امیر اهوارکی
هفت ماهگی، یک فیلم معمولی دربارۀ روابط زنان و مردان امروزی است که در حاشیۀ بارداری یک زن هفت ماهه روایت میشود. فیلم، بازگوکنندۀ حکایت مهرداد (حامد بهداد) است که همسرش رعنا (باران کوثری) به دستور دکتر استراحت مطلق گرفته تا بچهشان مانند نوبت قبل، سقط نشود. اما زن به شوهرش مشکوک است و موبایل او را مخفیانه بازدید میکند. همین موضوع، آرامش رعنا را سلب کرده وی را به نزاع با شوهرش وامیدارد. و مخاطب در این میان، منتظر است که ماجرا به نفع یکی از آنها مغلوبه شود. اما این شک ناچیز، کمکم همۀ زندگی آنها را پر میکند و به تراژدی میانجامد.
یکی از نقاط قوت فیلم (بر خلاف موج رایج فیلمهای فمینیستی) آن است که به نقد زنان امروزی میپردازد. در جامعهای که متأسفانه اغلب مدیرانش زن را به طور مطلق، برابر با خانواده و مادر میدانند همینقدر از انتقاد را نیز باید قدر دانست. هاتف علیمردانی (که طبق معمول فیلمنامهاش را نیز خود نوشته است) در هفت ماهگی، به نقد عملکرد چهار زن قصه میپردازد:
۱. رعنا (باران کوثری) آرامش ندارد چون به شوهرش ظنین است و گمان دارد که در خفا به او خیانت میکند. حتی مهرداد در دیالوگی میگوید که من در این هفت ماه، همچون خواجهها شدهام (اشاره به عدم رابطۀ زناشویی). لذا رعنا بهسختی میپذیرد که به منزل مادرش برود و این دو ماه باقیمانده را استراحت کند. اما وقتی هم که در آنجا است دائماً به فکر خانۀ خود است که مبادا شوهرش در آنجا به او خیانت کند.
۲. طنّاز (پگاه آهنگرانی) که خواهر مهرداد است و به همراه مادرش در طبقۀ بالا زندگی میکنند. او هنوز به خانۀ بخت نرفته عقدش را با فرزاد به هم زده است و رابطۀ جدیدی را با امیرحسین (احمد مهرانفر) که همکار مهرداد است، برقرار کرده.
۳. سالی/ سالومه (هانیه توسلی) که دوست و همسایۀ طناز است. او نقش شیطان را در این جمع بازی میکند و معلوم نیست چرا اینقدر طول میکشد که آنها به ماهیت او پی ببرند. سالومه در ابتدای داستان به درد ناشی از سقط اشاره میکند در حالیکه میدانیم او ازدواج نکرده است.
۴. زری (فرشته صدر عرفایی) که مادر مهرداد و طناز است، زن مهربانی است که در کمال تعجب برای عروس پرافادهاش رعنا، غذا میپزد و همواره با بیاعتنایی او مواجه میشود.
همانطور که دیده میشود فقط زن چهارم که مربوط به نسل پیشین است وضعیت خوبی دارد. اما سه دختر امروزی، کاملاً متجدد هستند و با فرهنگ خودی، بیگانه و به درجات مختلف، خطاکار. به این ترتیب میتوان فیلم هفت ماهگی را نقد زنان متفرعن مدرن خواند که به هیچ صراط مستقیمی قدم نمیگذارند.
رعنا، غیرت فوق العاده دارد. و این در حالی است که غیرت زن در اسلام، کفر شمرده شده (نهج البلاغه، کلمات قصار ۱۲۴). شوهر او مهرداد، در این هفت ماه در عزوبت بوده است. طرفه آنکه یکی از علل جواز ازدواج مجدد برای مرد (دائم یا موقت)، همین موضوع است. زیرا زن در دوران بارداری شدیداً میل زناشوییاش کاهش مییابد. خاکستر مذلّت فمینیسم آنچنان در این روزگار بر سر همگان نشسته است که بسیاری از مردان نیز از حقوق اعطایی خداوند باخبر نیستند و حتی مانند فمینیستها آن را خیانت میپندارند تا چه برسد به اینکه بخواهند آن را مطالبه کنند. معلوم است که وقتی جادهای را که خداوند به واسطۀ انبیائش هموار کرده، بخواهد مسدود شود نیاز مردان متوقف نخواهد شد. همین نیاز، مردانی را که قدرت خودداری یا تقوا ندارند، به بیراههها و ظلمات میکشاند که پر از سنگلاخ و چاههای ویل است.
