علاقه ای به کشف لایه های زیرین فیلم ها ندارند با فیلم فروشنده ارتباط برقرار نمی کنند.
بازیگری در فیلم فروشنده سطح جدیدی را عرضه کرده است. یک فیلمنامه و داستان خوب موتور اصلی فیلم فروشنده است. موتوری که هم فیلمساز و هم بازیگران فیلم را به سوی درخشانترین فرازهای حرفهایشان سوق داده است. شهاب حسینی نقش عماد را به بهترین شکل ممکن ایفا کرده است. تغییر شخصیت او از فردی مهربان به فردی خشن و انتقامجو به بهترین شکل ممکن اجرا شده است. ترانه علیدوستی هم در اوج است.
فروشنده یک فیلم تراژیک ایرانی است. یک فیلم بزرگ. کاراکترها در این فیلم به بهترین شکل ممکن معرفی و پرداخت شده اند و موقعیت های داستانی نیز از فرصتهای لازم برای توسعه هر چه بیشتر برخوردار شده. گام و ضرباهنگ فیلم هرگز دچار عدم یکدستی نمی شود و فیلم تماشاگر را درگیر یک تعلیق طولانی می کند. تعلیقی که آرام آرام رو به اوج می گذارد.
زوج اصلی فیلم فروشنده هم كه در طول فيلم مشکلات زیادی را از سر گذرانده اند و به عدم شناخت يكديگر می رسند، عاجز و ناتوان در پذيرش واقعيت، در انتهای فيلم، در اتاق پشت صحنه، مشغول گريم شدن هستند، تا با بازی روی صحنه، بازی خطرناک زندگی واقعی را از ياد ببرند. فیلم فروشنده از معدود فیلم هایی که وقتی تمام می شود تازه شروع شده است و شما باید ادامه آن را در جامعه ای که زندگی می کنید ببنید.
موحد منتقم
شهریور ۱۳۹۵
انتشار مقالات سایت "پرده سینما" در سایر پایگاه های اینترنتی ممنوع است. |
|