پرده سینما

صراحتِ نافذ؛ نقد و بررسی فیلم «قهرمان» ساخته اصغر فرهادی

غلامعباس فاضلی


 

 

 

 

 

 

فیلم قهرمان ناخواسته زنگ خطری را برای ما به صدا درمی آورد. طنین صدای شوم جماعتی که در گذر تاریخ غلامرضا تختی را در زمان حیات اش دق دادند و پس از ممات اش با لفظ «آقا تختی» و «جهان پهلوان» از او یاد کردند. آیا ما نیز در مسیر همین آزمون قرار گرفته ایم؟

 

 

در طول ماههای اخیر فرهادی در معرض ناموجه ترین و تندترین حسادت ها و هتاکی ها قرار گرفته و حیرت آور اینجاست که واکنش به حق و طبیعی او در مواجهه با اینهمه عتاب، به «عصبیت» و «تندی» تعبیر می شود!

 

 

قهرمان را فیلمی قابل تحسین می دانم. فیلمی که به شکل غیرقابل تردیدی نه تنها گامی بسیار رو به جلو، بلکه نقطه اوج و قلّه ای در کارنامه فرهادی و با فاصله خیلی زیادی از دیگر فیلمهای او قرار دارد.

 

 

سکانس رفتن «رحیم» به محل کار شوهرخواهرش در «نقش رستم»، ضمن اینکه داستان را به پیش می برد، به شکلی نمادین حاوی درونمایه اصلی فیلم یعنی صعود و سقوط رحیم هم هست. و داربست ها نیز به ما یادآوری می کنند که او حتی در گستره ی پهناور بیرون هم در میله های زندان محصور است. اساساً در طول فیلم «رحیم» پیوسته محصور است. در دیوارهای خانه خواهرش، و در فضای بسته خیریه، و در پاساژ محل کار «بهرام» که آشکارا در مغازه زندانی می شود.

 

 

اگر این دخترخانم به چیزی تحت عنوان «کپی رایت» معتقد بوده، چرا عامدانه در فیلم مستندش با حذف نام اصغر فرهادی به عنوان استاد راهنما، حقوق معنوی و نقش حمایتگر و هدایت کننده فرهادی را پایمال کرده است؟

 

 

 

 

فیلم قهرمان را می توان یکی از سنجیده ترین فیلمهای اصغر فرهادی قلمداد کرد. یک فیلم دقیق، متوازن، و کاملاً «سینما»یی که فاقد بسیاری از ایرادات فیلمهای قبلی فرهادی است.

قهرمان در همان دقیقه های نخستین دو پرسش بنیادی دراماتیک را مطرح می کند و بدون اینکه از مسیر اصلی اش منحرف شود، در پایان فیلم به این دو پرسش پاسخ می دهد: شخصیت اصلی فیلم کیست؟ و فیلم درباره چیست؟ شخصیت اصلی فیلم «رحیم سلطانی» است و پرسشی که در پایان پرده اول مطرح می شود این است که آیا او می تواند رضایت طلبکارش را جلب کند و از زندان آزاد شود یا خیر؟ که فیلم در پرده سوم پاسخ دقیقی برای این پرسش دارد. فراموش نکنیم علاقه مفرط فرهادی به شخصیت های مکمل فیلمهایش و تعلق خاطر بیش از اندازه او به طرح های فرعی فیلمنامه هایش، چنان منجر به رعایت نکردن این اصل اساسیِ درام می شد که آثاری مثل همه می دانند، فروشنده، گذشته، جدایی نادر از سیمین و حتی درباره الی را دچار عدم انسجام و آشفتگی کرده بود.

قهرمان به ورطه نشانه گذاری غیرسینمایی که فیلمهای قبلی فرهادی را به نوعی «مسابقه هوش و سرگرمی» سطح پایین و البته خودنمایانه سوق داده بود درنمی افتد. نشانه گذاری های فیلم درست است و فیلم در مسیر صحیحی پیش می رود، و فیلم برخلاف فیلمهای قبلی فرهادی بر «ترفند» استوار نیست. ترفندهایی که فرهادی از زمان فیلم چهارشنبه سوری در دادن اطلاعات به تماشاگر به کار بست و در فیلم های بعدی گسترش داد. این «ترفند»ها در فیلمهای متأخر او هرچه بیشتر غلط کار می کردند و باعث می شدند فیلم به جای «پیچیدگی»، «پیچ خورده» باشد! پرسش هایی غیرضروری را مطرح می کردند و چنانچه تماشاگر پاسخی برای آن پرسشها پیدا نمی کرد در معرض حمله ی طرفداران فیلم قرار می گرفت که فیلم را درست ندیده!