طناز که نمیدانیم به چه علت بعد از عقد، رابطهاش را با شوهرش فرزاد (محمدرضا علیمردانی) به طلاق کشانده، حالا میخواهد مهریۀ ۱۴۰۰ سکهای خود را بگیرد و آن را به دوست پسرش امیرحسین بدهد. در اینجا جناب فیلمساز به نقد زنانی میپردازد که شوهر را فقط برای مهریه دادن میخواهند. زنان متکبری که به هیچ چیز جز خودشان فکر نمیکنند و برای هیچکس ارزش قائل نیستند.
سالومه که آتش بیار معرکه است از آن دختران هر جایی است که از ترس تنها ماندن، برای هر مردی دام پهن میکنند. از قضا او برای مهرداد نیز نقشههایی کشیده است. اما شخصیت او در فیلم بهدرستی تبیین نشده است. اولاً چه لزومی دارد که ما او را دائماً در خانۀ طناز ببینیم؟ قاعدتاً فیلمساز باید رفت و آمد و حتی در مواقعی غیبت او را در این خانه نشان میداد. چنین شخصیتهایی اصولاً آرام و قرار ندارند که دائماً در یک خانه بمانند آن هم در خانۀ دیگران. ثانیاً که خانم هانیه توسلی برای این نقش مناسب نیست. شخصیت فتانهای چون او، به بازیگری نیاز دارد که مهرۀ مار داشته باشد که با استفاده از آن، بخواهد فرزاد را از طناز منصرف کرده به سمت خود بکشاند. ثالثاً حتی جزئیات این نقش توسط خانم توسلی بهدرستی اجرا نشده است. مثلاً ایشان دائماً در حال لبخند زدن است که از شخصیت شیطانصفتی چون او، قاعدتاً دور است.
مردان این فیلم نیز از آسیب در امان نیستند. مهرداد در لبۀ تیغ است و ما تا آخر هم نمیفهمیم که آیا ظنّ رعنا در خصوص او موجّه بوده است یا نه. امیرحسین در بوتیک با دختران مشتری، خارج از عرف رایج یک فروشنده، گرم میگیرد و ما میدانیم که او روابطی پنهان نیز با طناز دارد. فرزاد هم که داماد این خانواده است گرچه آدم صادق و زحمتکشی است اما به دام سالومه میافتد، ازدواجش بر فنا میرود و زندگیاش را میبازد. ما فقط او را در یک سکانس میبینیم.
ظن راقم آن است که مهرداد مرد سالم در این ماجرا بوده است. اما اینکه سالومه سعی کرد که رعنا را از مرزنآباد به خانه بکشاند تا ببیند که او منزل را به مفسدهخانه تبدیل کرده برای چیست؟ واقعاً مهرداد قبل از وقوع زلزله چه میکرده است؟ چیزی که در فیلم نشان داده نمیشود تا ظن مخاطب را برانگیزد. اما بعد از زلزله سالومه سعی میکند تا مهرداد را اغوا کند. اگر همان وقت رعنا سرمیرسید کار آنها حتماً به طلاق میانجامید و شاید سالومه میتوانست مهرداد را که از ابتدا دوست داشته، تصاحب کند. سالومه نظرش را دربارۀ مهرداد به خودش اعلام کرد و گفت: مرد خوب، شبیه جای پارک است. یا پر است یا دم خانۀ مردم! مهرداد به زیبایی جواب داد: من جای پارک هستم و تو هم میخواهی دوبله پارک کنی.
میتوان فیلم هفت ماهگی را نقدی بر جامعۀ کنونی تلقی کرد. هیچ کدام از شخصیتها از تیغ نقد جناب فیلمساز در امان نبودهاند. برای جزئیات دیگر میتوان به سخن ماهیفروش اشاره کره که خبر میدهد رانندۀ متوفی، نزول میخورده. و تنها فرد سالم در این فیلم همان مادر است که البته او نیز امروزی شده، موهایش را رنگ میکند و به پای فیلمهای ماهواره مینشیند و از شوهر مرحومش به بدی یاد میکند.
