پرده سینما

یادداشت سردبیر: دفتر هفدهم- ایاک نعبد و ایاک نستعین

پرده سینما

 

 

 

 

 

 

 

 

ایاک نعبد و ایاک نستعین

 

دفتر هفدهم

 

بیست و دوم اردیبهشت ماه سال هزار و سیصد و هشتاد و نه

 

اخیراً یکی از بزرگان اهل قلم بیانیه ای صادر فرموده اند و بنده را به خاطر راه اندازی سایت "پرده سینما" مورد نکوهش قرار داده اند و مذمت کرده اند که چون زیر بیرق ایشان نیستم، بنابراین نمی دانم در مواجهه با تکنولوژی جهان معاصر چه کنم و خلاصه صراط مستقیم را گم کرده ام و...

یاد سخنرانی تاریخی روز 11 اسفند سال 1353 شاه افتادم! انحلال نظام چند حزبی و ادغام شدن همه احزاب سیاسی در حزب رستاخیز! دوستان ما رسماً همه رسانه های سینمایی را منحل و حزب رستاخیز سینمایی خودشان را به عنوان تنها حزب حاکم معرفی می کنند! یا فراموش کرده اند و یا تجاهل می کنند که ده سال است وارد هزاره سوم شده ایم!

دوست عزیز من! خیلی ها دغدغه های مختلفی دارند؛ خیلی ها هراس های گوناگونی دارند؛ خیلی ها می ترسند فراموش شوند؛ خیلی ها می ترسند قدرت نداشته باشند؛ خیلی ها دغدغه اصلی شان این است که یک اثر هنری ماندگار از خودشان خلق کنند؛ و خیلی ها در جستجوی خیلی چیزهای دیگر هستند. اما تو دوست نازنین من! بزرگترین هراس و دغدغه ات این است که نکند خیر و منفعتی از تو به دیگران برسد. دائم هراس داری که مبادا با حرکتت، با رفتارت، با تصمیمت، یکی از دوستان و دور وبری هایت مشمول خیر و برکت و منفعتی بشود که تو نمی خواهی بشود و دوست نداری بشود.

اما مطمئن باش، اگرچه فیض من همیشه به اطرافیانم رسیده، اما هیچ خیر و برکتی از تو به من نرسیده و نمی رسد. چون «ایاک نعبد و ایاک نستعین.» من تنها خداوند را می پرستم و تنها از خداوند یاری می خواهم. روزی 10 مرتبه این جمله را به درگاه پروردگار ادا می کنم. حواسم هست چه می گویم و حواسم هست کجا هستم و حواسم هست چه می کنم. حواسم هست بازدید های سایت "پرده سینما" دهها (و شاید صدها) برابر تیراژ ماهانه برخی نشریات است و می دانم تنها نیستم. حتی اگر این بازدید ها هزاران برابر یا یک هزارم بازدید فعلی بشود.

دوست عزیز من! چشم هایت را بازکن! روزگاری برای داشتن یک ماشین تحریر باید از سازمان اطلاعات و امنیت ایران مجوز دریافت می شد، امروز هر بچه محصلی امکان تایپ و تحریر دارد. روزگاری در هر صد خانواده یکی تلفن داشت، امروز دست هر دختر مدرسه ای یک گوشی موبایل هست.

