پرده سینما

یادداشت سردبیر: دفتر پانزدهم- یا مقلب القلوب و الابصار

پرده سینما

 

 

 

 

 

 

 

 

 

یا مقلب القلوب و الابصار

 

 

دفتر پانزدهم

 

 

 

اول فروردین ماه سال هزار و سیصد و هشتاد و نه

 

 

 

عید سعید و باستانی نوروز و آغاز سال نو را به هم میهنان عزیزم و تمام ایرانیانی که از شهرها و کشورهای مختلف جهان پراکنده اند تبریک عرض می کنم. امیدوارم سال نو برای همه ایرانیان و ایرانی تبارها سال موفقیت، سلامت و ثروت و شادی و شادکامی باشد. تقریباً سه ماه پایانی سال گذشته پرده سینما همراه شما بود و شما یاور و همراه پرده سینما. شاید لازم باشد پس از این سه ماه و اندی و در آستانه سال نو چند نکته را مورد اشاره قرار دهم:

 

 

یک)خوشحالی و افتخار: خوشحالیم که در کنار ما هستید. و به بودن با شما و داشتن خوانندگان چنین جدی و دقیق افتخار می کنیم.

دو)سیاست زدگی: یادم هست در سال بعد از پیروزی انقلاب بسیاری از مغازه ها یا نمایشگاه های املاک و اتومبیل جمله ای را در معرض دید گذاشته بودند: «بحث سیاسی ممنوع!» نوشتن این جمله و چسباندن آن به دیوار ناشی از فضای سیاست زده آن سال ها بود. فضایی که در آن چه بسیار پیش می آمد که خرید و فروش یک کالا با بحث های سیاسی همراه می شد و این در نهایت خوشایند هیچ کدام از طرفین نبود. چون اعتقاد داشتند جای بحث سیاسی طبیعتاً متفاوت با محل کسب و کار است! اما بودند افرادی که تلاش می کردند از هر مکان یا زمانی به عنوان محلی برای یک میتینگ سیاسی استفاده کنند. به نظرم در سال گذشته ما بیش از حد سیاست زده بودیم. منظورم این نیست که سیاست چیز بدی است، یا علاقه به سیاست بد است. یا ما دیدگاه سیاسی نداریم، یا داشتن دیدگاه سیاسی ناپسند است. منظورم این است که دخالت دادن هر رویداد یا دیدگاهی به سیاست نادرست است. و چه بسا موجب لطمه وارد کردن به اصل سیاست یا اصل موضوعی که ذاتاً غیرسیاسی است بشود.

مثلاً یکی از مصادیق بارزی که ما با آن مخالفت داریم تفرعن و تکبر بسیاری از آدم های حوزه سینما نسبت به مردم و میهن و جامعه اطرافشان است. چه در بین منتقدان و چه در بین فیلمسازان. البته «غرور» خصلت قابل تحسینی در آدم هاست. «غرور» را می توان به حصار و حائلی تشبیه کرد که فرد دور خودش می کشد تا از آسیب جهان اطرافش مصون بماند. او در وقت مشخص و معین در مورد افرادی که صلاح بداند راهی از درون این دیوار به دنیای درونش باز می کند. و افرادی که شایسته بداند به اندرون راه می دهد. اما «تکبر» ارتباطی با غرور ندارد. فرد «متکبر» با رفتارش وسیله ای پیدا می کند برای تحقیر دیگران. دیگرانی که ممکن است مستقیماً با او در ارتباط باشند، یا بخشی از جامعه اطرافش باشند. نمونه ازلی «تکبر» رفتار شیطان در برابر انسان بود. وقتی خداوند به شیطان امر کرد بر آدم سجده کند، شیطان با تحقیر آدم رفتاری متکبرانه در پیش گرفت و گفت من از جنس آتش هستم و آدم از جنس خاک! او آدم را تحقیر کرد.

به علت خصوصیات شخصی به چنین رفتارهایی حساسیت دارم و آنها را برنمی تابم. نه در رابطه با خودم، و نه در رابطه با جامعه ام. این دیدگاه سرچشمه بسیاری از جدل های ما با دیگر همکارانمان بوده است. کما اینکه یکی از علت های انتشار مقاله جنجالی نوشتن تاریخ با جوهر تقلب رفتار متکبرانه ای بود که به مدت سی و چند سال از سوی نویسندگانی مثل شمیم بهار و بیژن الهی در رابطه با جامعه ایران صورت گرفته بود. این افراد در یک دوره سی چهل ساله در محافل خصوصی اعلام می کردند حاضر نیستند پر کاهی از نوشته هایشان (؟) را به چاپ برسانند چون جامعه فضیلت لازم را برای خواندن نوشته های آنها پیدا نکرده است! ما این رفتار را در مورد چند تن از فیلمسازان کشورمان هم داشته ایم. اما اعتراض ما به این رفتارها منشاء اخلاقی دارد نه سیاسی. مثلاً در شماره نوروز 1385 ماهنامه دنیای تصویر، من در مقاله «داوران قدیمی در عصر جدید» که مروری بر فیلم های نمایش داده شده در جشنواره فیلم فجر در بهمن 1384 بود درباره جعفر پناهی اینطور نوشتم:

«سیر قهقرایی جعفر پناهی از زمانی آغاز شد كه او پس از موفقیت بادكنك سفید در جشنواره های خارجی، تصور غلط و ساده انگارانه ای از موقعیت و جایگاه خودش به عنوان یك فیلمساز پیدا كرد. مسئله این نبود كه او پس از ساختن فیلمهای دوست، آخرین امتحان، بادكنك سفید، و فیلم فوق العاده بد آینه مورد الهام قرار گرفت كه از فردا یك فیلمساز اجتماعی است نه یك فیلمساز كودك. بلكه نكته اسفبار در این نهفته بود كه پناهی رسماً رفتاری تحقیرآمیز را با جامعه و مردمی كه از میان آنها برخاسته بود در پیش گرفت. این واقعیت تلخی بود كه ظاهراً هرگز كسی آن را به پناهی نگفت. اما سرچشمه ی همه ستیزها و دشمنی ها و سنگ اندازی هایی كه سر راه فیلمسازی او شد –كه به اعتقاد من بخش عمده ای از آنها به حق و شایسته بود- از تحقیر نابه جایی راه گرفت كه پناهی آن را متوجه جامعه اش كرد. نه تنها او پس از موفقیت بادكنك سفید و به خصوص آینه در جشنواره های خارجی، به طور كلی از مصاحبه با رسانه های داخلی سر باز زد، بلكه هنگامی كه تهیه كننده شریك او در فیلم آینه، این فیلم را در جلسه نقد و بررسی  دانشجویان یك دانشگاه به نمایش گذاشت، پناهی اعلام كرد فیلمش به شكل غیر قانونی در كشور توزیع شده! و به این دلیل او فیلمش را به جشنواره فجر ارائه نخواخد داد! آینه توزیع نشده بود. حتی زمانی كه چند سال بعد پناهی این فیلم را به دفتر تكنولوژی آموزشی فروخت هم توزیع نشد. واقعیت این است كه هنوز هم توزیع نشده! چون وقتی فیلمی بد باشد، انگیزه ای هم برای توزیع قانونی یا غیر قانونی آن وجود ندارد. اما بر فرض هم توزیع شده بود، این چه ربطی به جشنواره فجر و مردمی دارد كه هر ساله با اشتیاق در سرمای بهمن ماه پشت صف سینماها می ایستند تا فیلم فیلمسازان محبوبشان را نگاه كنند؟! یك اختلاف نظر شخصی با شریك سرمایه گذار، چرا باید به رفتار توهین آمیز نسبت به جامعه منجر شود؟! خیلی ها پله های ترقی را چند تا یكی طی می كنند، خیلی ها یك شبه راه صد ساله را طی می كنند، خیلی ها كودكی سخت و پر محرومیت را به چشم بر هم زدنی به یك دوران طلایی پیوند می زنند، اما آیا تحقیری را متوجه جامعه شان می كنند؟ خوشبختانه هرگز هیچ مقام مسئولی برای پناهی شرط نگذاشت كه باید از جامعه اش عذرخواهی كند و او هر چند با سختی هایی، اما به هرحال فیلمهای دایره، و طلای سرخ را ساخت. حالا رسیده ایم به آفساید...»

 جالب اینجا بود که در نوروز 1385 هیچکس مدعی نشد که این یادداشت جنبه «سیاسی» دارد! اما وقتی همین مضمون در روزهای آخر اسفند ماه در مقاله سبکی تحمل ناپذیر بار هستی؛ حقیقت و واقعیت درباره بازداشت جعفر پناهی منتشر شد در عین حال که بسیاری از آن استقبال کردند، بسیاری هم مرا متهم به سیاست پیشگی کردند. اتهام وارد کردند که از طرف دولت حمایت می شویم، بودجه های کلان می گیریم، خودمان را فروخته ایم و... ما هم طبق معمول برای ثبت در تاریخ همه کامنت ها را ذیل مقاله گذاشتیم.