در نتیجه باوجود اینکه سبک و سیاق فیلمسازی اصغر فرهادی به طور کلی مورد علاقه من نبوده است و این را چندین سال پیش در نقدهای مشروحی بر دو فیلم جدایی نادر از سیمین و گذشته به تفصیل نوشته ام، اما قهرمان را فیلمی قابل تحسین می دانم. فیلمی که به شکل غیرقابل تردیدی نه تنها گامی بسیار رو به جلو، بلکه نقطه اوج و قلّه ای در کارنامه فرهادی و با فاصله خیلی زیادی از دیگر فیلمهای او قرار دارد.

این ستایس از سویی برگرفته از فیلمنامه ی عالی و شکل بصری تحسین برانگیز فیلم، و از سوی دیگر نشأت گرفته از درونمایه های والای انسانی و نگاه جامعه شناسانه ی سنجیده فیلم است.

از همان عنوانبندی فیلم به روشنی برمی آید که فرهادی با انتخاب گروه بازیگران جدید، فیلمبردار و صدابردار جدید، و استفاده ای کاملاً غافلگیرکننده از ستاره ای مثل امیر جدیدی، تصمیم گرفته از نظر بصری تحول یا دست کم تفاوتی اساسی نسبت به فیلمهای قبلی اش ایجاد کند.

در شکل بصری می بینیم میزانسن ضمن پیشبرد داستان، در خدمت مفهوم درونی به کار می رود. مثلاً سکانس رفتن «رحیم» به محل کار شوهرخواهرش در «نقش رستم»، ضمن اینکه داستان را به پیش می برد، به شکلی نمادین حاوی درونمایه اصلی فیلم یعنی صعود و سقوط رحیم هم هست. و داربست ها نیز به ما یادآوری می کنند که او حتی در گستره ی پهناور بیرون هم در میله های زندان محصور است. یا میزانسن نمای پایانی فیلم که امکان این را فراهم می کند مفهوم فرجام شخصیت اصلی فیلم از سویه های مختلفی مورد تفسیر قرار بگیرد. و همچنین قرینه سازی های درخشانی که فرهادی در استفاده از اشیاء و عناصر (اتوبوس، جعبه شیرینی، ورودی زندان و...) به کار می بندد و غنای بصری فیلم را گسترش می دهد. اساساً در طول فیلم «رحیم» پیوسته محصور است. در دیوارهای خانه خواهرش، و در فضای بسته خیریه، و در پاساژ محل کار «بهرام» که آشکارا در مغازه زندانی می شود.

در قهرمان فرهادی پس از سالها سروقت مفهوم متعالی «عشق» می رود. چیزی که از زمان دومین فیلم اش شهر زیبا جالی خالی اش در فیلمهای او حس می شد. حالا عشق «فرخنده» به «رحیم» فیلم «قهرمان» را واجد مفهومی به شدت انسانی کرده. همچنانکه تحول «رحیم» در پایان فیلم از مردی که عزت نفس برایش چندان معنایی ندارد، به مرد دیگری که در حد باشکوهی به عزت نفس می رسد، نه تنها روند دراماتیک شخصیت پردازی، بلکه سیر تعالی شخصیت را در «قهرمان» کامل کرده است. تحول دراماتیکی که فقدان آن در فیلمهای قبلی فرهادی، از اعتلای آن فیلمها به شدت کاسته بود و ما را با شخصیت هایی مواجه می کرد که به رغم تحولات درام، همچنان عبوس و کسالتبار باقی می ماندند.