اگر سخن کارگردان را که در ایام جشنواره فجر در برنامۀ «هفت» مطرح کرد، بپذیریم که این فیلم دنبالهای است بر ساختۀ قبلی او کوچۀ بینام، اوضاع تا حدی تفاوت میکند. در آنجا احترام السادات و حاج مهدی (فرشته صدر عرفایی و فرهاد اصلانی) زن و شوهری بودند که فقط سه دختر داشتند از جمله باران کوثری. اما کوثری در اینجا در نقش عروس این خانواده ظاهر شده که شوهر او، حامد بهداد است. صدر عرفایی در اینجا نامش زری است و در آنجا احترام السادات. چرا مخاطب این دو نفر را باید یک نفر فرض کند؟ آیا به نظر شما با یک دکمه میتوان پالتویی دوخت؟ هیچ بعید نیست که قصد اولیۀ کارگردان این بوده که دنبالهای بر کوچۀ بینام بسازد اما با ممیزیهایی مواجه شده باشد. من آن فیلم را دوست نداشتم چون اقتباس نادرستی بود از اشباح ایبسن که به جای مرد شرابخوارۀ زنباره، یک شخصیت مذهبی را گذاشته بود که از طریق صیغه کردن پنهانی، به همان مشکل مبتلا میشود. اما چه اصراری است که جناب کارگردان، شخصیت مذهبی حاج مهدی را در لحظات آخر فیلمش لجنمال کند در حالیکه مخاطب را در طول فیلم به او علاقهمند کرده است؟ خیلیها این را سهو کارگردان دانستند و یا اصلاً سکانس پایانی را ندیده گرفتند و حتی مانند خبرگزاری فارس، مدعی شدند که فیلم کوچۀ بینام اصولاً دینی است (اینجا) و فریب خوردند! میخواستم بگویم اگر کارگردان قصد داشته باشد که هفت ماهگی را به عنوان کوچۀ بینام2 بسازد، بدگویی زری از شوهر مرحومش نیز میتواند نظر ما را تأیید کند.
فیلمساز نمای آخر
هاتف علیمردانی را میتوان فیلمساز آخرین نما خواند. به این معنی که نمای آخر در فیلمهای او اهمیت وافر دارد. او همواره با آخرین نما میخواهد قصۀ فیلمش را عوض کند. گاهی به اختیار و گاهی به جبر.
نمای آخر در فیلم به خاطر پونه (۱۳۹۱) در هواپیما میگذرد. این نما حکایت از آن دارد که پونه (هانیه توسلی که گاهی در سمت راست کادر دیده میشود) مهریهاش را بخشیده و به دنبال مردی که دوستش دارد به آلمان میرود. در حالیکه بدون این نما، مخاطب نامۀ خداحافظی او برای شوهرش را باور میکرد که از دست سوء ظنها و کاوشهای او مجبور شده زندگی را رها کند.
نمای آخر در فیلم مردن به وقت شهریور (۱۳۹۲) پسر را نشان میدهد که به سمت نور و طبیعت میرود و با پدرش، مهربانانه صحبت میکند. یعنی رابطۀ قهرآمیز آن دو به طور غیرمنتظرهای رو به بهبودی رفته است.
فیلمساز در نمای آخر فیلم کوچۀ بینام (۱۳۹۳) حاج مهدی (فرهاد اصلانی) را به طبیعت بهشتگونه میبرد، و ما میفهمیم که او مرده است. در حالیکه پیشتر همو را مسبب اصلی مشکلات فیلم معرفی کرده است. حاج مهدی در یک ازدواج پنهانی زنی را باردار کرده و سپس او را به عقد شاگردش درآورده و حالا دختر خودش، عاشق این پسر شده است!
نمای آخر در هفت ماهگی، مهرداد را نشان میدهد که دختر چهار سالهاش را در جنگل زیبا، تاب میدهد.
ظاهراً قصد فیلمساز از ساخت دو فیلم شهریور و هفت ماهگی، تربیتی و آموزشی بوده است. اما از نقد او علیه عقد موقت و متهم کردن مسلمانها در فیلم کوچۀ بینام نمیتوان گذشت.
امیر اهوارکی
انتشار مقالات سایت "پرده سینما" در سایر پایگاه های اینترنتی ممنوع است. |
|