کاوه قادری
برخلاف آنچه این روزها دربارهی خورشید گفته میشود، سینمای مجیدی به هیچ وجه در گذشته فریز نشده و به لحاظ کانتنت و کانسپت و ساختار، توانسته خودش، جهاناش، قهرماناش و موقعیت داستانیاش را با جهان و اجتماع و شهر جدید منطبق کند.
عنصر معصومیتی که در فیلم بچههای آسمان در قالب آن کارتپستال نمادین بوسهی «ماهی قرمز»های حوض بر پای زخمی «علی» نمود پیدا میکند، اینجا و در فیلم خورشید، در قالب کارتپستال کلوزآپگونهی بوسهی «علی» بر دستان بیمار مادر و سکانس شنای بچهها داخل حوض (خاصه تککارتپستالهایی که از صورت شناور هر کدام از بچهها داخل حوض گرفته میشود) و البته نوع رفتارنگاری کاراکترهایی مانند «ابولفضل» و خواهر او نمود پیدا میکند.
دربارهی خورشید به عنوان تازهترین فیلم مجید مجیدی، اگر بخواهیم حرف آخر را همان اول کار بزنیم، باید بگوییم با بچههای آسمان «بهروز شده» مواجهیم؛ «بهروز شده» هم از نظر ساختار نمایشدهندهی روایت و هم از نظر محتوای روایت. از نظر بهروز شدگی در ساختار، دقایق نخستین فیلم تا زمان آغاز تیتراژ ابتدایی، برای مخاطبی که جنس سینمای مجید مجیدی و نوع زیست روایی و نمایشی و ساختاری در آثار او را میشناسد، به شدت غافلگیرکننده و خرقِ عادت است؛ آن هنگامی که فیلم، با ویژگیهای روایت نمایشی آغاز میشود که تاکنون داخل سینمای مجیدی حضور نداشتند؛ فضای بسته، دوربین شتابان داخل این فضا و میزانسنهای متحرک و تدوین با ریتم تُند. این ویژگیهای ساختاری البته در ادامهی روایت داستانی و روایت نمایشیِ فیلم، کمتر جلوهآرایی و جلوهنمایی میکنند اما در مجموع، شکل گزارش نمایشی و میزانسنپردازانهی موقعیت اصلی داستانی، به ویژه از منظر نوع تعقیب میزانسن، دوربینهای روی دست و حتی استفاده از نماهای بسیار نزدیک در ساختار نمایشی، و اصلاً خود نوع موقعیت و مختصات جدید آن در ساختار روایی، نشاندهندهی این نکته است که جنس فیلمسازی و خاصه موقعیتسازی و موقعیتنگاری مجید مجیدی، بسیار به روزتر از آنچه است که در آثار شاخص او در دههی هفتاد شمسی رخ میداد و این یعنی مجیدی، حتی اگر کمتر در جنس روایت، ولی دستکم در نوع ساختار، توانسته نحوهی فیلمسازیاش را با جهان موقعیتیِ روز و فضای شهری جدید انطباق دهد.
از نظر بهروز شدگی در محتوای روایت اما تنها کافی است دقت کنیم به این نکته که در فیلم خورشید، چه موقعیتهای داستانی، جایگزین موقعیتهای داستانیِ مشابه در فیلم بچههای آسمان شدهاند. در ساحت موقعیت مرکزیِ داستانی، اگر در فیلم بچههای آسمان، مشکل «علی» با پیروزی قانونی در یک مسابقهی ورزشی و تهیهی یک کفش حل میشد، مشکل «علی» فیلم خورشید اما با پیدا کردن خرابکارانهی یک گنج برای فراهم کردن امکان مالی خرید یا اجارهی یک اتاق و سرپناه دادن به مادر بیمار حل میشود! یعنی جنس موقعیت داستانی، با توجه به گذشت زمان و نو شدن جهان و دشوارتر شدن زیست آدمها و دگرگونی در مناسبات شهری و غیره، به مراتب بهروزتر و سختتر شده است. به عنوان نمونهی دیگر، دقت کنید به تفاوتی که میان عنصر فشار بر قهرمان در فیلم بچههای آسمان با فیلم خورشید وجود دارد. اگر در فیلم بچههای آسمان، عنصر فشار بر «علی»، متمرکز و منحصر بود بر فشار خواهر بر «علی» و لو رفتن گمشدن کفش خواهر نزد پدر، اینجا در فیلم خورشید، عنصر فشار بر «علی»، عبارتست از خطر از دست رفتن مادر، زیرتیغ بودن توسط کارفرما و خطر توقیف و دیپورت خانوادهی «ابولفضل» به افغانستان، که در میان این همه، مخالفت خواهر «ابوالفضل» با کار پیدا کردن گنج و تهدید به لو دادن آنها، تنها خفیفترین جزء از این عنصر فشار بر قهرمان است. این همه نشان میدهد برخلاف آنچه این روزها دربارهی خورشید گفته میشود، سینمای مجیدی به هیچ وجه در گذشته فریز نشده و به لحاظ کانتنت و کانسپت و ساختار، توانسته خودش، جهاناش، قهرماناش و موقعیت داستانیاش را با جهان و اجتماع و شهر جدید منطبق کند.
