پرده سینما

بنگر ز جهان چه طرف بربستم؛ هیچ! یادداشتی بر «گواهان تاریخ» خسرو سینایی

معصومه کیانی

 

 

 

 

 

 

 

 

خسرو سیناییفیلمی که از اشیاء و آثار یک موزه و گذشته آنها بگوید؛ پیش از دیدن مستندی موزه ای معمولا چنین انتظار ی داریم. اما گاه نیز می توان با آثار یک موزه و محدود در محیط آن، به آخرین دیوارهای تاریخ هم رسید، آنجا که تنها افسوس می ماند از ناجاودانگی انسان و جاودانگی اثر و آثارش بر صفحه تاریخ.خسرو سینایی در مستند «گواهان تاریخ» از اشیاء موزه جواهرات ملی ایران می گوید اما به شخصیت های تاریخی این آب و خاک و تفکرات فلسفی آنها می رسد. همین رویكرد موجب می شود که این مستند تنها کار فرم نباشد، در حالی كه با تصویربرداری لقمان خالدی و موسیقی فوق العاده مرتضی ساعدی امکان تبدیل شدن به مستند درخوری از این دست فراهم بود.

سینایی را پیش از این، با ساختار های متفاوت مستندهایش می شناختیم؛ آنچه در اینجا به صورت تعمدی از آن پرهیز كرده است! او در كارنامه اش مستندهایی تاریخی داشته است كه با وجود داشتن وجوه مشترك با این كار، از ساختارهایی  كاملا متفاوت برخوردار بوده اند. حتی مستندهای پرتره او نیز هر كدام ساختار منحصر به فرد خود را داشته، به گونه ای كه این ساختار همانندی بی نظیری با شخصیت های فیلم پیدا کرده است. در اینجا اما، خبری از آن ساختارهای عجیب و غریب نیست و او تنها با بیانی قصه وار از تاریخ كشوری می گوید و آنچه بر سرش گذشته است... نكته مورد توجه این است كه سینایی ساختاری روایت گونه را برای این مستند انتخاب كرده است، ساختاری كه قصه‌های ایرانی از آن برخوردارند. به این ترتیب كه او عناصر مختلف و متفاوت را به هم متصل می‌كند تا بتواند به نتیجه ای که می خواهد، برسد، درست مانند قصه های ایرانی كه هر حكایتی از عناصر حكایت دیگر ریشه می‌گیرد.

کارگردان این فیلم از تخت طاووس «تالار سلام» موزه گلستان به تخت اصلی در كاخ موزه جواهرات ملی و از جواهرات آن تخت به جواهرات ملی ایران و از آن جواهرات به بخش هایی از تاریخ ایران می رسد. همان گونه که از ظروف نیز  یک‏یک و شناسنامه وار نام نمی برد، بلکه آنها را در مجالس بزمی می بیند که جزئی از سرگرمی پادشاهان ایرانی بوده اند.

اما به اینها بسنده نمی كند و زمانی كه از تاج شاهان قاجاری می گوید و از رنگ های پرچم ایران و پرهایی روی آن جای گرفته است، كمی عقب تر می رود تا مخاطب را به سروی برساند كه نشان راستی است تا به رستم و سهراب كه غم‏نامه ایران زمین هستند، برسد.

اصلاً آنچه بیش از هر چیز تماشای این مستند را برای مخاطب جذاب می کند، تاریخی است که در فیلم بازگو می‏شود. کارگردان از الماسی می گوید که بر تاج های پادشاهی حک شده است اما تنها از خود گوهر نمی گوید. او از حافظه تاریخی این گوهر می گوید، چرا که بر تاج پادشاهان بسیاری نشسته است.

نکته مهم این است که در این میان، حرفهای خودش را هم می زند، برای مثال وقتی از برهه ای از تاریخ می گوید كه مردان لباده می پوشیدند و به لباده امیركبیر می رسد، تصویر لباده با این گفتار متن همراه می شود که؛ اگر او بود، بگذریم...

سینایی هوشمندی خود را آنجا نشان می دهد كه فیلمش را با جعبه موسیقی آغاز می کند که همدم دلتنگی ناصرالدین شاه قاجار بوده و آن را با همین جعبه به پایان می رساند و در این فاصله، به قول خودش، یک مشت زمرد سفته و ناسفته می ماند که لابه لایش هزار قصه گفته و ناگفته است... جالب است که حتی اولین كلمه گفتار متن، سلام است و آخرین جمله، تشكر از همراهی بیننده و شب به خیر!

