پرده سینما

کلیشه های جدید با نعل وارونه! یا یک وسترن اسپاگتی در پاریس! نقدی بر فیلم «گذشته» ساخته اصغر فرهادی

غلامعباس فاضلی

 

 

 


 

 






نقد فیلم گذشته Le passe ساخته اصغر فرهادی

 

  

-گذشته بیشتر فیلم ترفند و تروکاژ است! ترفندهایی که فرهادی از زمان فیلم چهارشنبه سوری (1384) در دادن اطلاعات به تماشاگر به کار بسته بود و در فیلم های بعدی گسترش داد. در گذشته اتفاقاً این ترفندها غلط کار می کنند و باعث می شوند فیلم به جای «پیچیدگی»، «پیچ خورده» باشد!

 


 

 

-هر چه فرهادی با تجربه تر می شود، مفاهیم درونی فیلم هایش، به جای اعتلا، با فرودستی و حضیض و حقارت بیشتری همراه می شوند. جهانی که او از فیلم چهارشنبه سوری به بعد پیش روی تماشاگرانش قرار می دهد هر چه بیشتر و بیشتر با خیانت، دروغ، نامردی (به نظرم این واژه امروز از رسم افتاده جلوه می کند!) آمیخته می شود. زمانی شخصیت های فیلم های او به فرومایگی و خودخواهی داستان های ریموند کارور پهلو می زدند، اما حالا با گذشته، او پایش را به قعر دوزخی گذاشته که حتی دانته هم از تصویر کردن آن عاجز بوده است! خیانت و دروغ در فیلم های قبلی او، حالا در گذشته پر و بال بیشتری گرفته و با زنای محصنه و بی غیرتی مردانه (به نظرم این واژه هم در جهان فیلم های او خنده دار جلوه کند) آمیخته شده. چیزی که او پس از چند جایزه جهانی به عنوان «تمدن» پیش روی ما نشان می دهد خویشتن داری و عارف مسلکی و دوستی یک مرد در برابر مردی دیگر است که همسر قانونی او را باردار کرده! تأسفی ندارم از اینکه او چنین جهانی را در فیلم اش به تصویر کشیده، بلکه از این متأسف هستم که به هر حال به خاطر نام کارگردان و شخصیت «احمد»، بخشی از این جهانِ پر تعفن، به ایران زمین پهلو می زند.


-تماشاگر فیلم گذشته باید ذهن اش درگیر جزییات پیش پا افتاده ای بشود نظیر اینکه «احمد که آدم دروغگویی جلوه نمی کند، بنابراین باید راست بگوید که ایمیلی از ماری دریافت نکرده است!» و بعد از خودش بپرسد «پس از کجا می دانسته که فؤاد هم در آن خانه زندگی می کند که برایش کادو بیاورد؟» و اگر پاسخی به این پرسش پیدا نکند در معرض حمله ی طرفداران فیلم قرار بگیرد که فیلم را درست ندیده! چون در فلان صحنه احمد در پاسخ سمیر می گوید در پاریس چیزی برای فؤاد خریده! واقعاً این یعنی «سینما»؟ این که شد «مسابقه هفته» بدون اجرای شیرین زنده یاد منوچهر نوذری! 




 

فیلم گذشته را یک ایرانی درباره روابط پیچیده بین زن و مرد، در جغرافیا و فرهنگی که احتمالاً با هر فرهنگ و جغرافیای دیگری در جهان متفاوت است، یعنی کشور فرانسه ساخته است. فیلم قانع کننده نیست و واجد اشکالاتی اساسی است. نه به این علت که فرهادی که سینما نمی داند، بلکه به این دلیل که او درباره جامعه ای فیلم ساخته که متأسفانه چیزی درباره آن نمی داند و این امر باعث شده او در مهمترین و نخستین لایه فیلم اش شکست بخورد: شخصیت پردازی.

 

 

در گذشته نه شخصیت ها شکل می گیرند و نه روابط انسانی. پرسش ها و حفره های متعددی در فیلم وجود دارند که نه به آنها پاسخ داده می شود و نه پر می شوند. به نظر می رسد فرهادی پس از تجربه های موفقی مانند درباره الی که ایهام جزئی اساسی از ساختار آن بود، و ادامه این روند در جدایی نادر از سیمین، حالا در گذشته به قطعیت رسیده که با مبهم نگه داشتن بخشی از روابط علل و معلولی، و جایگزین کردن این مهم با جزییاتی غیر ضروری، می تواند به سینمایی والا دست یابد. در حالی که چنین نیست.

به نظرم خیلی ساده و فهرست وار می شود مسائل فیلم را مورد بررسی قرار داد:

 

 

برنیس برژو در فیلم گذشته

1-شخصیت ماری به عنوان یکی از شخصیت های اصلی فیلم در حد تیپ باقی می ماند و علیرغم پز روشنفکرانه ای که در مورد او وجود دارد، برنیس برژو نمی تواند یک ژولیت بینوش دهه ی 1980 یا 1990، در فیلمی مثل سبکی تحمل ناپذیر بار هستی (1988) فیلیپ کافمن یا آبی (1993) کیشلوفسکی یا حتی کاترین راس دهه 1960 در وسترنی مثل بوچ کسیدی و ساندنس کید (1969) (آنجا هم زنی در کنار دو مرد) باشد. باید اذعان داشت شخصیت او به قول فیلمنامه نویس ها «کار نمی کند». چرا که در تمام مدت این یکصد و سی دقیقه به ما پاسخی داده نمی شود که او اصولاً چگونه زنی است؟ از چه طبقه اجتماعی؟ با کدام سطح فرهنگی؟ شغل اش چیست؟ کتابخوان است؟ سینمارو؟ خانه دار؟ در چه خانواده ای بزرگ شده؟ مشکل اش با مردهای قبلی اش چه بوده؟ او نه عامی است نه روشنفکر، نه پاک و معصوم، نه پر وسوسه، نه عاشق پیشه، نه منطقی! چرا او با یک ایرانی ازدواج کرده؟ و چرا پس از جدایی از او با یک عرب روی هم ریخته؟ و چرا یک عرب متأهل؟ (لطفاً جمله سردستی، غیر قابل قبول و ناشیانه فیلم را از قول یکی از بازیگران فیلم مورد استناد قرار ندهید که: به خاطر شباهت سمیر به احمد! مگر سمیر به احمد شبیه است؟ مگر در تمام پاریس این مرد به احمد شبیه پیدا می شد؟ چرا یک عرب و  نه حتی یک ایرانی دیگر؟ اصلاً مگر می شود تمام یک فیلم را بر اساس یک جمله ی سطحی و گذری فیلم استوار کرد؟) عصبیت او در فیلم جا نمی افتد و باید اذعان داشته باشم به یاد نمی آورم در تمام تاریخ سینما بازیگری تا این حد مفت نخل طلای فستیوال کن را تصاحب کرده باشد، چون بازی برنیس برژو یکی از بدترین بازی هایی بود که در تمام عمرم دیده ام!

از این رو تمام رابطه ی او با احمد (علیرغم توضیحات احمد در پرده پایانی فیلم مبنی بر اینکه قصد ماری گرفتن انتقام از او بوده) غیر قابل قبول است. ابتدا به نظر می رسد ماری عاشق احمد بوده. اما او را اساساً زنی عاشق پیشه نمی یابیم، چون حتی عاشق سمیر هم نیست و عاشق شوهر اول اش هم نیست. به علاوه این عشق کی تمام شده؟ آیا اصلاً عشقی وجود داشته؟ نشانه هایش چیست؟

 

علی مصفا (احمد) و برنیس برژو (ماری) در فیلم گذشته2-شخصیت احمد نیز به عنوان شخصیتی که می تواند شخصیت اصلی فیلم محسوب شود، مشکل دیگر فیلم است. یک ایرانی که چند سالی در فرانسه زندگی و ازدواج کرده، بعداً دریافته نمی تواند در فرنگ بند شود و بدون طلاق دادن زن اش برمی گردد ایران. این آقا در بازگشت مجدد اش به فرانسه از سویی نقش یک پیر خردمند فرزانه و از سوی دیگر ایتان ادواردز فیلم وسترن جویندگان (1956) جان فورد را بازی می کند! یک آدم خونسرد، شریف، منطقی، پاک، با گذشت، و پیوند دهنده ی قلب ها! بین مادر و دختر، بین مادر و نامادری، بین زن و معشوق...

شخصیت احمد به رغم بازی خوب و دلنشین علی مصفا به شدت سطحی و کلیشه ای است. ظاهراً فرهادی در سال های اخیر گرفتار کلیشه ی جدیدی شده که یک جور نعل وارونه است! همه خوب اند! حتی آدم بدها حق دارند. از این رو احمد آدم خوبی است، ماری آدم خوبی است، و حتی سمیر هم آدم خوبی است! هیچکس حق ندارد بد یا حتی خودخواه باشد!

احمد از سوی دیگر یک جور ایتان ادواردز (جان وین در فیلم جویندگان) است! مثل او تنها وارد خانواده می شود و تنها برمی گردد! جایی در این جامعه ندارد و باید در جایی دیگر مأوای خودش را بیابد. اما این الگو برای او کار نمی کند! چون فیلم به ما توضیح نمی دهد که در این چند ساله احمد در ایران چه می کرده و چرا آنجا به خوشبختی نرسیده؟! چرا با وجود بازگشت به ایران هنوز سر و سامان نگرفته؟ مشکل زندگی او چیست؟ او حتی وقتی می بیند زنی که هنوز رسماً همسر اوست از مرد دیگری باردار است خونسرد و خویشتن دار باقی می ماند!