قهرمان با الهام از یک ماجرای واقعی ساخته شده، اما خلاقیت فرهادی اینجاست که برخلاف ماجرای واقعی، و هوشمندانه شخصیت اصلی را در معرض بدگمانی و تردید قرار نمی دهد، بلکه با بخشیدن معصومیت به او و تطهیرش، شک تماشاگر را سوی زنی ناشناس سوق می دهد. به این ترتیب به دو دستاورد بزرگ می رسد: نخست اینکه شخصیت اصلی فیلم را در مسیر قهرمانی جلوتر می برد و از این طریق بیننده را به احساس همذات پنداری بیشتری با او هدایت می کند؛ و بعد اینکه سویه  های اجتماعی فیلم را به شدت تقویت می کند. ما با جهانی روبرو می شویم که جنبه های ناامنی برای قهرمان هردم در آن فزونی می گیرد. و این از دیدگاه تألیفی، فیلمهای جهان فیلمهای قبلی فرهادی را برای ما تداعی می کند.

قهرمان فیلم تلخی است، فیلمی که در پایان سرنوشت همه شخصیت هایش را با نوعی خسران به فرجام می رساند؛ اما بابت اینهمه تلخکامی نباید بر فرهادی خرده گرفت؛ چون از سویی فرهادی گرچه تلخ تر از همیشه است، اما «سینمایی» تر از هر فیلم دیگری که پیش از این ساخته هم هست، و از سوی دیگر قهرمان در مقیاسی حیرت آور یک خود-زندگینامه شخصی با جنبه های پیشگویانه هولناک در باب رفتار هر جامعه ای با قهرمانان اش نیز محسوب می شود. داستانی که گرچه در فیلم ماهیتی ایرانی دارد، اما می تواند در هرجای دیگری از دنیا هم رخ دهد. شاید همین صراحتِ نافذ، فضیلت اساسی برای جاودانگی فیلم اصغر فرهادی باشد.

 

 

■■■■■■■■

 

فیلم قهرمان ناخواسته زنگ خطری را برای ما به صدا درمی آورد. طنین صدای شوم جماعتی که در گذر تاریخ غلامرضا تختی را در زمان حیات اش دق دادند و پس از ممات اش با لفظ «آقا تختی» و «جهان پهلوان» از او یاد کردند. آیا ما نیز در مسیر همین آزمون قرار گرفته ایم؟ فرقی نمی کند فیلمهای فرهادی را دوست داشته باشیم یا نه، اهمیتی ندارد از «قهرمان» بدمان بیاید یا تحسین اش کنیم، نکته مهم اینجاست که پایبند به هر مسلک و مرامی که باشیم باید در این مقطع بازی های «تیمی» را فراموش کنیم. نباید از یاد ببریم که فرهادی بیش از هر کارگردان دیگری در برافراشتن پرچم ایران در سراسر جهان موفق بوده است. او تا امروز نخستین و تنها کارگردان ایرانی، مسلمان و شیعه مذهبِ برنده دو جایزه اسکار است. در طول ماههای اخیر فرهادی در معرض ناموجه ترین و تندترین حسادت ها و هتاکی ها قرار گرفته و حیرت آور اینجاست که واکنش به حق و طبیعی او در مواجهه با اینهمه عتاب، به «عصبیت» و «تندی» تعبیر می شود! گویی باید در برابر فتنه ای که چند ماه پیش، آتش آن را، همکار حسودِ ناکام اش برافروخته، یا افتراهایی که از سوی دیگرانی که هیچ قرابتی با او ندارند پی در پی به او وارد می شود، خاموش یا دست کم آرام بماند! کدامین ما چنین هستیم که از فرهادی چنان انتظاری داریم؟!

 

■■■■■■■■

 

و چند نکته دیگر:

 

یک) در طول ماه های گذشته ادعاهایی حیرت آور از سوی دخترخانمی که چند سال قبل تحت راهنمایی و هدایت اصغر فرهادی یک فیلم مستند ساخته، علیه او و فیلم قهرمان مطرح می شود. بله «حیرت آور»! چون با خودم فکر می کنم اگر این دخترخانم به چیزی تحت عنوان «کپی رایت» معتقد بوده، چرا عامدانه در فیلم مستندش با حذف نام اصغر فرهادی به عنوان استاد راهنما، حقوق معنوی و نقش حمایتگر و هدایت کننده فرهادی را پایمال کرده است؟ چون اساساً در وهله اول این خود او بوده که خواسته از فرهادی عبور کند و به آوازه ای برسد. پی بردن به تقلای این دخترخانم برای رسیدن به نام و نوا از طریق فیلمسازی، در همان دقیقه های نخستین فیلم مستند دوسر برد دو سر باخت، با اصرار او بر گنجاندن صحنه ای که نام و نام خانوادگی اش را پشت تلفن برای شخصی در آنسوی خط تکرار می کند و تأکید دارد تماشاگر آن را بشنود! قابل تشخیص است و نیاز به ضریب هوشی بالایی ندارد!