فیلم از میان چهار آدم ابتداییاش، بلافاصله شخصیتِ هدفاش را چه در نمایش و چه در روایت برمیگزیند و از طریق او، وارد داستان اصلیاش میشود؛ داستانی که همچنان مبتنی بر موقعیتهایی همچون خانواده فقیر و نیازمند جمعآوری فوری پول، مادر مریض، وضعیت بچه در مدرسه و امثالهم است؛ همان هستههای داستانیِ معروف سینمای اجتماعیای که سهراب شهید ثالث برای نخستین بار در فیلم یک اتفاق ساده، به مدد خردهموقعیتهای داستانی موجود در آن، خلق کرد؛ خردهموقعیتهای داستانی که بعدها هر کدامشان، بسط و گسترش یافتند و به یک فیلم داستانی مجزا تبدیل شدند که متجلیترین نمونههایشان بعد از انقلاب، در فیلمهای سینمای مجید مجیدی یافت میشوند.
در این میان، خورشید نیز مانند باقی فیلمهای شاخص سینمای مجیدی، سکانس معرفی مستقل برای تألیف شخصیتها و قهرماناناش ندارد و معمولاً این کار را در خلال پیشبرد موقعیت داستانیِ اصلی صورت میدهد و البته این نکتهی بسیار مهم را هم باید مدنظر داشت که در فیلم خورشید نیز مانند باقی فیلمهای شاخص سینمای مجیدی، تألیف شخصیت و معرفی و شناخت قهرمان، اصلیترین عامل همذاتپنداری مخاطب با قهرمان فیلم و همراهی مخاطب با سیر حرکتی قهرمان فیلم نیست؛ بلکه برجستهسازی و جلوهنمایی سه عنصر معصومیت، مظلومیت و تنهایی قهرمان، نقش مهمی در قلقلک دادن احساسات مخاطب به نفع قهرمان فیلم و «مهم» و «حساس» و «دراماتیک» کردن مسألهی قهرمان فیلم برای مخاطب دارد. برای نمونه، همان عنصر معصومیتی که در فیلم بچههای آسمان در قالب آن کارتپستال نمادین بوسهی «ماهی قرمز»های حوض بر پای زخمی «علی» نمود پیدا میکند، اینجا و در فیلم خورشید، در قالب کارتپستال کلوزآپگونهی بوسهی «علی» بر دستان بیمار مادر و سکانس شنای بچهها داخل حوض (خاصه تککارتپستالهایی که از صورت شناور هر کدام از بچهها داخل حوض گرفته میشود) و البته نوع رفتارنگاری کاراکترهایی مانند «ابولفضل» و خواهر او نمود پیدا میکند. در این زمینه، برخی رفتارنگاریها، همزمان و توأمان، عناصر معصومیت و مظلومیت کاراکترها را برای مخاطب نمایش میدهند؛ مانند سکانسی که در آن، بچهها برای اینکه ناظم متوجه نشود در حال حفر زیرزمین مدرسه هستند، وانمود میکنند که در حال سیگار کشیدن هستند، در حالی که اساساً لب به سیگار هم نزدهاند! عنصر معصومیت و مظلومیتی که در کنار عنصر تنهایی (به یاد بیاورید آن کارتپستال از چهرهی مبهوت و غمگین «علی» در مترو بعد از رفتن «ابولفضل» و خواهرش به افغانستان را) از مخاطب دلبری کرده و او را همراه با فیلم مجیدی و قهرماناناش میکنند.