نه دوستان عزیز! ما نه از طرف دولت حمایت می شویم، نه بودجه رایگان می گیریم! البته اگر چنین تسهیلاتی در اختیارمان گذاشته شود از آن استقبال می کنیم! و در ضمن خودمان را نفروخته ایم؛ نه به این علت که بخواهیم ادعا کنیم خود فروش نیستیم! بلکه به این علت که هنوز کسی پیدا نشده قیمت ما را پرداخت کند! در عوض آدم های خودفروش متعددی را دور و بر خودمان می شناسیم. ارباب جرایدی که خط مشی نشریه شان را به چند آگهی سیاه و سفید (و نه حتی رنگی) فروخته اند و می فروشند، کارگردانانی که آبرو و اعتبار وطن شان را به مجسمه ای طلایی، نقره ای، و برنزی یا تابعیت یک کشور خارجی فروخته اند و می فروشند. و بازیگرانی که... بگذریم!

سه)سالینجر و حماس!: یک ضرب المثل قدیمی در حوزه نقد فیلم وجود دارد که می گوید امکان ندارد پشت سر یک منتقد پیش منتقد دیگر بد بگویی و او از دوستش دفاع کند! متأسفانه جریان نقد فیلم در ایران از سال های دور با نفاق و دو رویی پیوند خورده است. منتقدانی که با جریان مضمحل نقد فیلم در ایران پیوند دارند در مواجهه حضوری کارشان عرض ارادت و تعریف و تمجید است، و پشت سر به تاکتیک های قدیمی مثل پوزخند، تمسخر، دو به زنی، و حرف درآوردن متمسک می شوند. طبیعی است که خط مشی سرراست و صریح ما برای آنها خوشایند نیست. از این رو به هر وسیله ای تقلا می کنند خدشه ای به ما وارد کنند، غافل از اینکه این حیله ها در ما کارگر نیست. برای مثال وقتی انجمن منتقدان و نویسندگان سینمایی جایزه بهترین سایت سینمایی را به پرده سینما داد، همکاران بخیل مان تقلاهای ناشیانه ای کردند که این جایزه را بی اعتبار کنند. در واکنش های متناقضی مثلاً وقتی نویسنده فلان مجله در همان مراسم از انجمن منتقدان جایزه گرفته بود، دوستان ما طوری وانمود کردند که انگار بنیاد جی دی سالینجر این جایزه را به آنها داده، در عوض جایزه ما را طوری جلوه می دادند که گویی حماس به ما جایزه داده است! تناقض عجیب و حیرت آوری است.

خانمی که چند سال است همراه خواهرش یک سایت –مثلاً- سینمایی را اداره می کند، در سایت خود یک فهرست جعلی و تقلبی را منتشر کرد و ادعا کرد که بر اساس این فهرست غلامعباس فاضلی اصلاً عضو انجمن منتقدان و نویسندگان سینمایی ایران نیست و بنابراین این جایزه نباید به او تعلق می گرفت! در حالی که من از سال 1380 عضو انجمن هستم و فهرستی که او بدان استناد کرده بود، فهرست اعضای انجمن منتقدان و نویسندگان سینمایی نبود، بلکه فهرست آن دسته اعضایی بود که تا پایان سال 1387 حق عضویت سالانه شان را پرداخت کرده بودند و بنابراین در سال 1388 حق رای دادن در انتخابات انجمن منتقدان و نویسندگان سینمایی را داشتند. و طبیعتاً چون من در اواخر بهار 1388 حق عضویت ام را پرداخت کرده بودم حق رأی نداشتم.

به هرحال امیدواریم با همه سختی های سال گذشته، امسال این سال نو برای همه ایرانیان سالی فرخند و خجسته باشد. و باز یادی می کنیم از لسان الغیب خواجه حافظ شیرازی که می فرمایند:

ســـاقیــا آمــــدن عیـــد مبـــارک بـــادت   وان مــواعیــد که کــردی نـــرود از یـــادت

شادی مجلسیان در قدم و مقدم توست   جای غم باد هر آن دل که نخواهد شادت

شـــکر ایزد که ز تاراج خزان رخنه نیافت   بوســتان ســمن و سر و گل شـمشادت

 


 

 

غلامعباس فاضلی

 

برای مشاهده دیگر یادداشت ها، اینجا را کلیک کنید


 تاريخ ارسال: 1389/1/1
کلید واژه‌ها:

نظرات خوانندگان
>>>فرهاد پدوین:

گر چه هنوز با یادداشت تان و نگاه تان نسبت به جعفر پناهی مخالفم، اما مشی حرفه ای تان را ستایش می کنم و به شما که جای خالی چنین سایتی را، که بی پروا نقد بنویسد و از محافظه کاری های معمول به دور باشد، در فضای سینمایی کشور پر کردید تبریک می گویم. امیدوارم سال آینده پربار تر از سال قبل باشید، همشهری عزیز!

1+0-

دوشنبه 9 فروردين 1389




فرم ارسال نظرات خوانندگان

نام (ضروري):
نظر شما (ضروري):
كد امنيتي (ضروري) :
كد امنيتي تركيبي از حروف كوچك انگليسي است. توجه داشته باشيد كه كد امنيتي به كوچك و بزرگ بودن حروف حساس است.