خشایار سنجری
نقد و بررسی فیلم به او Her ساخته اسپایک جونز
سینما هنوز پر است از ایده های بدیع و فکرهای ناب. این موضوع را اسپایک جونز با آخرین ساخته اش به اثبات رساند و به همگان نشان داد که سینما کماکان زنده و تازه نفس است و اگر کمی خلاق باشیم می توانیم آن را از دام کلیشه و موضوعات تکراری و دم دستی برهانیم.
عنوان فیلم ابهام غریبی دارد و ذهن های کنجکاو مخاطب امروزی را به سوی خود می کشاند. Her نامی ست که اسپایک جونز برای عاشقانه ی اخلاق گرا و عمیقاً انسانی اش برگزیده که ابهام اش تناسب چشم گیری با ذات پیچیده و هزارتوی ذهن آدمی دارد.
تئودور ، تنهامانده ای ست محصول دنیای صنعتی و بی جانی که ادعا دارد می تواند با هوش مصنوعی و برنامه های فوق پیشرفته ی رایانه ای، به دنیای مجازی جان ببخشد و آدمی را از غم و ترس تنهایی و بی کسی برهاند. او به دنبال جایگزینی برای لحظات دلنشین و خاطره انگیز گذشته است و می خواهد با کسی باشد که دنیا برایش جاذبه های جدید و بدیعی داشته و همچون جزیره ای ناشناخته، نیازمند سفری طولانی برای اکتشاف باشد.
her با وجود اینکه تمام فاکتورهای لازم برای تبدیل شدن به فیلمی علمی تخیلی از نوع فرمولیزه شده وی هالیوودی اش را دارد اما جونز زیرکانه از این مخمصه فرار می کند و ترسیم ترس بشر از تنهایی را در دستور کار خود قرار می دهد. ترسی که در طول دوران های زندگی انسان بر تمام لحظه هایش سایه ای سنگین و خوفناک افکنده و رهایی از این رعب درونی آرزویی دیرینه بوده است.
توجه جونز به رنگ ها و نورپردازی، برای فضاسازی روابط عاشقانه ی غریبی که در فیلم وجود دارد، سبب شده تا فرایند این ارتباطات برای بیننده ملموس شده و ابعاد روانی افراد و مکان ها به خوبی با رنگ های شاد خصوصا قرمز، ترسیم شود. در واقع رنگ در آخرین فیلم جونز، از عنصری بی جان و قراردادی به عضوی زنده و موثر در ساخت جزییات درام تغییر شکل داده تا حدی که همچون کاراکتری پویا در پس زمینه خودنمایی می کند.
ریتم فیلم عامدانه کند انتخاب شده و جونز به نماها اجازه می دهد تا با مخاطب ارتباط برقرار کرده و همچون جریان سیال زندگی، به سوی نقطه ای مجهول و غافل گیرکننده پیش رود. این پیش روی نفس گیر ، دنیایی را مجسم می کند که در ان آدم ها برای درک همدیگر، هزاران واسطه ی تکنولوژیک کارآمد خلق کرده اند تا عجز خود در بیان احساسات باطنی و تکلم به زبان عواطف شان را بپوشانند. جونز، زوج جسم و روح را به صورت جداگانه، در بوته ی عشق زمینی می آزماید و نتیجه را ناتوانی این زوج باستانی در ثبات و کمال عشق به شکل مستقل عنوان می کند.
ساخت روبات ها و ابرکامپیوترهای هوشمند، از دیرباز آرزوی نوع بشر بوده و در فیلم های علمی – تخیلی، بر این خواست دیرین انسان جامه عمل پوشانده شده و به شکل های گوناگون تجسم عینی یافته و از لحاظ تصویری، پیش بینی شده اند. her نیز سرنوشت یکی از این سیستم های فوق هوشمند را بر پرده سینما به قاب تصویر کشیده، با این تفاوت که در این فیلم خبری از جنگ های کامپیوترها و هکرها و قدرت نمایی بی رقیب تکنولوژی و غلبه ی علم بر عواطف نیستیم، بلکه جونز عصر ارتباطات و سلطه ی رایانه ها را سرد و بی روح معرفی کرده و انسان تنها و درمانده را با هضم و درک نوع رابطه ی جدیدش با این ماشین های هوشمند ، بیگانه و غریب نمایش می دهد.