 

گذشته: طاهر رحیم (سمیر)3-و بالاخره می رسیم به سمیر. اگرچه شخصیت او قابل قبول تر است و خیلی بیشتر به وجوه مختلف او پرداخته شده و ما شغل او، خاستگاه فرهنگی اش، و مشکلات چند ماه اخیر زندگی اش را می دانیم، و درمی یابیم او اتفاقاً پدری مهربان و با احساس مسئولیت است، اما با این همه مشکلات زیادی درباره پرداخت شخصیت او باقی می ماند. او چه ویژگی خاصی دارد که یک زن بور فرانسوی همسرش شده؟ (به یاد بیاوریم فیلم ترمینال (2007) استیون اسپیلبرگ را. کاترین زتا جونز دلباخته مردی متأهل است و به رغم کوتاهی حضور او و مرد در فیلم، فیلمنامه به ما پاسخ می داد که چرا این رابطه شکل گرفته است) و چرا رابطه او و همسرش به بن بست رسیده تا حدی که زن اش نسبت به او بی تفاوت شده است؟

 

**********

 

گذشته نه تنها در خصوص پرداخت سه شخصیت اصلی اش از هم گسیخته است، بلکه (طبق تعریفی که در فیلمنامه نویسی ارائه می شود) یک شخصیت اصلی ندارد و دقیقاً نمی توان گفت احمد شخصیت اصلی فیلم است یا ماری؟ چون هر پاسخی به این پرسش بدهیم با دلائلی مختلف مورد ایراد است. (حتی در فیلم هایی مثل بانی و کلاید (1967) بوچ کسیدی و ساندنس کید، تلما و لوییز (1991) و... با دو شخصیت اصلی مواجه نیستیم و یک شخصیت اصلی داریم.  از سوی دیگر گذشته جزو آن دسته فیلم هایی نیست که مانند فیلم های رابرت آلتمن همچون نشویل (1975)، سه زن (1977)، برش های کوتاه (1993)، لباس حاضری (1994) و... دارای چندین شخصیت باشد. ساختار گذشته آنقدر پیشروانه نیست که بتوان آن را یک فیلم آوانگارد نامید. یا با فیلمی مانند داستان های عامه پسند (1994) در یک طبقه گنجاند.

فیلم در شخصیت پردازی و طبیعتاً روابط علل و معلولی بین شخصیت ها ناموفق است. دلیل اصلی اش این است که فرهادی به عنوان یک ایرانی، نه تنها فرهنگ و روابط فرانسه را خوب نمی شناسد، بلکه سروقت موضوعی بسیار پیچیده رفته (پیچیدگی های رابطه میان زن و مرد) توضیح این پیچیدگی در سینما گاه به نتایج درخشانی رسیده (آنی هال (1977) وودی آلن، بی وفا (2002) آدریان لین، و نزدیک تر (2004) مایک نیکولز) اما بیشتر وقت ها با ناکامی همراه بوده است.

بهتر بود فرهادی مضمونی ساده تر را دستمایه فیلم خود قرار می داد، یا دست کم بیشتر در فرانسه نفس می کشید. حتی اگر کتاب «ثریا در اغما» اسماعیل فصیح درباره ایرانیان کوچ کرده به پاریس در اوائل دهه 1360 را می خواند قطعاً می توانست شخصیت های بهتری خلق کند.

فرهادی متولد شهرستان «سده» در استان اصفهان، هنگام شروع فعالیت فیلمسازی در تهران، ابتدا درباره جهانی که می شناخت فیلم ساخت. سریال روزگار جوانی (1377) درباره چند جوان شهرستانی که با هم همخانه هستند و پس از آن رقص در غبار (1381) و شهر زیبا (1382) درباره مسائلی در حاشیه شهر. با چهارشنبه سوری او وارد حوزه پیچیدگی های جامعه شهری شد. اما توجه داشته باشیم حضور مانی حقیقی (نوه ابراهیم گلستان، و پسر لیلی گلستان و نعمت حقیقی) نقش بسیار به سزایی در پوست انداختن فرهادی داشت و باعث شد او پیچیدگی های زندگی و روابط انسانی در یک کلان شهر را بهتر بشناسد. و باز توجه کنیم در سال های بعد حلقه دوستان «تهرانی» او مانند پیمان معادی و ترانه علیدوستی چنین نقشی را در گسترش دریافت فرهادی ایفا کرد.

اما او در فرانسه فاقد دوستانی که او را به جامعه فرانسه متصل کنند به نظر می رسد. او چیزی از سرزمین ژان رنوار و آندره مالرو و شارل دوگل نمی داند و در عین حال تصمیم گرفته درباره پیچیده ترین بخش روابطی که در آن جامعه جریان دارد فیلم بسازد. بخش مهمی از ناکامی او از همین نکته ناشی می شود.

 

**********

اصغر فرهادی و سایر عوامل سر صحنه فیلم گذشتهگذشته بیشتر فیلم ترفند و تروکاژ است! ترفندهایی که فرهادی از زمان فیلم چهارشنبه سوری (1384) در دادن اطلاعات به تماشاگر به کار بسته بود و در فیلم های بعدی گسترش داد. در گذشته اتفاقاً این ترفندها غلط کار می کنند و باعث می شوند فیلم به جای «پیچیدگی»، «پیچ خورده» باشد!

 

اگر در فیلم هایی مثل ماجرا (1960) آنتونیونی یا تشریح یک جنایت (1959) اتو پره مینجر یا اصلاً درباره الی اصغر فرهادی ایهام وجود دارد، این ایهام بخش از داستان فیلم است، نه همه داستان فیلم! در گذشته اساساً داستانی جدی وجود ندارد و همه تلاش تماشاگر باید صرف این بشود تا به جای درک مفهومی والا (که جای آن در فیلم خالی است) غبار کم فروشی فیلمنامه نویس را با حدسیات خود از ذهن بزداید! پرسش هایی که حتی پاسخ آنها هم مشکلی از فیلم را حل نمی کند! چرا ماری برای احمد هتل رزو نکرده است؟ آیا واقعاً به دلیل بدقولی گذشته او؟ هر پاسخی که فیلم به این پرسش داشته باشد چیزی از مشکلات اش را حل نمی کند. چون جای درام، جای یک مفهوم متعالی در فیلم خالی است.

 

 

تماشاگر فیلم گذشته باید ذهن اش درگیر جزییات پیش پا افتاده ای بشود نظیر اینکه «احمد که آدم دروغگویی جلوه نمی کند، بنابراین باید راست بگوید که ایمیلی از ماری دریافت نکرده است!» و بعد از خودش بپرسد «پس از کجا می دانسته که فؤاد هم در آن خانه زندگی می کند که برایش کادو بیاورد؟» و اگر پاسخی به این پرسش پیدا نکند در معرض حمله ی طرفداران فیلم قرار بگیرد که فیلم را درست ندیده! چون در فلان صحنه احمد در پاسخ سمیر می گوید در پاریس چیزی برای فؤاد خریده!

واقعاً این یعنی «سینما»؟ این که شد «مسابقه هفته» بدون اجرای شیرین زنده یاد منوچهر نوذری! این یک ترفند روایتی نیست، یک کلک محسوب می شود! کلکی که تماشاگر را به این نتیجه گیری سوق دهد که با فیلمی «پیچیده» سر و کار دارد.

برای مثال به دلیل جدایی احمد و ماری. فیلم عامدانه هیچ توضیحی برای آن نمی دهد! شاید هم می داند هر توضیحی کار را خراب تر خواهد کرد! اما فیلم به شکلی متظاهرانه این مهم را در ابهام باقی می گذارد تا یک فیلم «متفاوت» جلوه کند!

 

گذشته تلاش می کند با تأکید بر جزییاتی که هیچ مفهومی را در خود ندارند فیلمی سطح بالا به نظر بیاید. مثل ضرب دیدگی دست ماری و باند پیچی شدن آن. که حالا در جایی از فیلم گفته می شود به علت نقاشی ساختمان بوده، و در جایی دیگر دلیل آن کمبود کلسیم به علت بارداری گفته می شود. دلیل آن هر چه می خواهد باشد! جه فرقی می کند؟! این فقط ادایی است برای متفاوت جلوه کردن و پرداختن به جزییات!

 

 

یا مثلاً نگاه کنیم به گره های پلیسی داستان که باز هم تماشاگر را به این دیدگاه سوق می دهند که با فیلم «پیچیده» سر و کار دارد:

الف)سلین خودکشی کرده و علت خودکشی او افسردگی بوده است

ب)سلین نه به خاطر افسردگی، بلکه به خاطر پی بردن به رابطه سمیر و ماری خودکشی کرده

ج) به شکل دقیق تر سلین به خاطر ایمیل هایی که بین ماری و سمیر رد و بدل شده و لوسی دختر ماری براش فوروارد کرده خودکشی کرده.

د)سلین روز قبل از خودکشی در خشکشویی نبوده بنابراین لوسی دروغ می گوید و علت خودکشی او افسردگی بوده است

ل)نعیما کارگر خشکشویی به خاطر کینه ای که از زن سمیر داشته خودش را پشت تلفن جای او جا می زند و ایمیلش را به لوسی می دهد. بنابراین علت خودکشی او همان ایمیل ها بوده است

و...