جالب اینجاست این استادخودآموخته! اشاره ای به حضور اصغر فرهادی به عنوان استاد راهنمای فیلم اش نکرده و صرفاً به این کلی گویی بسنده کرده که این فیلم را «در کلاس فیلمسازیِ (ورکشاپ) مؤسسه فرهنگی هنری «کارنامه»... ساختم» گویی در و دیوار و میز و صندلی «ورک شاپ» در طول «هشت ماه تحقیق و تصویربرداری» به ایشان یاد داده اند باید چطور فیلم بسازد!

کسانی که علاقمند به این فرضیه هستند که اصغر فرهادی از این فیلم مستند کپی کرده، یا کپی رایت را رعایت نکرده، چنانچه نام اصغر فرهادی را در عنوانبندی این فیلم مستند می دیدند، (که باید می آمد و با این فقدان حق اش پایمال شده) آیا باز هم اینطور فکر می کردند؟

 

دو) در طول دوازده سال گذشته دهها فیلم در ایران بر اساس، یا با الهام از فیلمهای اصغر فرهادی و سبک و سیاق فیلمسازی او ساخته شده است. برخی فیلمها آشکارا جنبه هایی از فیلم جدایی نادر از سیمین را کپی کرده اند و برخی دیگر به شکل خیلی موذیانه ای این فیلم را «هک» کرده اند. یه یاد نمی آورم کسی به این نقض مکرر و آشکار مالکیت معنوی و مادی اعتراضی کرده باشد!

 

سه) شاید پرسش اصلی این نیست که چرا این دخترخانم (بر اساس گفته های همکلاسی ها آن کارگاه)، از اعتماد اصغر فرهادی و مؤسسه «کارنامه» سوءاستفاده کرده و به جای اینکه راشهایی را که بر اساس یک ایده جمعی فیلمبرداری شده، و قرار بوده در یک مستند اپیزودیک حاصل کار کارآموزان کارگاه، تدوین شود، موذیانه و خودسرانه، با حذف نام اصغر فرهادی به صورت یک فیلم مستند به نام خودش تدوین کرده است؛ پرسش مهم می تواند این باشد که اگر این مستند یا هر مستند دیگری، بر اساس یک فیلم داستانی ساخته شود، باز هم طرفداران حقوق مادی و معنوی مؤلفان و منصفان چنین از عدم رعایت این قانون برآشفته می شدند؟!

و مگر همین فیلم مستند دوسر برد دوسر باخت هک فیلم جدایی نادر از سیمین اصغر فرهادی نیست؟ زن و شوهر، طلاق، دروغ، مقداری پول که گم شده، و... کشف حقیقت از دروغ.

 

چهار) جنیه های غیراخلاقی این ماجرا به نظرم تلخ ترین بخش آن است. در زندگی ام بارها به افرادی برخورده ام که اگر زمانه امکان ملاقات با افراد صاحب شهرت، و حتی بهره مند از اندکی شهرت، را به آنها بدهد، با خودشیرینی با آن شخص روبرو می شوند، تملق اش را می گویند، با او عکس می گیرند، پیش بستگان نزدیک و دور نحوه آشنایی و گفتگو با آن شخص را با تفاخر تعریف می کنند و این روند را ادامه می دهند تا زمانی که دیدار و گفتگو با آن شخص برایشان عادی شود.

پس از آن این رابطه وارد مرحله دوم می شود! رفته رفته آن آدم مشهور، آن استاد، در گفتگوهای آدمی که تا چندی پیش آرزو داشت لحظه ای ببیندش، و یک آن گفتگو با وی برایش یک رویا و اسطوره بود، تبدیل می شود به یک آدم بیسواد، که تمام ایده ها، افکار، و هست و نیست اش را از آن آدم دیگر گرفته و هرچه نوشته، گفته، یا ساخته حاصل افکار آن شخص دیگر بوده است!