چشم هایت را باز کن دوست عزیز من! اصلاحات ارضی سال 1341 انجام شد و از همان وقت دوره ارباب و رعیتی به پایان رسید. زمانی که دوربین های عکاسی فقط  در دست عکاسباشی های دربار قجر بود گذشت؛ امروز عصری است که تعداد دوربین های عکاسی در یک خانه احتمالاً از تعداد خمیردندان ها بیشتر است! امروز عصر ارتباطات است. عصر وبلاگ، عصر وب سایت، و عصر اینترنت. این به معنای مردود دانستن کتاب و مجله و روزنامه نیست. آنها هم جای خودشان را دارند و خواهند داشت. تو هم این ها را می دانی؛ اما بخل می کنی. بیانیه اخیرت نشانی از خردمندی ندارد. بلکه دلالت بر بخیل بودن می کند. همین بخل توست که باعث می شود و شده که تو خودت را صاحب دهها پروژه ای که مال دیگران هستند و با زحمت و رنج دیگران ساخته و پرداخته شده اند بدانی. چون روزی از سر اتفاق در کنار چند نفر چایی نوشیده ای و آنها فکر و ایده شان را با هم مطرح کرده اند و تو فوری سکه مالکیت آن فکر را در هوا به نام خودت ضرب کرده ای! روزی از جایی رد شده ای و عده ای درباره طرحی با هم صحبت می کرده اند. تو حرف هایشان را شنیده ای و فکر کردی چون شنونده بوده ای و گاهی در برابر سخنانشان سری تکان داده ای یا به احترامت سری تکان داده اند، حالا صاحب آن طرح هستی و بعد که آنها دنبال کارشان را گرفته اند و به ثمر رسانده اند پشت سر فغان برآورده ای که فلان پروژه مال من بود!

اشکال بزرگ تو این است که همه چیز را فقط برای خودت می خواهی. اعتبار، شهرت، موفقیت، ثروت، و هرگونه موهبت دیگری را. کوچک ترین چیزها را هم را برای دور وبری هایت برنمی تابی. با همه بزرگی، خودت را به خاطر چیزهای کوچک به دیگران مدیون کرده ای و مدیون می کنی. هر بار از من چیزی خواستی اجابت کردم، اما دو سه مرتبه  چیزهای کوچکی از تو خواستم که دریغ کردی. خوشحالم که دریغ کردی. چون حالا خیال من راحت است که مدیون نیستم. خیال تو هم راحت باشد دوست من. هرگز چیزی به من نداده ای، بلکه گرفته ای. بنابراین سرت را آسوده به بالین بگذار.

دوست داشتم مثل نامه ای که در ایران به نام «نامه چارلی چاپلین به دخترش» معروف شده، نامه مفصلی برایت می نوشتم. اما کلام لسان الغیب یادم آمد که می فرماید

 

گر ز دست زلف مشکینت خطایی رفت رفت   ور ز هندوی شما بر ما جفایی رفت رفت

از ســخن چینــان ملالـت ها پدیـد آمـد ولی   گر میان همنشـینان ناسـزایی رفت رفت

در طریقت رنجش خاطر نباشد می بیار   هر کدورت را که بینی چون صفایی رفت رفت

 

غلامعباس فاضلی


برای مشاهده دیگر یادداشت ها، اینجا را کلیک کنید


 تاريخ ارسال: 1389/2/23
کلید واژه‌ها:

نظرات خوانندگان
>>>بانو:

بسیار خرسندم از بودن یک سایت جامع و کاملی چون پرده سینما ...

0+0-

دوشنبه 27 ارديبهش



>>>عباس تهراني:

عباس جون تو فقط اسم اين بابارو به من بده بقيه اش بامن .

1+0-

شنبه 25 ارديبهشت 1389



>>>Your Fan:

ما به وجود این سایت افتخار میکنیم و پشتیابان شما خواهیم بود . حسادت ها،نظر تنگیها و صدها دلیل بیمارگونه دیگر را حمل بر موفقیت این سایت دوست داشتنی و تخصصی به حساب می آوریم و درود خالصانه خود را تقدیم میکنیم به مدیریت محترم و متخصص و شجاع و عدالت خواه سایت پرده سینما. با آرزوی توفبقات بیشتر و روزافزون برای شما. یدالله فوق ایدیهم. موفق باشید.

0+0-

جمعه 24 ارديبهشت 1389




فرم ارسال نظرات خوانندگان

نام (ضروري):
نظر شما (ضروري):
كد امنيتي (ضروري) :
كد امنيتي تركيبي از حروف كوچك انگليسي است. توجه داشته باشيد كه كد امنيتي به كوچك و بزرگ بودن حروف حساس است.