توجه کنیم که کل ماجرا چیز پیچیده ای نیست! یک زن به خاطر پی بردن به رابطه بین شوهرش با زنی دیگر خودکشی می کند، اما نحوه دادن اطلاعات به تماشاگر طوری است که به ویژه در پرده پایانی تصور می کند با یک فیلم خیلی پیچیده و سطح بالا سر و کار دارد.

 

**********

برنیس برژو سر صحنه فیلم گذشتهحدود یکصد و پنجاه سال از انتشار داستان های هنری جیمز می گذرد («دیزی میلر»، «سفرای کبار»، «تصویر یک بانو») و حتی امروز از پس گذشت بیش از یک قرن، بسیاری او را به عنوان یک نویسنده انگلیسی می شناسند، در حالی که جیمز یک نویسنده آمریکایی و آن هم نیویورکی بوده است! [1] این اشتباه بیشتر از آن رو صورت می گیرد که بیشتر داستان های هنری جیمز نه تنها درباره عصر ملکه ویکتوریا و مردمان بریتانیایی است، بلکه با سبک و سیاق و شیوه گری ویژه ای نوشته شده که اساساً آمریکایی نیست و در شکل ظاهری کاملاً انگلیسی جلوه می کند. جیمز در آن سوی اقیانوس اطلس درباره پیچیدگی های فرهنگی مردمی در این سوی اقیانوس می نوشت و در شکل ظاهری داستان هایش کاملاً بریتانیایی رخ می نمودند. او نویسنده ای خلاق بود و به نظر نمی رسید آثارش غیر اصیل باشند، اما هنگامی که سامرست موام انگلیسی رمان «لبه تیغ» (1944) را می نوشت، در ابتدای این رمان درخشان، نکته ای بسیار مهم را درباره هنری جیمز توضیح داد: هنری جیمز بسیار کوشید تا در داستان های انگلیسی خود این اصطلاحات را به کار گیرد، اما هرگز نتوانست آنها را همانگونه که خود انگلیسی ها به کار می برند مورد استفاده قرار دهد، نتیجه آن شد که خواننده ی انگلیسی زبان به جای آن که این اصطلاحات را بفهمد و با خواندن آنها نوشته های جیمز را با فکر خود هم آهنگ بیابد، از استعمال بی مورد آنها دچار شگفتی و تشویش می شد. [2] بله! جیمز در ارزیابی جدی تر، از فرط ناهماهنگی شگفت آور و مشوش داوری می شود.

از سوی دیگر مردم این سوی اقیانوس اطلس گاه به قدری مجذوب پاره فرهنگی در آن سوی اقیانوس می شدند که برای خلق آن در جغرافیایی متفاوت تلاش خود را به کار می بستند. فیلم «وسترن» اساساً ژانری مربوط به ایالات متحده است، اما از دهه 1960 به این سو، ایتالیایی ها به ساختن وسترن هایی در کشور خودشان علاقمند شدند. «وسترن اسپاگتی» اینطور شد که شکل گرفت. و دامنه ی آن به آلمان و اسپانیا و حتی استرالیا هم رسید. با این همه بیشتر این بازسازی ها غیرقابل قبول بودند.

به این ترتیب می توان نتیجه گرفت که نمی شود از یک فرهنگ و جغرافیا، درباره فرهنگ و جغرافیای دیگری که برای هنرمند ناشناخته است اثر هنری خلق کرد. که البته این به آن معنی نیست که مردمان تمدن هایی در جهان، نمی توانند درباره تمدن هایی در دیگر نقاط جهان اثر هنری خلق کنند. موسیقی جاز یک موسیقی ذاتاً بومی و غیر جهانی است که زادگاه آن را نیواورلئان در جنوب آمریکا می دانند. اما ایگور استراوینسکی و دیمتری شوستاکوویچ روس هم آلبوم درخشانی از موسیقی جاز دارند.

تصور من این است که اصل بدیهی ممارست با فرهنگ و تمدن ثانوی و همچنین پرداختن به حوزه ای در حد درک و دریافت هنرمند (و نه فراتر از آن) اصولی لازم برای خلق اثر هنری اند. وقتی این عوامل وجود نداشته باشند کار جعلی، غیر قابل قبول و حتی کمدی خواهد شد. از این رو اغلب در تاریخ هنر و ادبیات، حضور آدم ها در مکان و زمانی متفاوت شکلی طنز آمیز داشته است. فرقی نمی کند داستان «یک یانکی از کانتکتیکات در دربار آرتور شاه» (1889) مارک تواین باشد یا «ماجراهای اسمال در نیویورک» (1332) حسین مدنی، یا فیلم یک اصفهانی در سرزمین هیتلر (1356) نصرت الله وحدت.

ظاهراً در مورد اصغر فرهادی چنین نیست. اما شرایط فعلی تأثیری در تمامیت ماجرا ندارد. حتی اگر او هنری جیمز هم باشد، به هر حال روزی فقدان اصالت در فیلم او از سوی یک فرانسوی مورد انتقاد قرار خواهد گرفت. بادِ سردِ تاریخ، سوزناک است.



**********


در پایان باید به این نکته اشاره کنم که مشکل اساسی سینمای فرهادی را فقدان مفاهیم والا در فیلم های او می دانم. هر چه او با تجربه تر می شود، مفاهیم درونی فیلم هایش، به جای اعتلا، با فرودستی و حضیض و حقارت بیشتری همراه می شوند. جهانی که او از فیلم چهارشنبه سوری به بعد پیش روی تماشاگرانش قرار می دهد هر چه بیشتر و بیشتر با خیانت، دروغ، نامردی (به نظرم این واژه امروز از رسم افتاده جلوه می کند!) آمیخته می شود. زمانی شخصیت های فیلم های او به فرومایگی و خودخواهی داستان های ریموند کارور پهلو می زدند، اما حالا با گذشته، او پایش را به قعر دوزخی گذاشته که حتی دانته هم از تصویر کردن آن عاجز بوده است! خیانت و دروغ در فیلم های قبلی او، حالا در گذشته پر و بال بیشتری گرفته و با زنای محصنه و بی غیرتی مردانه (به نظرم این واژه هم در جهان فیلم های او خنده دار جلوه کند) آمیخته شده. مهم نیست فیلم گذشته به ما پاسخ نمی دهد چرا مردی که زن اش را چهار سال به امان خدا رها کرده و به کشوری دیگر رفته را تا این حد «خوب» به تصویر کشیده است،  مهم نیست استراتژی فرهادی برای نشان دادن «تمدن» یا «روشنفکری» این است که همه را خوب و محق نشان دهد (به روایت فیلم، همه «خوب» هستند و همه حق دارند: ماری، احمد، سمیر، و...) و جهانی بسازد که آدم بد در آن وجود ندارد، آنچه مهم است این است که چیزی که او پس از چند جایزه جهانی به عنوان «تمدن» پیش روی ما نشان می دهد خویشتن داری و عارف مسلکی و دوستی یک مرد در برابر مردی دیگر است که همسر قانونی او را باردار کرده! تأسفی ندارم از اینکه او چنین جهانی را در فیلم اش به تصویر کشیده، بلکه از این متأسف هستم که به هر حال به خاطر نام کارگردان و شخصیت «احمد»، بخشی از این جهان پر تعفن به ایران زمین پهلو می زند.

ارزشگذاری: 

 

 

 

 

 

 

پانوشت ها:

1- نکته جالب توجهی که مؤید ادعای من می تواند باشد اشتباهی است که در صفحه رمان تصویر یک بانو هنری جیمز در دانشنامه اینترنتی ویکی پدیا صورت پذیرفته و هنری جیمز به عنوان یک نویسنده انگلیسی معرفی شده است! اشتباهی که امیدوارم در ویرایش های بعدی این صفحه برطرف شود:

 

تصویر یک بانو (به انگلیسی: The Portrait of a Lady)‏ نام یک کتاب ادبی است که توسط هنری جیمز، نویسندهٔ اهل انگلستان نوشته شده‌است. این کتاب یکی از آثار مشهور ادبی جهان است.

 

 

2-لبه تیغ. ترجمه مهرداد نبیلی. چاپ شرکت سهامی کتاب های جیبی. بخش نخست.

 


 

 

غلامعباس فاضلی 


در همین رابطه بخوانید

یک بازگشت به عقب، یک تکرار بی حاصل، به انضمام یک نصفه داستان؛ نقدی بر فیلم «گذشته» ساخته اصغر فرهادی- محمدمعین موسوی

دیگر از رازها و دروغ ها خبری نیست! نقدی بر فیلم «گذشته» ساخته اصغر فرهادی- رضا منتظری

گامی به جلو، اما تکراری، متزلزل، و نامطمئن؛ نقدی بر فیلم «گذشته» ساخته اصغر فرهادی- علی ناصری

جهان لذت آفرینِ نمادها و معماها؛ نقدی بر فیلم «گذشته» ساخته اصغر فرهادی- موحد منتقم


 تاريخ ارسال: 1392/4/19
کلید واژه‌ها: نقد فیلم گذشته Le passe ساخته اصغر فرهادی، غلامعباس فاضلی

نظرات خوانندگان
>>>پاسخ سوم اهوارکی:

خطا از بنده بوده که جمله آخر شما را در نیمه شب به وقت خستگی خواندم (و نه در روز روشن) و گمان کردم که معنایش این می شود که شما از ادعای احصان منصرف شده اید. ولی جناب حقوقدان گرامی! بنده در عجبم از شما که چطور متن ماده 83 قانون مجازات اسلامی را در کامنت نخست خود ذکر کرده اید (که زنای محصنه آن است که شخص به همسرش دسترسی داشته باشد)، با این حال درباره سمیر که زنش از چهار ماه قبل در اغماء و در بیمارستان بستری است ادعای زنای محصنه می کنید؟ دقت کنید که بر فرض داستان، جنین سمیر و ماری، دو ماهه است. لهذا بنده گمان می برم که شما در قضاوت خطا کرده اید. طبق آمار اکنون در غرب، 32 درصد از اطفال زنازاده اند. این آمار در دهه 1960 حدود بیست درصد بود. اگر اصغر فرهادی خواسته باشد این تذکر را به ایرانیان بدهد که خانواده در غرب فروپاشیده است و آنجا نمی توان زندگی کرد آیا باز هم شما مخالف هستید؟ لطفاً یک نوبت دیگر فیلم را تماشا کنید و ببینید که آیا قصه فیلم او را اشتباه فهمیده ام؟ کسانی که مدعی بودند که فیلم جدایی در ترویج مهاجرت به خارجه است حالا با فیلم گذشته دچار سردرگمی شده اند. سخنان شما عجیب است زیرا گمان برده اید که بیان یک داستان به منزله تأیید همه شخصیت های آن است. آیا خداوندی که در قرآن از خیانت زلیخا خبر می دهد نعوذاً بالله فعل او را تطهیر کرده است؟!! یا وقتی خبر از قوم لوط می دهد؟ ما در دوران هشت ساله دولت اصلاحات بدعادت و سطحی شده ایم. زیرا برایمان عادی شده است که نویسنده یا کارگردان از همان ابتدا دست خودش را برای ما رو کند و پیام بدهد، و به ما واضحاً تفهیم شود که نظر فیلمساز با کدام شخصیت است و با کدام شخصیت دیگر دشمنی می ورزد (نگاهی به فیلم های تهمینه میلانی بیاندازید). اما در فیلم های اصغر فرهادی حق هر شخصیت به درستی ادا می شود. بنده در نقد دومی که بر فیلم جدایی نادر نوشتم پانزده دلیل آوردم که سیمین در فیلم جدایی نادر، یک شخصیت منفی است در حالیکه مخالفان فرهادی گمان می کردند که نظر او با سیمین است و قهرمان فیلم جدایی همو است!! (نگا. جدایی نادر از آرگو: http://ahvaraki.ir/post/1). فیلم گذشته نیز قصه ماری است به عنوان نمونه ای از زن مدرن امروز. کارگردان خیلی انصاف به خرج داده که یک زن فرانسوی را معقول تصویر کرده است وگرنه همین قدر تقید و عقل در میان زنان غربی مایه تعجب است. انصاف، جزو لاینفک ایمان و مسلمانی است. اگر کسی بخواهد از شخص دیگری ایرادی پیدا کند بالاخره موفق می شود حتی اگر آن شخص دیگر، حضرت علی(ع) باشد. فکر می کنید معاویه چگونه توانست لشکر شام را برای جنگ صفین بسیج کند؟ بنده نگران بی انصافی این جماعت مسلمان هستم که ملاک های قضاوت در دینشان هست اما به کار نمی بندند و دستشان خالی است.

5+7-

دوشنبه 24 تير 1392



>>>پاسخ دوم حقوقدان:

چناب آقای اهوارکی اولاً برخلاف کامنت شما من هرگز قبول نکرده ام که سمیر مرتکب زنای محصنه نشده است. اینکه شما در روز روشن و در برابر دیدگان خوانندگانی که کامنت ها را مطالعه می کنند می فرمایید "خدا را شکر که جناب حقوقدان محترم قبول فرمودند که بر فرض داستان، سمیر مرتکب زنای محصنه نشده است." جای حیرت دارد. ثانیاً بند دوم کامنت شما هیچ ربطی به مزمت زناکاری از سوی کارگردان در فیلمش ندارد. و متاسفانه ناچارم اضافه کنم که بند های 3 و 4 کامنت شما هم نه پاسخی بر کامنت بنده میتواند تلقی شود و نه ربطی به بحثی که اینجا مطرح شده دارد.

7+4-

دوشنبه 24 تير 1392



>>>پاسخ دوم اهوارکی:

1. خدا را شکر که جناب حقوقدان محترم قبول فرمودند که بر فرض داستان، سمیر مرتکب زنای محصنه نشده است. 2. بر خلاف ادعای شما، فیلم در خصوص این موضوع سکوت نکرده است. احمد چندین نوبت از همان ابتدا نسبت به سمیر و آن ایمیل ادعایی ماری، واکنش نشان می دهد. وقتی لحظۀ آشنایی احمد و سمیر می رسد احمد از مصافحه با او خودداری می کند و در نهایت هم ماری را ملامت می کند که تو عمداً مرا به این خانه کشاندی تا سمیر را نشانم بدهی و... 3. به نظرم در فوق اشاره کرده ام که این فیلم مسئله «زن مدرن» را مطرح می کند. فرهادی در سه فیلم قبلی خود نیز به این مسئله پرداخته و از حقوق مرد دفاع کرده بود. آنهایی که مدعی بودند قهرمان فیلم جدایی نادر، سیمین است و آن فیلم مهاجرت از ایران را تبلیغ می کند حالا در خصوص فیلم گذشته که آشکارا ضد مهاجرت است یک بهانۀ دیگر پیدا کرده اند و او را به بی غیرتی متهم می کنند. حتی اگر ورورد سمیر به این خانه در مسافرت چند روزۀ احمد افتاده بود باز هم ایرادی بر احمد وارد نبود. زیرا زن مدرن افسارش را به دست هوس هایش سپرده است و از شوهرش تبعیت ندارد. حالا که در فیلم احمد از دست زنش به وطن گریخته و حتی از او بچه ای نخواسته است دیگر حضرات چه می فرمایند؟ لطفاً کمی انصاف هم خرج کنید. 4. یادداشت بنده بر این فیلم را در وبلاگ اینجانب بخوانید: http://ahvaraki.ir/post/9

4+7-

يكشنبه 23 تير 1392



>>>پاسخ مجدد حقوقدان:

اعوذبالله من اشیطان رجیم! پناه بر خدا! کار به کجا رسیده که نویسنده شریفی همچون جناب اهوارکی که دورادور با مقالاتشان اشنا هستم چنین درباره فیلم سخن میگویند! دوست عزیز اولاً که سمیر بنا به انچه در فیلم می گذرد زنای محصنه انجام داده، ثانیاً اگر لازم است بفرمایید به پزشک قانونی مراجعه کنند که آیا ... صورت گرفته؟! ثالثاً قطعی است که هم مارین و هم سمیر "زناکار" هستند و فیلم در برابر این زنا اگر موضع تشویقی نداشته باشد با سکوتش بر آن مهر صحه میگذارد. و شما هم بعنوان بیننده این فیلم تلاش میکنید با تقلیل دادن سطح "زنای محصنه" به "زنا" فیلم و کارگردان آن را تطهیر کنید.

5+4-

يكشنبه 23 تير 1392



>>>اهوارکی در پاسخ به حقوقدان:

خیلی جالب است که متن ماده 83 که نوشته اید بر وضعیت سمیر منطبق نیست و او به زنای محصنه دچار نشده است. زیرا علی الظاهر سمیر و ماری بعد از خودکشی سلین (زن سمیر) رابطه داشته اند و قبل از آن فقط نامه مبادله می کردند. به عبارت دیگر بعد از اغمای سلین، سمیر به همسرش دسترسی نداشته است لذا محصن نیست. والله اعلم.

4+5-

يكشنبه 23 تير 1392



>>>حقوقدان در پاسخ به آقای اهوارکی:

با سلام. چیزی که به آن اشاره فرمودید در مورد مارین می تواند مصداق داشته باشد، اما در مورد سمیر مصداق ندارد و او مرتکب زنای محصنه شده است. (ماده 83 قتانون مجازات اسلامی): ماده 83 - حد زنا در موارد زير رجم است - الف - زيان مرد محصن، يعني مردی كه دارای همسر دائمي است و با او در حالي كه عاقل بوده جماع كرده و هر وقت نيز بخواهد مي تواند به اوجماع كند.

4+4-

يكشنبه 23 تير 1392



>>>اهوارکی:

به نظر بنده فیلم گذشته مسئله زن مدرن را که با شخصیت سیمین در جدایی نادر آغاز شده بود را ادامه می دهد و به حد اعلا می رساند. اصولاً زنان مدرن به دلیل خودخواهی زیاد به درد زندگی نمی خورند. خودشان هم این را می دانند. لذا ترجیح می دهند به جای اینکه با یک همشهری خود ازدواج کنند با شوهرانی از طبقات فرو دست وصلت کنند تا بتوانند از او سواری بگیرند. البته اگر نگاه کنید در تهران خودمان هم همین وضع برقرار است. تصویر خوبی از این ماجرا در فیلم «من مادر هستم» جیرانی وجود دارد. یک پسر شهرستانی عاشق یک دختر بالا شهری تهرانی است و حتی وقتی می فهمد او مرتکب قتل شده باز هم او را رها نمی کند. عاقبت باغ سبزی که فمینیست هایی امثال تهمینه میلانی نشانمان می دهند همین بوی تعفنی است که دارد همه جا را فرا می گیرد. به نظر بنده یکی از علل موفقیت جدایی نادر از سیمین نشان دادن تصویر صحیح از یک زن سنتی است که حتی به جای شوهرش حاضر است کار کند و زندگی را بچرخاند آن هم در کاری همچون کلفتی. اما زن مدرن حتی آشپزی را دون شأن خود می داند و لذت خود را در خارج از خانواده جستجو می کند. در فیلم گذشته واضح است که احمد از این زندگی که او را به افسردگی کشانده فرار کرده است و به اکراه فراوان حاضر شده به آن سرزمین برگردد. فیلم به درستی نشان می دهد که جمال همسر و لذت چشم ضامن خوشبختی نیست بلکه جمال باطن و اخلاق که لذت روح است، که البته این فقره در میان غربیان در حکم کیمیا، نادر است. ماری اما احمد را دوست دارد چون او انسان خوب و شریفی است و به ماری بدی نکرده است. او وقتی از احمد ناامید شده باز هم به سراغ مردی مسلمان رفته است تا بلکه او بتواند ماری را تحمل کند. برخی دوستان مذهبی ما در تماشای این فیلم به جای احمد غیرتی شدند که چرا ماری باردار است و کذا و کذا. در جواب ایشان باید گفت اگر احمد ماری را زن خود می دانست از او فرار نمی کرد. ثانیاً او از همان ابتدا از رزرو نکردن هتل ناراحت شد و این نشانه دیگری است که احمد حتی نمی خواسته با ماری در یک خانه باشد. ثالثاً که گناه ماری، زنای محصنه نبوده زیرا همسرش از او دور بوده است (ماده 86 قانون مجازات اسلامی). نکته مهم تر اینکه این فیلم درباره خیانت زن در زندگی است، چیزی که در سینمای ایران جزو موضوعات ممنوعه تلقی می شود. لذا در ایران، فیلم هایی که به این موضوع می پردازند در آخر زن تبرئه می شود مانند فیلم من همسرش هستم/ مصطفی شایسته. اما اخیراً دو فیلم در ایران به این موضوع به طور غیرواضح پرداختند. اولی پله آخر/ علی مصفا که لیلی در آن فیلم به دروغ به شوهرش خسرو گفته که عاشق دوران نوجوانی من خودکشی کرده است. اما می فهمیم که او همین دکتر امین است که به عنوان یک پزشک از خارجه برگشته و لیلی او را به عنوان دوست خانوادگی شان معرفی کرده است. فیلم دوم به خاطر پونه/ هاتف علیمردانی است که در جشنواره فجر گذشته بود و هنوز اکران نشده است. این فیلم نیز در آخر ایهام داشت. شوهر (فرهاد اصلانی) خوشحال بود که فرد مظنون به خارجه رفته و به آرامش به خانه برگشت. در خانه نامه ای از همسرش پونه دید که می گوید از دست شک و تردیدهای تو کلافه شده ام. اما وجه دیگر ماجرا می تواند این باشد که پونه به دنبال آن مرد به خارجه رفته باشد! به هر حال بنده اعتدال و انصاف اصغر فرهادی را هزاران بار می ستایم که در فیلم هایش به درستی از حقوق مردان پرسش می کند و این کار را به قیمت لجن مال کردن جنس مخالف انجام نمی دهد (یعنی 180 درجه مخالف کاری که تمینه میلانی در فیلمهایش مرتکب می شود). امیدوارم او فیلم های بهتر و بیشتری بسازد.

8+3-

يكشنبه 23 تير 1392



>>>سعید مهرپور:

سلام استاد فاضلی انگار همه رفقا شمیر و از رو بستند . ببینید هیچ ایرادی ندارد از فیلم خوششتان نیامده. اما با تمام احترامی که برای شما قائلم برخی جاها توهین کردید. نقد ساختار و محتوا هیچ ایرادی ندارد. اما توهین اصلا درست نیست. قرار نیست از سه شخصیت اصلی شخصیت محوری پیدا شود. مگر در درباره الی... ما شخصیت اصلی داشتیم. به نظرم سه شخصیت اصلی تا آنجا که فیلمنامه راه میدهد معرفی میشوند. در سایر نقدها دیده ام که گفتند احمد این چهار سال کجا بوده. اما در دریالوگی در آن کافه اشاره میشود برخی مواقع جوی گشاد میشود و برخی مواقع جوی تنگ. احمد چهار سال فعالیت سیاسی میکرده حالا یا زندان بوده یا نه چون در آثار فرهادی نسبیت گرایی که حرف اول را میزند. سایر ایرادات و مقایسه این اثر با جانفورد به نظر من محلی از اعراب ندارد. ما با فیلمسازی طرف هستیم که در پرداخت شخصیت به پختگی رسیده و حالا آینده ای برای شخصیتهایش متصور نیست هر چه هست در گذشته آدمها رخ میدهد. سعید قطبی زاده دیشب میگفت یک ساعت اول فیلم ریتم ندارد و خسته کننده است برای مخاطب عام در صورتی که با مراجعه به بانب فیلم میتوان مشاهده کرد چند نفر به تماشای این فیلم نشستند و خسته هم نشدند یا مثل من نوعی حتی در صندلی میخکوب هم بودند، کندی ریتم را و پایان سانتی مانتالیسم را هم احساس نکردند. بلکه پایانی امیدوار کننده دیده اند از سینماگری که نشان میدهد یک ایرانی در سرزمین به هم ریخته فرانسه میاید و مشکلات را حل میکند. من این فیلم را مستقل دیدم و دوست نداشتم با سایرین به بحث بنیشینم اما چهار نقد منفی از فیلمی که تا چند ثانیه مانده به آختتامیه کن جوایزش عوض میشود در سایت وزین پرده سینما متعجبم کرد. باز هم تاکید میکنم میتوان جهان فرهادی را کاملا نفی کرد. پس شما عزیزانی که بحث منتقی میکنید و مثل یک ورکشاپ هستید انصاف داشته باشید و نقاط مثبت اثر را هم بنویسید. هیچ فیلمی صد در صد خوب و یا بالعکس صد در صد بد نیست. هم نقاط منفی دارد و هم نقاط مثبت من که با این درام سالها سیراب میشوم از عشق تک پهلوان سینمای ایران. هنوزم به پلان به پلان فیلمهای فرهادی از سریال روزگار جوانی تا همین گذشته که شما میکویبیدش افتخار میکنم. اگر همه استاتید سینما بر این باورند که این فیلم مشکل فیلمنامه دارد و ضعف عمده آثار سینمای ما از فیلمنامه است بهتر است یک فیلم خوب با فیلمنامه قوی بسازند تا ما هم که کمتر سواد در سینما داریم این جوهره را ببینیم.فیلمنامه خوب را ببینیم اما وقتی در جشنواره گذشته نیم ساعت از شروع یک فیلم نصف سالن خالی میشود فقدان فیلمنامه خوب را در همین سینمای خود به شدت احساس میکنیم. مدام در آثار مان کپی جدایی نادر از سیمین را میبینیم نه اینکه مازیار میری در سعادت آباد جهانی شبیه به فرهادی دارد. حالا که یک کارگردان از صفر شروع کرده و به قله های افتخار رسیده چرا دست به دست هم میدهیم تا لهش کنیم. او با صلابت دو فیلم بعدی خود را میسازد. بر اغعتقداتش استوار است و همین دیشب در هفت عنوان کرد که چند بار به ایران آمده و از استقبال مخاطب ایرانی شگفت زده است و پیرمردی هم صورت او را بوسید اما متاسفانه ما پیشرفت را نمیبینیم. میگویم تکرار، جنگ هفته، تکرار جدایی نادر از سیمین و ... چه اشکالی دارد در گذشته ادامه جدایی ... را ببینیم مگر نه اینکه خالق هر دو اثر یک نفر هستند. مگر چند بار به اسکار راه یافتیم. حالا که آمدیم و جایزه فتح کردیم پس پوسخند و به سخره کشیدن دیگر چیست؟ من ضعف در شخصیت پردازی ندیدم . مشکل ما این است که همه چیز را یکجا میخواهیم اما پایان کارهای فرهادی باز است. آنقدر استاد شده که بهش افتخار کنیم. شما اشاره کردید دیگر مشاوره هم ندارد چه مشاوره بهتر از محمود کلاری که تمام آثار کارگردان مهم سینمای ایران را فیلمبرداری کرده. از کیمیایی، جیرانی بگییرد تا سایرن. من هیچ ایرادی نمیبینم به فرهادی از ته قلب فحش دهیم. اما نقد چیزی نیست که همه چیز را به باد دهد. من هم دوست داشتم فیلم موسیقی داشت و گریه میکردم. اما این سلیقه کارگردان است. بحث زیاد است و سینه چاکان فرهادی همچنان با آثار او چند گام به جلو میروند و سالی را با لذت به یاد تک تک پلان های گذشته به خصوص فواد سپری میکنند. چقدر بچه های فیلمهای فرهادی مظلومند. اما من دوست ندارم بین دوستی ما با رفقاس زحمتکش سایت وزین پرده سینما اختلافی بیافتد هر وقت رفقا را میبینیم ساعتها از وضعیت نابسمان سینما گله میکنیم و چند لطیفه و هزاران خاطره زنده میشود. در هر حال خواندن نکات جدید هم به من درس می آموزد قرار است چند بار دیگر فیلم فرهادی را ببینم بعد به ان نکته عمیقا فکر خواهم کرد. شاد و موفق و پیروز باشید. یا علی

6+2-

شنبه 22 تير 1392



>>>سپیده:

چرا مثل وحشی ها و آدم های از همه جا بی خبر صحبت می کنید . شما ها اعصابتان از چیز دیگری خرد است بی خودی سر اصغر فرهادی خالی می کنید . باشه قبول شما این فیلم را دوست ندارید ، باشه ولی خواهشا ادب ، اصول نقد کردن ، احترام ، وباز هم ادب را رعایت کنید . اینطور نقد کردن را جناب مسعود فراستی یاد همه دادند که آقا تو چه ترسی داری بیا فحش بده ، رک حرفتو بزن ، اصلا کارگردان و همه ی عوامل رو با خاک یکسان کن .................................................................................. فقط در آخر بگم وقتی داشتم این نقد رو می خوندم ، بعضی جا ها بود که اصلا نمی تونستم جلوی خندم را بگیرم ، واقعا شما شاهکاری آقای غلامعباس فاضلی .