علاوه بر اینها، شیوههای ایجاد اعوجاج و افت و خیز موقعیتی و گرهافکنی و پیشبرد داستانی نیز در فیلم جدید مجیدی، نوعاً مشابه داستانگوییِ فراز و فرودسازانهی آثار شاخص سینمایی او در دههی هفتاد شمسی هستند، البته باز تأکید میشود با شاکلهی ساختاری و جهان موقعیت داستانیای به روزتر؛ از خطر اخراج از مدرسه به علت بیانضباطی و وضعیت متزلزل بچه در کلاس تا «بدمن» و ضدقهرمانی که ممکن است حتی در صورت موفقیت قهرمان در انجام مأموریتاش نیز او را از دریافت جایزهاش بینصیب بگذارند؛ و در ادامه، همان دشوار کردن موقعیتهای فرعی که در عین سادگی و بلدی، جهت لخته نماندن داستان در زمان عدم پیشروی داستانی صورت میگیرند؛ از حادتر شدن مریضی مادر و مقاومت بیمارستان جهت عدم ترخیص او، خطر دستگیری دختر دستفروش افغان و خطر تعطیلی موقت مدرسه گرفته تا کاشتن عنصر تردید در راه ادامهی همراهی سایر کاراکترها به علت احتمال جذب شدن توسط مدارس برتر، اصرار پدر «احمد» به خروج او از مدرسه و اعزام به جنوب برای کار و امثالهم؛ موقعیتهای فرعی که در اثنای آن، رفتارها و کنشهایی هم وجود دارند که به نوعی زنگ تفریح فیلماند (مانند دستور مدیر مدرسه برای بالا رفتن بچهها از دیوار مدرسه در بحبوحهی دعوا با مالک آن ساختمان) و تعقیب داستان را برای مخاطب، مفرح و شیرین میکنند؛ مخصوصاً نزد مخاطبان خارجی و بینالمللی که برای دیدن اینگونه فیلمها، به اینگونه اکتهای بامزه به عنوان مشوق نیاز دارند؛ چرا که موجب همذاتپنداری و همراهیِ دلی و احساسیِ بیشتر آنها با شخصیت اصلی، موقعیت او و به طور کلی، سیر داستانی فیلم میشود.
خورشید مجید مجیدی البته در اکران عمومی نسبت به آنچه در جشنوارهی سی و هشتم فیلم فجر نمایش داده شد، حدود سی دقیقه کوتاهتر شده؛ مسألهای که ریتم فیلم را در روایت و تدوین سریعتر کرده و فیلم را از شر موقعیتهای فرعیای که صرفاً خاصیت دوبارهگویی داشتند نجات داده، اما در مقاطعی هم به تقطیع حس و بیش از اندازه گزارشی و موجز شدن رابطهنگاریها منجر شده. به یاد بیاورید وضعیت خواهر «ابوالفضل» پس از آزادی و لحظهنگاری دقیق و عمیق دوربین از وضعیت روحی او و مراودهنگاری عاطفی میان او و کاراکتر جواد عزتی را؛ فیلم مجیدی به این نوع لحظهنگاریها و رابطهنگاریهای عمیق میان کاراکترهایش (مشخصاً میان «علی» و دوستاناش یا میان «علی» و خواهر «ابولفضل») بیشتر نیاز داشت؛ لحظات گذار و میانهموقعیتهایی که جزو مزیتهای نسبی سینمای مجیدی هستند و در نسخهی جشنوارهای فیلم هم توانسته بودند جای خالی حوادث محرک در فیلم را با رابطهنگاری پیرامونبینانه میان آدمها پُر کنند. در نسخهی بازتدوین شده اما در غیاب آن رابطهبینیهای لحظهنگارانه، تمرکز بیش از اندازهای روی موقعیت حفر زیرزمین ایجاد شده و کمبود حوادث محرکی که بتواند نوع پیشروی موقعیت داستانی را از یکنواختی نجات دهد بیشتر احساس میشود.
فیلم مجیدی البته قادر است داستاناش را روان و بیلکنت و دارای فراز و فرود پیش ببرد و در این مسیر، نقطه عطف دوم و پردهی سوم مورد انتظاری دارد؛ لو رفتن کل قضیه نزد سرایدار و اینکه سیر دستیابی به گنج، وارد مرحلهی جدیدی از موقعیت داستانی میشود. در این میان اما گرهگشایی به قوت گرهافکنی و متناسب با آن نیست؛ به این معنی که اگرچه فرجام موقعیت دستیابی به گنج در خورشید نوعاً مشابه عدم دستیابیِ «علی» به جایزهی کفش ورزشی در فیلم بچههای آسمان است؛ اما نوع گرهگشایی و پایانبندی امیدبخشانه در قالب به صدا درآمدن دوبارهی زنگ مدرسه، نسبت به آن حجم از گرهافکنیای که در موقعیت مرکزی و جهان موقعیتی فیلم ایجاد شد، اقناعکننده نیست و به نوعی رها کردن رواییِ ولو بخش اندکی از موقعیت مرکزی و جهان موقعیتی فیلم به حساب میآید. با این همه، در مجموع با فیلمی مواجهیم که یک داستان سهپردهای کلاسیک را با همان شاخصههای آشنای جهان موقعیتیِ فیلمساز، بسیار شُسته رُفته و همراه با لحظهنگاریهای دقیق و موضوعی و «میانه موقعیت»نگاریهای حسبرانگیز و دلنشین و رفتارنگاریهای عینی و ملموس، در عین همان سادگی و بلدیِ همیشگی، روایت کرده و نمایش میدهد؛ وقتی فیلمساز و فیلمنامهنویس، داخل همان جهان داستانی و میزانسن آشنا و همیشگیِ خود دست به فیلمسازی زده است.
کاوه قادری
مرداد ۱۴۰۰
انتشار مقالات سایت "پرده سینما" در سایر پایگاه های اینترنتی ممنوع است. |
|