و گاهی مرحله سومی هم از راه می رسد! مرحله ای که آن مفلوکِ حقیر، تا جایی که صدایش برسد، جار می زند که فلانی آنچه نوشته، ساخته، نواخته، یا گفته مال من است! من آموزگار او هستم! من بهش آموخته ام! من بهش خط و ربط داده ام! و... که معمولاً افکار عمومی مشتاق شنیدن حرف هایی اینچنینی است تا به پیشواز شکست «قهرمان» برود. این داستان اصلی فیلم قهرمان اصغر فرهادی است.

 

 

غلامعباس فاضلی

 

آذر ۱۴۰۰


 تاريخ ارسال: 1400/9/11
کلید واژه‌ها: نقد و بررسی فیلم «قهرمان» ساخته اصغر فرهادی، غلامعباس فاضلی،

نظرات خوانندگان
>>>سعید مهرپور:

بالاخره شاکاره فرهادی را دیدم تحسین برانگیز و دلنشین دفاع میکنم از قهرمان یا علی

1+0-

چهارشنبه 19 مرداد 1401



>>>آبکار :

نقدعالمانه آقای فاضلی را قبول دارم و قهرمان را بهترین وسینمایی ترین فیلم فرهادی میدانم بازی امیر جدیدی درخشان و سیر تحول او پذیرفتنی بود.

3+0-

يكشنبه 3 بهمن 1400



>>>اهوارکی:

سلام و خدا قوت جناب استاد فاضلی نقدتان، خوب و بجا است. اصغر فرهادی گام دیگری به جلو برداشته است. (هرچند که بنده هنوز "جدایی نادر" را بهترین فیلم او می دانم.) در بخش (یک) به نکتۀ مهمی اشاره کردید که به ذهن این حقیر نمی رسید. به نظرم درست هم هست که این خانم باید به فرهادی احترام می گذاشت و نام او را در تیتراژ می آورد (البته من هنوز این فیلم مستند و تیتراژ آن را ندیده ام). اما در مورد سرقت های ادبی، غالباً همینطور است که می فرمایید. اما مواردی هم هست که افراد مشهور واقعاً از ایده های افراد گمنام سوء استفاده می کنند. برخی از این موارد، در داوری های خانه سینما به نتیجه رسیده و حکم داده اند که نام فلانی نیز باید در تیتراژ فیلم درج شود و حقوقش نیز تأدیه گردد. مانند سرقت های داریوش مهرجویی مانند لیلا و طهران، تهران. و همچنین تهمینه میلانی در فیلم واکنش پنجم. خانم مهرنوش خرسند فیلمنامه اش را به میلانی داده تا مطالعه کند و ایشون اون رو به فیلم واکنش پنجم (1381) تبدیل کرد. مراجع قضایی به نفع خانم خرسند حکم دادند و او سال 1385 فیلمنامه اش را به چاپ رساند. سایت کتابخانۀ ملی را در ذیل ببینید: http://opac.nlai.ir/opac-prod/bibliographic/1021303 این ماجرا، ذر گزارش سایت تابناک از نمایشگاه نقاشی های تهمینه میلانی هم یادآوری شده است: tabnak.ir/003UXN سلامت و پاینده باشید

3+0-

دوشنبه 29 آذر 1400



>>>سعید مهرپور:

هنوز موفق نشدم فیلم را ببنیم اما بعد از تماشای آن حتما نقد شما که قابل احترام هستید را میخوانم . نام اصغر فرهادی را بر قلبم حک کردم یا علی

8+0-

چهارشنبه 17 آذر 1400



>>>سعید:

محکمترین و مستدلترین نقدی هست که تا الان در دفاع از فیلم جدید فرهادی منتشر شده

11+1-

شنبه 13 آذر 1400



>>>سینا:

بسیار جامع و کامل و دقیق.لذت بردیم هم از فیلم هم از این نقد

13+1-

شنبه 13 آذر 1400




فرم ارسال نظرات خوانندگان

نام (ضروري):
نظر شما (ضروري):
كد امنيتي (ضروري) :
كد امنيتي تركيبي از حروف كوچك انگليسي است. توجه داشته باشيد كه كد امنيتي به كوچك و بزرگ بودن حروف حساس است.