1+7-

جمعه 21 تير 1392



>>>امیر عباس:

غلام عباس فاضلی و فراستی و.. از آن دسته افراد حسود به اصغر فرهادی هستند و هر فیلمی که بسازه به اون ایراد میگیرند!

0+8-

جمعه 21 تير 1392



>>>محمد امین نوروزی:

سلام اقای فاضلی. درود بر صداقت و شجاعت ، رک گویی تان. گذشته تکرارفیلم های گذشته فرهادی است و در خوش بینانه ترین حالت، آخرین فیلم فرهادی درجازدنی بیش نبود. نقد به جایی بود

8+0-

پنجشنبه 20 تير 1392



>>>mohammad:

فقط پیشنهادِ دوستانم اینه که سینمای مدرن و پست مدرن رو به هیچ وجه دنبال نکن، چون می دونی چیه شخصیت اصلی ندارن آخه! یا با ایرادهایی که به شخصیت پردازی گرفتی پیشنهادم اینه از این فیلمسازان که خیلی هاشون کم فیلم ساختن و بعضی هاشون زیاد فیلم نبین؛ کریستین مونگیو، کریستین پتزولد، یوآخیم تریر، برادران داردن، نوری بیگله جیلان، ازون، الیویر اسایاس، خاویر دولان و خیلی از فرانسوی ها و اروپایی های درست و حسابی چون ممکنه یه دفعه ببینی که چرا شخصیت پردازی شون اونجوری که شما فکر می کنی نیست و اونجوری که شما فکر می کنی شخصیت اصلی ندارن اخه! و منتظر هم بمونم حتما" اون یه نفر فرانسوی رو پیدا می کنی که بیاد بگه این فیلم فرانسوی نیست و روح فرانسوی نداره،خودتم خوب می دونه که فرانسوی ها برعکس برخی از ما ایرانی ها تا چه اندازه با فیلم حال کردن (مگه غیر از اینه که ایرانی هایی که فرهادی رو متهم می کنن به اینکه شخصیت هات فرانسوی نیستن از فرانسوی ها چیزی نمی دنن؟ یا اگه هم می دونن واقعا فکر می کنین از فرانسوی ها بیشتر فرانسوی ها رو می شناسین؟ پس چرا اونا نمیان بگن چرا شخصیت ها فرانسوی نیستن؟) و شخصیت ها رو درک کردن. برای تک تک پاراگرف هات (که متاسفانه با رعایت نکردن انصاف در نقد پیش رفتی و کاملا مخالفشونم) حرف دارم ولی واقعا حوصله ش رو ندارم و از اینکه وقت گذاشتم خوندم و بعدش هم نوشتم پشیمونم. البته یه جاهایی چون حسابی خندم گرفت گفتم بنویسم بد نیست، و اگه اون در همین رابطه بخوانیدها هم باحالن و می خندیم بگیم بریم بخونیم حال داد شاید! ولی از همین تیترشون این یادداشت بالای سرم و قبل از کامنت من و اون مثال صادق هدایت عالی بود.

0+7-

چهارشنبه 19 تير 1392



>>>mohammad:

اقا من کلن از سینمای معاصر اروپا ناامید شدم! الان می رم یه دور دیگه چگونه فیلمنامه بنویسیم سید فیلد رو می خونم قول می دم که از این به بعد به فیلمنامه مثل یه مقاله علمی نگاه کنم. "همونطور که استاد فاضلی فرمودند طبق تعریفی که در فیلمنامه نویسی وجود دارد (کدام تعریف؟) فیلم ها باید دارای یک شخصیت اصلی باشند (شخصیت اصلی در سینمای هزاره سوم و حتی خیلی قل تز ار آن چه معنایی دارد؟) و در هنر سینما فیلمی که شخصیت اصلی ندارد فیلم بدی ست" جدا نگاهت به هنر و سینما و مقوله ی پیچیده ای چون فیلمنامه نویسی تا این حد سطحیه که براش "چارچوب" قائل می شی؟ فیلم می کنی تمام آن جاودانه فیلم های کلاسیک آمریکا و هالیوود (پیش از چنددهه اخیر) اگر در بند چارچوب می ماندند الان نامشان ماندگار بود؟ فکر می کنی تنها فیلم خیلی خوب اقای منکیه ویچ (همه چیز درباره ایو که قبلا برایش یادداشتی نوشتی) (که نقطه قوتش فیلمنامه است و نه کارگردانی اش) اگر طبق این چارچوب پیش می رفت الان من و شما از ان به عنوان فیلم خوب یاد می کردیم؟ نه ان فیلم عنصری به نام خلاقیت و نبوغ هنری در فیلمنامه اش دارد که به چنین جایگاهی دست پیدا می کند،حتی اگر در وهله اول در فیلمنامه به نظر می رسد که تابع قوانینی هست؟ یا مثلا فیلمساز بزرگی چون بیلی وایلدر، یا هیچکاک که اتفاقا آوانگاردترین فیلمساز آمریکای عصر خود است، یا اتو پره مینجر که ازش به نیکی یاد کردی، یا مثلا داگلاس سیرک، جان فورد، وینسنت مینه لی و تمام اساتید سینمای کلاسیک آمریکا که اگر ذره ای هنر و خلاقیت و اتفاقا "جدیدبودن" در آثارشان نهادینه نشده بود، الان از ان ها یاد نمی شد. یا اینکه از فیلم حال بهم زن "بی وفا" که یک کپی تمام عیار و حال بهم زن است از شاهکار "زن بی وفا"ی شابرول. داستان درخشان شابرول را به لجن کشیده است و شما از پیچیدگی هایش که وامدار شابرول است دربرابر هنر عظیم شاهکار اصغر فرهادی یاد می کنید؟ البته ایشان (آدریان لین) لطف نموند و تا جایی که من خبر دارم فیلمی بعد از بی وفا نساخته اند،چون به هرحال ید طولانی در گند زدن به شاهکارهای هنری دارند؛ لولیتای ناباکوف و کوبریک را به طرز استادانه ای هالیوودی-گیشه ای کردند و به لجن کشیدند. می توانم به اندازه انگشتان دو دستم از هیچکاک فیلم یاد کنم (و بسیار فیلمِ درخشان از بزرگان سینما) که چنین تعلیق های درخشانی که شما از آن ادای پیچیده در آوردن یاد می کنید را در خود دارند (منظورم آن بخشی ست که مربوط به خودکشی سلین می شود). می توان با نگاهی به شاهکار های شابرول (که فیلم فرهادی در بخش هایی که بیشتر تریلیرمآب و معمایی می شود یادآوره لحظاتی از سینمای شابرول و بیشتر شاهکارهای کلود سوته است) به این موضع دست یافت.

1+6-

چهارشنبه 19 تير 1392



>>>mohsen :

گذشته اصلا و ابدا فیلم خوبی نیست به صد دلیل نقد فراستی بر گذشته عالی بود حتما بخوانید جدایی شاهکار بود ولی متاسفانه گذشته بد بود خسته کننده و وراج نه از پاریس چیزی وجود ندارد نه هیچ چیز دیگر گذشته یک عقب گرد برای فرهادی

7+0-

چهارشنبه 19 تير 1392



>>>علاء:

خداییش چیزایی که گفتی حرف نداره. به خصوص "مسابقه هفته". واسه همه جور آدمی حرفو رسوندی. از منوچهر نوذری گرفته تا هنری جیمز و سامرست موام

7+0-

چهارشنبه 19 تير 1392



>>>مهناز:

به نظرم ریتم چنین فیلمی می بایست آرام و کند باشد و در طول 130 دقیقه تماشایش در سالن سینما ماندانا، احساس خستگی نکردم. اینکه برخی می گویند فیلمنامه اضافه بود و چندین صفحه از آن می بایست در سطل زباله انداخته می شده، به نظرم چندان منصفانه نیست چرا که طی چنین روندی برای تأثیرگذاری روی مخاطب و انتقال جهان بینی فیلمساز کاملا" لازم و ضروری بوده است. طراحی صحنه نیز بسیار هوشمندانه صورت گرفته است. در منزل "سمیر" (طبقه ی بالای خشکشویی) چیدمانی داریم که به ریشه ی "عرب" او اشاره دارد. در منزل "مارین" چیدمانی داریم منطبق با فرهنگ آمریکای لاتین و آرژانتین و در منزل "شهریار" همانطور که پیش تر نوشتم، المان هایی ایرانی دیده می شود که بسیار هوشمندانه طراحی شده اند. فیلم تیتراژ ابتدایی چندانی ندارد و فقط عنوان فیلم به زبان فرانسه را می بینیم. موسیقی متن خاصی هم ندارد. طبق معمول بیشتر آثار فرهادی، به مدیوم شات تأکید دارد تا کمتر در مورد شخصیت ها قضاوت کند و این امر را به مخاطب واگذار نماید. در خصوص لهجه ها نیز باید بگویم که قابل قبول از آب درآمده اند. فراموش نکنیم که "مارین" آرژانتینی الاصل است، "سمیر" عرب تبار و "احمد" (ایرانی). طبیعتا" وقتی در بزرگسالی زبانی دیگر را می آموزی، باید خیلی نابغه باشی که عینا" لهجه را دقیق و منطبق با مردم بومی آن منطقه دربیاوری. در اینجا لهجه ها عمدتا" قابل پذیرش است. (به استناد نظر یکی از دوستانم که رشته اش زبان فرانسه است) تصویربرداری عمدتا" روی دست «محمود کلاری» هم نمایان گر تبحر این فیلمبردار صاحب سبک سینمای کشورمان است که به هیچ وجه خودنمایی نمی کند و کاملا" در خدمت ارائه ی قاب های زیبای مورد نظر کارگردان است. برادرم به نکته ی جالبی اشاره می کرد. اینکه اگر آثار "صادق هدایت" و هر نویسنده ی صاحب سبکی را بخوانید، پس از چند کتاب، دیگر متوجه شیوه و جهان بینی وی می شوید و انتظار اتفاق غیرمنتظره ای از وی را ندارید. همین جهان بینی است که شما را شیفته ی خودش می کند. به نظر من این مطلب در مورد سینما و آثار فرهادی نیز قابل تعمیم است. اکنون فرهادی فیلمسازی مؤلف است. نه چون خودش فیلمنامه می نویسد. بلکه چون توانسته جهان بینی مورد نظرش را با مخاطب به اشتراک بگذارد و کنون به اینجا رسیده که اگر حتی نامش را از تیتراژ حذف کنیم، می توان گفت که این فیلم فرهادی است. در خصوص پایان بندی، به نظرم خارج از لحن کلی فیلم نبود و این پایان انسانی - احساسی را با فیلم های موزیکال سطح پائین بالیوود در سال های گذشته مقایسه کردن، کار صحیحی نیست. اتفاقا" این پایان هنگامی که رفلکس خاص و گُل درشتی از "سلین" ندیدیم، بسیار به جا و اثرگذار بود. منطبق با آنچه از یک فیلم کلاسیک داستان گو انتظار می رود. در خاتمه، این فیلم را بسیار دوست داشتم و چون ذهنم را تا ساعت ها درگیر خود کرد، به نظرم فیلم قابل اعتنایی بوده و حرف هایی برای گفتن داشته است وگرنه هنگام خروج از سالن، فراموشش می کردم (مثل خیلی از فیلم های دیگر). قیاسش با دیگر فیلم های کارنامه ی فرهادی، کار چندان درستی نیست. به ویژه در این مقطع زمانی ولی همچون فیلم قبلی اش، یک فیلم کلاسیک قصه گو در بالاترین سطوح ممکن بود. هر چند هنوز "درباره ی الی ..." را نقطه ی اوج کارنامه اش می دانم. به نظرم این فیلم از پنج ستاره، شایسته ی دریافت چهار و نیم ستاره است. مطمئن باشید از تماشای این فیلم همزمان با سینماهای جهان، پشیمان نخواهید شد. پ.ن): تمامی نظرات، یادداشت ها و نقدهای مخالف در صورتی که مبتنی بر استدلال باشد محترم و پذیرفتنی است. من شیفته ی "اصغر فرهادی" نیستم و صرفا" اثرش را در بوته ی نقد قرار دارم و نظراتم را مطرح کردم. کمااینکه "رقص در غبار" و "شهر زیبا" را دوست ندارم. "چهارشنبه سوری" را صرفا" فیلمی خوب و قابل قبول می دانم. "درباره ی الی" را با اختلاف بهترین فیلم تاریخ سینمای ایران می دانم ولی چندان از فیلمنامه و پایان بندیش با قطعیت مرگ الی راضی نیستم و "جدایی نادر از سیمین" را هر چند به لحاظ بازی های اغراق شده نمی پسندم ولی معتقدم یکی از کامل ترین فیلمنامه هایی است که یک ایرانی به نگارش درآورده است. خوب است توهین نکنیم و به نظرات یکدیگر احترام بگذاریم. نویسنده : علی خطیبی

7+1-

چهارشنبه 19 تير 1392



>>>مهناز:

این یادداشت رو امروز تو یه سایت سینمایی دیدم گفتم بذارم شاید یاد گرفتن برای فیلم ها یادداشت بنویسین: نگاهی به «گذشته» (اصغر فرهادی): "یک عذرخواهی ساده ..." : در طی چند سال گذشته، فیلمسازان مطرح سینمای ایران این فرصت را یافتند تا ساخت فیلم خارج از مرزهای کشورمان را نیز تجربه کنند. از "امیر نادری" در فیلم هایی نظیر: «وگاس: یک داستان واقعی» (2008) و «کات» (2011) تا "عباس کیارستمی" در آثاری چون: «کپی برابر اصل» (2010) و «مثل یک عاشق» (2012) به این سیاهه می توان فیلم های ایرانی را نیز اضافه کرد که بخشی از آن در خارج از ایران تصویربرداری شده اند. از : «کتاب قانون» (مازیار میری)، «بغض» (رضا درمیشیان)، «گناهکاران» (فرامرز قریبیان)، «استرداد» (علی غفاری)، «برلین منفی هفت» (رامتین لوافی پور)، «فرزند چهارم» (وحید موسائیان) و ... به جرأت می گویم تا پیش از فیلم «گذشته» (اصغر فرهادی)، هیچ کارگردان ایرانی دیگری نتوانسته بود دایره ی نگاهش به کشوری آنسوی مرزهای سرزمین خودش را این چنین عمیق و ملموس ترسیم کند. نمونه های پیشین، همگی نگاهی توریستی دارند ولی فرهادی موفق شده یکی از دغدغه های روز مردم فرانسه را در «گذشته» دستمایه قرار دهد و بار دیگر فیلم خودش را بسازد. اینکه بتوانی با گروهی که مسلط به زبانشان نیستی، چنین همکاری درخشانی را رقم بزنی و در دل فرهنگی دیگر، فیلم خودت را بسازی، دستاورد بزرگی برای فرهادی و فیلمش است. به استناد نقدهای فرانسوی نوشته شده روی فیلم و گزارش های منتشره از فرانسه، یکی از بزرگترین مسائل روز این کشور بحث خانواده است و کودکانی که مادر یا پدرشان بعد از جدایی، تصمیم به شروع زندگی دیگری گرفته اند و نظر این کودکان کوچکترین اهمیتی ندارد. هضم شخص جدید برایشان دشوار و گاهی غیرممکن است ولی چاره ای ندارند. یا باید بمانند و تحمل کنند. مثل: "فؤاد" یا اینکه روزی مثل: "لوسی" دست به عصیان می زنند و این واکنش ها به اقتضای سنشان تغییر می کند و می تواند به بحران های عمیقی در جامعه بینجامد. به نظر می رسد "لئا" هنوز درگیر بازی های کودکانه است و ترجیح می دهد بیشتر تحت تأثیر دیگران باشد تا اینکه رفتار مستقلی از خود بروز دهد. گاهی به تحریک "فؤاد"، از چمدان "احمد" سوغاتی برمی دارد و گاهی منتظر خواهرش "لوسی" است تا در تصمیمی که می گیرد، او را همراهی کند. «جینه جستین» حضور موجهی در این نقش دارد. "فؤاد" وضعیت متفاوتی دارد. مادرش مقابل چشمان او مایع شوینده بلعیده و خودکشی کرده است. پدری تندخو دارد. از وقتی در طبقه ی پائین خشکشویی "سمیر"، صحنه ی خودکشی مادرش را دیده، از حضور در آن واهمه دارد. همچنین برخوردهای تندی از "مارین" دریافت می کند. اگر به ازدواج پدرش و "مارین" اعتراضی نمی کند، بیشتر برای رهایی از تنهایی است و همبازی شدن با "لئا". یکی از نقاط قوت فیلم، بازی باورپذیر و درخشان «الیاس آگوئس» در نقش فؤاد است که هم سرکشی را دارد و هم سرخوردگی. نگاه های این پسر عالی بود. خاصه هنگام خداحافظی پایانی "احمد" در حیاط در حالیکه مشغول بازی با هلی کوپتر "لئا" است. "لوسی" هم می کوشد تا در طول داستان، اشتباه و عذاب وجدان خودش را به گردن "مارین" و "سمیر" بیندازد تا بلکه آسوده خاطر شود ولی پس از انجام هر کاری نمی توان انتظار داشت که یک عذرخواهی ساده همه چیز را رو به راه کند. «پائولین بورلت» بار دیگر توانسته خوش بدرخشد و فیلم را به ورطه ی سانتیمانتالیسم و بازی های اگزجره نکشاند. چیزی که شخصیت "لوسی" پتانسیلش را داشته و فرهادی و بورلت توانسته اند مهارش کنند. پیش تر در فیلم «زندگی صورتی» نیز شاهد بازی چشمگیری از وی بوده ایم. شاید "احمد" تنها شخصیت فیلم است که بیش از آنچه که باید خوب است. تصور می کنم تحت تأثیر آن دسته از منتقدان و مدیرانی که فرهادی را متهم به این می کردند که تصویری منفی از جامعه ی ایران و ایرانیان به جهان مخابره می کند، این بار شخصیت کاملا" مثبت فیلم را ایرانی گرفته است. شاید اگر رها کردن "مارین" و بچه ها به مدت چهار سال، آن هم بدون هیچ دلیل محکمی نبود؛ می شد حتی وی را یک قدیس پنداشت. نکته ی جالب، نگرش "احمد" به دلیل حضورش در این مقطع در فرانسه و قطعی کردن طلاق است. او دلیل را انتقام شخصی "مارین" از خود می داند. نگرش توهم توطئه که متأسفانه از بزرگترین ویژگی های بخش عمده ای از ما ایرانیان است. در هر صورت نمی توان از بازی بی نقص و سمپاتیک «علی مصفا» چشم پوشی کرد. او با زحمت زیاد، توانسته لهجه ی فرانسوی را نیز قابل قبول از آب دربیاورد. "مارین" هم زنی است در موقعیتی مستأصل. ابتدا ازدواج کرده و از همسرش صاحب دو دختر (لوسی و لئا) شده ولی پس از مدتی (به دلیلی که نمی دانیم) از وی جدا شده است. همسر اولش، اکنون ساکن شهر بروکسل بلژیک است و زندگی جدیدی را تشکیل داده که فرزندانش او را برای زندگی انتخاب نکرده اند. از سویی ازدواجش با «احمد» نیز پس از مدتی با ترک از سوی "احمد" همراه می شود. آن هم بدون ارائه ی هیچ دلیل محکمی. پس از چند سال، وارد ارتباط با "سمیر" می شود تا شاید جای خالی "احمد" را پُر کند. "احمد"ی که هنوز دوستش دارد و برای حل اختلافش با "لوسی"، او را واسطه قرار می دهد. "مارین" از حس "سمیر" نسبت به خود هم مطمئن نیست. نمی داند "سمیر" هم برای پُر کردن جای خالی همسر به کما رفته اش با او مانده یا واقعا" دوستش دارد. "مارین" برای اینکه "سمیر" را از دست ندهد، مانع بچه دار شدنش از او نشده، هر چند "سمیر" این امر را ناخواسته می داند ولی "مارین" می گوید که می توانسته آن را نگه ندارد ولی نگه داشته چون تصمیمش را گرفته و می خواهد گذشته را فراموش کند. «برنیس بژو» که پیش از این شایستگی اش را در "آرتیست" (میشل هازاناویشس) به اثبات رسانده بود، در اینجا وجهی دیگر از توانایی هایش را به معرض نمایش می گذارد و بازی بی نقصی را ارائه می نماید. "سمیر" با بازی «طاها رحیم» شخصیت تندخو ولی خوش قلبی است که اکنون با عذاب وجدان مواجه است که با رفتارش موجب خودکشی و به کما رفتن همسرش شده ولی نمی تواند یا شاید نمی خواهد از زیر بار مسئولیتش نسبت به "مارین" شانه خالی کند و به تنهایی و گوشه گیری "فؤاد" دامن بزند. به نظرم "رحیم" در اینجا بازی درخشانی ارائه نکرده و بسیار معمولی ظاهر شده است. شاید از اساس، بازیگری همچون او با این میزان از انرژی، متناسب چنین نقش هایی نباشد. شخصا" این نقش آفرینی از او را چندان نپسندیدم. به ویژگی که می بایست شباهت ظاهری نیز به مصفا داشته باشد تا دیالوگی که "لوسی" به "احمد" می گوید: «مامانم اونو واسه این انتخاب کرد که شکل توئه !» بی معنا نباشد. اینکه یک نفر پس از سال ها زندگی در پاریس و ازدواج با یک فرانسوی، همچنان دلبسته ی فرهنگ کشورش باشد. دربی را از شبکه ی جهانی جام جم با صدای "عادل فردوسی پور" تماشا کند و سیگار "بهمن" روی میز منزلش باشد، به نظرم اصلا" نکته ی عجیبی نیست ! حتی اگر قصد ادای دینی به فردوسی پور را داشته باشد، عمل مذمومی انجام نداده چرا که او تنها کسی بود که در صدا و سیما موفقیت های "جدایی نادر از سیمین" را تبریک گفت و از جمله معدود افرادی است که به هر بهانه ای که شده به سینما و اهالی اش ادای احترام می کند. بازی کوتاه "بابک کریمی" (شهریار) و "والریا کاوالی" (والریا) هم گرم و دلنشین از آب درآمده است. دوستی در ریویویی نوشته بود که چطور "مارین" پس از سال ها زندگی با "احمد" هنوز نمی داند که قرمه سبزی را با چنگال نمی خورند ! باید بگویم که در اروپا مرسوم است که برای تناسب اندام معمولا" غذا را با کارد و چنگال سرو می کنند (در این میان انگلستان استثناست). عادت فرهنگی که از کودکی با آن پرورش یافته اند به این سادگی و سرعت تغییر نمی کند. ضمن اینکه "مارین" در تلاش برای فراموش کردن گذشته است. در آخرین مواجهه اش با "احمد" به او اجازه ی توضیح در مورد دلیل ترکشان را نمی دهد و از او می خواهد که حتما" وسایلی که در انباری دارد را هم با خود ببرد. فرهادی در مصاحبه ای با مجله ی "24" شماره ی تیرماه 1392 گفته که حتی در مورد اینکه آیا فرانسوی ها قبل از ورود به خانه کفششان را در می آورند یا خیر، تحقیق کرده تا فضایی تصنعی و غیرمتعارف در فیلمش حاکم نشود که مخاطب غیرایرانی آن را پس بزند یا مخاطب ایرانی بگوید که این با واقعیت فرانسه متفاوت است. در پاسخ به بخشی دیگر از یادداشت آن دوست محترم باید بگویم که منطق درام با منطق واقعیت زندگی روزمره ی ما متفاوت است. به همین دلیل است که هنگام باز بودن درب خودرو صدای آمبیانس را می شنویم و هنگام بسته بودن، نمی شنویم. به ویژه که شیشه ی خودرو نیز در آن هوای بارانی باز نبوده است. از سوی دیگر، شباهت نماهای داخل خودرو با نماهای داخلی "جدایی نادر از سیمین" نمی تواند نقطه ی ضعف یا قوت محسوب شود چرا که با درنظر گرفتن قاعده ی خط فرضی و حفظش، موقعیت ها و گزینه های زیادی برای قرار گرفتن محل دوربین نداریم. "لوسی" دوست و آشنا دارد و تنها شب ها برای خوابیدن به منزل می آید. چون محل خواب دیگری ندارد و از حضور "سمیر" رنج می کشد. اگر یادتان باشد، در دیالوگی "مارین" می گوید که دیگر خجالت می کشد از بس که به دوستانش زنگ زده تا ببیند آنجا هست یا خیر ! آخرین نکته به آن دوست نیز آن است که هنگام تماشای پلانی که نادر پدرش را در "جدایی نادر از سیمین" در حمام می شوید، هنگام تماشای پلانی که در "میم مثل مادر" گلشیفته روی تخت بیمارستان از راه دور فرزندش را در نواختن ویولن از راه دور با انگشتانش راهنمایی می کند و بسیار از لحظه های احساسی و کلیدی (و اتفاقا" خوش ساخت) فیلم ها در سالن های سینماهای ایران با کف، سوت و خنده ی حضار مواجه شده ام و این به همان چیپس ها و ساندویچ های حین تماشای فیلم، به همان زنگ خوردن گوشی های موبایل و در یک کلام تربیت آداب سینما رفتن تماشاگران ایرانی مرتبط است. همان که حتی به عنوان حداقل احترام به سازندگان اثر، حاضر نمی شوند تا انتهای تیتراژ پایانی روی صندلی هایشان بنشینند ! این موارد در خصوص "گذشته" و بسیاری فیلم های دیگر، هیچ ارتباطی به کیفیت خود فیلم ندارد. ...

6+2-

چهارشنبه 19 تير 1392



>>>رامین:

عزیزم اون بخشی که می گی این که شد "مسابقه هفته" در پسزمینه فیلمنامه قرار می گیره. حتی جزو جزئیات اصلی فیلم هم نیست که شما انقدر خودتو اذیت می کنی عزیزم. اینا رو فرهادی عزیز واسه این گذاشته که چهارتا آدم مثل تو نیاد بگه من از فیلم گاف و سوتی گرفتم. اونم منتقدای پرده سینما که با حفظ احترام همچین برداشت هایی از فیلم می کنن. مطمئن اگه فرهادی به این جزئیات فرعی توجه نکنه الآن به جای اون بخش بولدشده ی قرمز که قبل از یادداشتت اومده، داشتی از سوتی های فیلم یاد می کردی! ولی کور خوندین، برین همین چرندیات فرامنتی که هیچ ربطی به فیلم نداره رو جا بزنید بلکم کسی دید شما رو. با این کارا نمی تونین ارزش اخرین فیلم درخشان اصغر فرهادی و خود فرهادی رو پایین بیارین. یکم سخته این پایین اوردن، چون فیلم فرهادی به اندازه کفایت فیلم درخشانی ست. موفق باشی.

1+6-

چهارشنبه 19 تير 1392



>>>پژمان.ع:

الحق که فصل الخطاب بود.

9+1-

چهارشنبه 19 تير 1392



>>>حمید رضا:

عالی بود واقعا ممنون از پرده سینما که روی این فیلم اینقدر زوم کرده و اشکالاتش رو بازگو میکنه

9+1-

چهارشنبه 19 تير 1392




فرم ارسال نظرات خوانندگان

نام (ضروري):
نظر شما (ضروري):
كد امنيتي (ضروري) :
كد امنيتي تركيبي از حروف كوچك انگليسي است. توجه داشته باشيد كه كد امنيتي به كوچك و بزرگ بودن حروف حساس است.