ارتباط تئودور با سامانتا، پرتاب انسان به نقطه ی اوج مدرنسیم است. این اوج گیری حاصل تغییر شکل مواجهه انسان ها با جهان از قالبی حضوری به کالبدی مفهومی است. اوجی که نتیجه اش شکست و خستگی دو قهرمان این عرصه بر بلندای آسمان خراش مدرنیسم است. وقتی در بالای برج، امی سرش را بر شانه ی تئودور می گذارد و هر دو به افقی دور خیره می شوند، پایانی شکل می گیرد که راه های خطا رفته ی این دو زخم خورده ی عشق را سامان بخشیده و جمع اضداد می شود. اضدادی که در مسیر عشق خیالی تئودور به سامانتا و عشق ظاهرا حقیقی امی به همسرش ، جمع ناپذیر به نظر می آمدند.
این فیلم با نگرشی پست مدرنیستی، مدرنیسم را محکوم به زوالی محتوم می داند. دنیای پست مدرنی که زوج ها جای خود را به تکثر گرایی می دهند و در این جهان موهومی پیش رو، سامانتا می تواند در آن واحد با چندین هزار نفر رابطه ی مجازی عاشقانه داشته باشد و هر موقع قرارداد تجاری اش پایان یافت، بی هیچ توجیه قانع کننده ای به رابطه ها پایان بخشد.
شغل تئودور، نامه نگاری برای انسان هایی ست که به دلیل مشغله ی کاری و فاصله گرفتن از دنیای احساس گرا، نمی توانند احساسات خود را بیان و یا مکتوب کنند. او در نگارش جملات عاطفی برای دیگران هنرمندانه و بسیار تاثیرگذار عمل می کند. اما در زندگی خود رنگی از موفقیت در ارتباط دیده نمی شود. سامانتا فرشته ی نجات تئودور است و حکم پلی را دارد که اور ا از مدرنیسم فریبنده و هزارشکل، به سنت هایی انتقال می دهد که در برقراری ارتباط حسی، جواب قاطعانه ی مثبتی پس داده اند. گذاشتن سر بر روی ششانه در نمای پایانی، نسخه ی جونز برای سامانتای قصه است که پینوکیو وار می کوشد انسان باشد و در جهان حقیقی، انسان گون عمل کند.
her را باید متفاوت ترین و بحث برانگیزترین فیلم سال دانست که در کمال ناباوری چندان مورد توجه منتقدین سینمایی قرار نگرفت. حضور جاذبه با قدرت تکنیکی مسحور کننده اش و همچنین آرمان گرایی 12 سال بردگی در سال 2013، همگان را درگیر خود کرد و کمتر منتقدانی به پدیده های این سال یعنی her و نبراسکا پرداختند.
آیا انسانی که از رسیدن به یک رابطه ایدهآل با هم نوع خود ناامید شده میتواند تنهایی خود را با هوش مصنوعی پر کند؟ پیشرفت تکنولوژی مسئله تنهایی را برای بشر حل کرده و یا آن را تشدید کرده است؟ اساساً رسیدن به آرامش کامل در کنار یک انسان و یا یک کامپیوتر امکان پذیر است و یا بشر در نهایت محکوم به تنهایی است؟ اینها سوالهایی است که مخاطب با دیدن این فیلم با آنها رو به رو میشود و ذهن مخاطب با این پرسش های بی جواب به چالشی عمیق کشیده می شود.این رسالتی ست که فیلمساز آگاهانه به آن عمل کرده و تلنگری برای نوع بشر فراهم کرده است.
خشایار سنجری
در همین رابطه نقد دیگری را درباره این فیلم بخوانید
اشتباه، کثیف، اما عمیق! نقدی بر فیلم «به او» ساخته اسپایک جونز
انتشار مقالات سایت "پرده سینما" در سایر پایگاه های اینترنتی ممنوع است. |
|