اما فیلمساز درست مانند جدی ترین مستندهایش در اینجا هم دست از شوخی برنمی دارد، مثلا آن گاه که از قلیان و کوزه قلیان می گوید، تصویری مضحک از کریم‏خان زند را هم از دست نمی دهد و آن را با این گفتار هماهنگ می‏کند که معلوم نیست چرا وکیل رعایا در چنین وضعیت مشکلی برای قلیان کشیدن زانو زده است یا همراهی تصویر بی‌موی فتحعلی شاه با این گفتار كه او نیز با تاج ابهتی دیگر داشت...

نمایی از فیلم گواهان تاریخ ساخته خسرو سیناییكارگردان این مستند بر آن است كه مخاطب را با تماشای این فیلم به آنجا برساند كه آنچه اطرافیان پادشاهان به دستور و برای آنها نقش می زدند، می ساختند و زینت می بخشیدند، ماندگارتر از آنها است و آنچه باقی می ماند، پند و عبرتی از زندگی آنها است. هر چند سعی او بر این بوده که فیلم مفهومی فلسفی نیز دربرداشته باشد؛ فلسفه ای شرقی که با دیدگاه و تفکر حکیم عمر خیام همانندی بسیار دارد و این را در فیلمش کاملا آشکار می‏کند....

استفاده زیرکانه او از اشیاء و چگونگی چیدمان آنها و ارتباطی تاریخی که میان این اشیاء برقرار می کند، همه و همه موجب شده است که دیدن آن همه جواهر گرانبها فقط لحظه ای درنگ را در مخاطب به وجود نیاورد. در حالی که او حتی از تفاوت لعل و یاقوت از نظر گوهرشناسان ایرانی، مرواریدهای مورد توجه شاهان ایران و پشتی های مروارید دوزی آنها نیز می گوید.

تبدیل شدن تصاویر فیلم و نقاشی ها در یکدیگر، مانند تصاویر بزم و رزم و آمیختگی آنها با موسیقی بزمی و رزمی موجب شده است كه ریتم فیلم از حالت یكسانی خارج شده و معرفی اشیاء موزه برای مخاطب كسالت‏بار نباشد.

جالب است كه انعكاس تصاویر روی محفظه های شیشه ای كه اشیاء در آن قرار دارد، در پایان فیلم، زمانی كه بیننده شاهد بازدید مردم از موزه است، به صورت تعمدی به چشم می خورد و این موجب می شود كه او خود را در میان آنها احساس كند.

آنچه موجب می شود بیننده تا آخرین لحظه به تماشای این فیلم بنشیند، ادامه آن پس از بخشی از تیتراژ است. شاید كارگردان بر آن بوده كه بگوید از جعبه موسیقی تنها برای شروع و پایان فیلمش استفاده نكرده، چرا که با پایان بردن فیلمش با این جعبه و آوردن تیتراژ، دوباره بیننده را با آن روبه‏رو می كند. او این بار از همراهی او تشكر می كند و از آنچه به تصویر كشیده، نتیجه گیری می كند، درست مانند زمانی كه قصه ای شیرین به پایان می رسد. هر چند ممكن است به نظر برسد كه این شکل پایان چندان ضرورتی هم نداشت اما  سینایی با اشاره به این جعبه در میانه فیلم، این قضیه را برای بیننده تداعی کرده كه او راوی قصه اصلی است که همه قصه‏ها در آن جای دارند.

 

-وقتی دیدم بسیاری از دوستان پس از بازدید از موزه جواهرات ملی ایران، این فیلم را خریداری کرده اند و اصلا فیلم در میان سوغات هایی جای گرفته که به خارج از ایران می رسد و جالب اینکه کمتر نامی از آن در مطبوعات دیدم، تصمیم گرفتم این یادداشت را بنویسم.

 

 

 

 

 


 تاريخ ارسال: 1389/5/24
کلید واژه‌ها:

فرم ارسال نظرات خوانندگان

نام (ضروري):
نظر شما (ضروري):
كد امنيتي (ضروري) :
كد امنيتي تركيبي از حروف كوچك انگليسي است. توجه داشته باشيد كه كد امنيتي به كوچك و بزرگ بودن حروف حساس است.